بایگانی دسته: ??? ??????

به کنوانسیون رامسر هم امیدی نیست! – 11

در یازدهمین بخش از نوشتار کامبیز بهرام سلطانی به آنجا خواهیم رسید که متوجه شویم، هم‌اکنون 7 تالاب ثبت شده در سیاهه‌ی بین‌المللی این کنوانسیون، اصولن وجود خارجی ندارند!

از سال 1975 تعداد 18 تالاب كشور در فهرست كنوانسيون رامسر قرار گرفتند. بعد‌ها، به دليل ضعف مديريت و عدم استفاده ‌از روش‌هاي مديريتي توصيه شده توسط كنواسيون Handbook for the Weise Use of Wetland، مجموعه‌اي چندين جلدي كه تقريباً تمامی‌ زمينه‌هاي استفاده عقلايي از تالاب‌ها را مورد بحث قرار داده و هر چند سال يكبار نيز بهنگام می‌شود، تعدادي از تالاب‌ها در فهرست مونترو Montreux Record كه در آن تالاب‌هاي آسيب ديده به ثبت می‌رسند، قرار گرفتند. به رغم همه‌ی ‌اين نابساماني‌ها، كنوانسيون رامسر چگونه متقاعد گرديد كه چهار تالاب ديگر را وارد فهرست رامسر کند؟ پرسشي بدون پاسخ است! بنابراين طبق اطلاعات مندرج در سايت كنوانسيون رامسر ( مورخ 14/12/2009 ) ايران داراي 22 تالاب بين‌المللي است. ظاهراً از آنجايي كه در مقر كنوانسيون رامسر نيز نظارت چنداني وجود ندارد، اسامی ‌تالاب‌هايي چون ‌هامون صابري، هيرمند، شورگل، درگه سنگي، يادگارلو، كمجان، زاغمرز كه‌ اصولاً ديگر وجود خارجي ندارند، در فهرست رامسر مشاهده می‌شود.
وضعيت در مورد ذخيره گاه‌هاي زيستكره به مراتب بدتر از تالاب‌هاي بين المللي است. از سال 1976 ايران داراي 9 ذخيره گاه زيستكره می‌باشد و هر يك از ذخيره‌گاه‌ها در برنامه‌انسان و زيستكره يونسكو به ثبت رسيده‌اند. ولي واقعيت اين است كه سازمان حفاظت محيط زيست، تاكنون هيچ اقدامی ‌برای برنامه‌ريزي و سازماندهي اين ذخيره‌گاه‌ها طبق اهداف تعيين شده توسط يونسكو انجام نداده ‌است. هدف برنامه‌ انسان و زيستكره و به تبع آن ايجاد ذخيره گاه‌هاي زيستكره، دستيابي به راهكاري بود كه ‌از طريق آن بتوان ضمن حضور انسان در طبيعت و همچنين حفظ شيوه‌هاي توليد سازگار با طبيعت، يعني فرهنگ توليدي كه در سازگاري با طبيعت تكوين يافته‌است، طبيعت – يا به عبارت دقيق‌تر – چشم اندازهاي‌هاي شبه طبيعي فرهنگ ساخت را نيز حفظ کرد. از آنجا كه سازمان يونسكو نهادي علمي، تحقيقاتي و فرهنگي محسوب می‌شود، در قالب ايده ذخيره‌گاه‌هاي زيستكره مقوله‌اي را مطرح كرده بود كه به واسطه آن می‌توانست بخشي از اهداف سه گانه خود را به صورت كاربردي – عملي و در مقياس جهاني پي گيري کند.
با همه كم كاري‌هاي سازمان حفاظت محيط زيست در اين زمينه، اخيراً ايران پيشنهاد پذيرش منطقه حفاظت شده دنا و تنگ صياد را به عنوان ذخيره گاه زيستكره به سازمان يونسكو ارایه كرده‌است. هرچند تعدادي از خبرگزاري‌ها و سايت‌هاي ايراني اعلام كردند « ايران پس از 34 سال صاحب دو ذخيره گاه جديد زيستكره در فهرست جهاني شد »؛ سايت MAB تنها نام ايران را در ميان تعداد كثيري از ديگر كشورها كه مايلند فضاهايي از سرزمين خود را به عنوان ذخيره گاه معرفي کنند، قرار داده ‌است. به نظر می‌رسد، مسئولين يونسكو و برنامه‌ انسان و زيستكره، حتا براي حفظ اعتبار خود نيز لازم است نخست ذخيره‌گاه‌هاي موجود را بررسي و ميزان پيش رفت ما را در اين زمينه ‌ارزيابي كنند و سپس درباره قبول يا رد فضاهاي جديد اخذ تصميم نمايند. ضمناً براي آنكه مشخص شود، دفتر برنامه ‌انسان و زيستكره يونسكو تا چه ميزاني از وضعيت ذخيره‌گاه‌هاي ايران مطلع است، می‌توان به سايت دفتر ياد شده مراجعه کرد .
