هیچ رویشگاه جنگلی در هیچ یک از قارههای جهان را نمیتوان یافت که قدمتش به حدود یک میلیون سال برسد. با این وجود، در نوار ساحلی شمال ایران، رویشگاهی وجود دارد به نام هیرکانی که بیش از یک میلیون سال از حضورش در دامنهها و دشتهای البرز شمالی میگذرد. این یعنی: بومسازگان (اکوسیستم) پیچیده و متنوع حاضر در استانهای گلستان، مازندران و گیلان، صدها هزار سال پیش از ظهور و ماندگاری جوامع انسانی و ابداع دانشی به نام علم مدیریت جنگل، ساز و کار ماندگاری و پایداری را آموخته بودند، حتا بهتر از هر جنگل دیگری در هر نقطهای در کرهی خاک. چرا که همچنان این یگانه یادگار جنگلهای زمین از دوران سوم زمینشناسی، توانسته بیش از 410 گونه اندمیک خاص ايران و 280 گونه اندميك هيركاني را در خود جای دهد و در مجموع پذیرای 3200 گونهی گیاهی باشد. پرسش این است که جنگلهای هیرکانی ایران، چگونه توانستند از دام سرمای مهلک زمین در عصر یخبندان به میزان منفی 45 درجه سانتیگراد رهایی یابند، اما از دام موجود دوپایی به نام انسان، نه؟!
و چگونه است که اینک روند شتابناک مرگ این فسیلهای زندهی گیاهی در وطن این گونه نگرانکننده سرعت گرفته است؟
یادمان باشد که مجموع مساحت جنگلهای هیرکانی ایران به دو میلیون هکتار هم نمیرسد و حتا اگر به این رقم، مساحت دیگر رویشگاههای جنگلی کشور در ارسباران، زاگرس، توران و سواحل خلیج فارس و دریای عمان را هم بیافزاییم، حتا به دو درصد مساحت رویشگاه 700 میلیون هکتاری همسایه شمالیمان (روسیه) هم نخواهد رسید. با این وجود، همهی راهها و همهی نگاهها در هیرکانی به برداشت چوب و تأمین علوفه برای دام ختم میشود! چرا؟ آیا این بدترین بدسلیقگی نیست که چنین رویشگاهی را صرفاً چون یک چراگاه یا کارخانه چوب بنگریم؟
یادمان باشد که در طول نیم قرن اخیر، به گفتهی رییس انجمن علمی جنگلبانی ایران، موجودی حجمی جنگلهای باستانی شمال کشور به نصف کاهش یافته است و در همان حال، دست کم سیصد هزار هکتار از رویشگاه راهبردیمان در باختر وطن (زاگرس) را از دست دادهایم، به نحوی که اینک برای رسیدن به شرایط ماقبل تخریب، دست کم به 150 سال زمان نیاز داریم.
در چنین شرایطی است که طرح 10 ساله تنفس جنگل در بین کارشناسان و پژوهشگران این حوزه جان میگیرد و بسیاری را بر این باور میرساند که هر چند، دانش مدیریت جنگل و علوم وابسته به آن، میتوانند سپری حفاظتی برای دوام جنگلها به شمار آیند؛ اما از آنجا که سازمان متولی و اجرا کننده این شگرد و دانش روز، از جایگاه و اختیارات و وزن درخور در مقایسه با دیگر بنگاههای اقتصادی قدرتمند کشور برخوردار نیست، عملاً حاصل این رؤیارویی نابرابر به سود مافیای تجارت چوب و رونق بازار دلالی در این حوزه تمام میشود.
به عنوان شاهد میتوان به برآیند ابزاری به نام “نشانهگذاری” در وضعیت جنگلهای شمال اشاره کرد که به گفتهی دکتر هادی کیا دلیری، به جای الگو گرفتن از طبیعت، از اقتصاد حاکم بر بازار سنتی الگو گرفته شده و نیاز دلالان چوب بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. افزون بر آن، واژه “به گزینی” به جای “تک گزینی”، مد نظر متولیان طرحهای جنگلداری بوده که حاصلش البته فاجعه بار شده است.
به هر حال، در خوشبینانهترین حالت، هماکنون حدود یک و نیم برابر بیشتر از ظرفیت تولید سالانه چوب در جنگلهای هیرکانی که رقم آن کمتر از 4 میلیون متر مکعب است، دارد از این رویشگاه چوب برداشت میشود؛ وضعیتی که در زاگرس به مراتب غمانگیزتر است و اگر نتوانیم جلوی آن را بگیریم، باید بپذیریم که بدهکاری بومشناختی سرزمین ایران به مرحلهای خواهد رسید که دیگر هیچ بانکی توانایی جبران رقم تراز منفی آن را ندارد.