در نهايت ايران داراي يك ژئوپارك می‌باشد كه در جزيره قشم واقع شده‌است. ژئوپارك‌ها نيز در شمار برنامه‌هاي يونسكو قرار دارند. اين ژئوپارك نيز، نه به واسطه كوشش سازمان حفاظت محيط زيست، بلكه تنها با همت والاي برجسته ترين كارشناس حيات وحش ايران، بيژن فرهنگ دره شوري، در طي مدتي كه در بخش محيط زيست منطقه آزاد قشم فعاليت
می‌کرد، مكان يابي و در نهايت در فهرست يونسكو به ثبت رسانيده شد.
ظاهراً در طول زمان به طور مستمر – البته با كمی‌افت و خيز در دوره بعضي از مديران – تعداد فضاهاي طبيعي تحت مديريت سازمان حفاظت محيط زيست افزايش يافته‌است. در گزارش عملكرد سازمان مذكور مربوط به دوره 1384- 1376آمده‌است « در سال 1345، 27 منطقه تحت مديريت سازمان با وسعت 2168995 هكتار وجود داشته‌است. در سال 1376 تعداد اين مناطق 81 مورد با وسعت 7931443 هكتار شامل 10 پارك ملي، 43 منطقه حفاظت شده، 23 پناهگاه حيات وحش و 5 اثر طبيعي ملي بوده‌است. اين مناطق در سال 1384 به 165 منطقه با وسعت 48/11859026 ميليون هكتار، شامل 19 پارك ملي، 93 منطقه حفاظت شده، 34 پناهگاه حيات وحش و 19 اثر ملي افزايش يافته‌اند » . گزارش مذكور درباره كيفيت مديريت و نيز وضعيت اكولوژيك اين مناطق كاملا” سكوت می‌كند. ضمن اينكه بايد تذكر داد، در ايران حتا يك پارك ملي هم وجود ندارد كه طبق راهنماي اتحاديه جهاني حفاظت مديريت شود. علاوه براين افزايش تعداد
پارك‌هاي ملي در چارچوب همان سياست نادرستي است كه، قبلاً به‌ان اشاره گرديد.
بدون ترديد يكي از معيارهايي كه بر مبناي آن می‌توان چگونگي توليد دانش در سازمان حفاظت محيط زيست را مورد ارزيابي قرار داد، اطلس عظيم الجثه‌ايست كه زير عنوان « اطلس مناطق حفاظت شده‌ايران » در سال 1385 انتشار يافت است . اين اطلس كه بيشتر جنبه زينتي دارد تا كاربردي ( به دليل مقياس نامناسب آن ) حاوي حداقل اطلاعات ممكن از پهنه‌هاي طبيعي تحت حفاظت می‌باشد. اين در حالي است كه‌از حدود اواخر دهه هفتاد خورشيدي، در چارچوب طرح‌هاي جامع مطالعاتي، بسياري از فضاهاي طبيعي تحت مديريت مورد مطالعه قرار گرفته و گزارش‌ها و اطلاعات اين مطالعات نيز در اختيار سازمان حفاظت محيط زيست می‌باشد. حداقل اين امكان وجود داشت كه، براي تهيه‌اطلس مناطق، از اطلاعات جديدتر استفاده شود. در همينجا بايد ياد آور شد، استفاده‌از منابع قديمی‌– بدون آنكه‌ارزش علمی‌هيچيك مورد ترديد قرار گيرد – جهت تهيه چك ليست حيات وحش، تنها می‌تواند به نتايجي گم راه كننده منتهي شود. سرعت تغيير در زيستگاهها و تركيب حيات وحش در بسياري از زيستگاهها به حدي است كه، اطلاعات گذشته به هيچ وجه نمی‌تواند نشان دهنده وضعيت موجود باشد ؛ پهنه‌هاي طبيعي حفاظت شده‌اي چون درياچه‌اروميه، كوير، ارسباران، ميانكاله، انزلي، طشك، بختگان، كمجان،‌هامون از اين جمله‌اند.

هدیه تولد سدسازان به آهنگ کوثر!

امروز 4 خرداد 1389، هفتاد و چهارمین سالگرد نخستین روز ورود دکتر آهنگ کوثر به زمین است … این روز را بسیار دوست دارم و ایمان دارم که روزی تندیس های این مرد بزرگ را در معابر عمومی شهرهای بیابانی ایران خواهیم دید … او تقریباً همه ی زندگیش را پای این آرمان نهاده تا بگوید: با یکصدم هزینه ای که برای سدسازی تخصیص داده می شود، می توان آب را در زیر زمین ذخیره کرد. اما به خاطر همین حرف، بسیاری از آب سالاران طبیعت ستیز می خواهند سر به تن این مرد فرزانه نباشد … چرا؟

ماجرای آخرین هدیه ی شوم سدسازان به این مرد بزرگ را در گفتگوی نگار حسینی با نگارنده در سبزپرس بخوانید.

همچنین پژواک رهبری نظام را در مواجهه با سدسازان، اینجا نگاه کنید.

خبری از آینده: پارک ملّی خَبر در کرمان گُم شده!

در پارک ملّی خبر چه خبر است؟
آنجا تا سال 1341 گورخر داشت؛
تا سال 1345 آهو هم داشت
تا سال 1353 دسته‌های 50 تایی کرکس در آسمان خبر (khabr) مشاهده می‌شد؛
تا سال 1356 بیش از 25 هزار رأس کل و بز داشت؛
و تا سال 1369 خرس سیاه آسیایی هم داشت؛
اینک اما هیچکدام از آنها را – به جز کل و بز و آن هم در شمارگانی ناچیز – ندارد!
شما فکر می‌کنید چه زمانی خبر مفقود شدن پارک ملّی خبر اعلام خواهد شد و از آن زمان چند سال باید بگذرد تا اعلام گردد که نسل انسان هم در کرمان یافت می نشود! گشته‌ایم ما …
سری به خانه‌ی مجازی رسول خوارزمی عزیز بزنید؛ حتمن پشیمان می‌شوید! به خصوص ناصر کرمی ممکن است داغ دلش با آیش 5 ساله سوخته‌اش تازه شود! نمی‌شود؟

فقط يازده سوار سرنوشت در گرين بلاگ!

حدود يك ماه است كه دكتر مهدي اشراقي عزيز، پس از نظرخواهي و استمداد فكري از اهالي گرين‌بلاگ، سرانجام پذيرفت كه براي سامان بايسته و حرفه‌اي گرين‌بلاگ چاره‌اي ندارد جز آن كه رودربايستي را كنار گذاشته و چشم از كمك‌هاي داوطلبانه بربسته و به جاي استمداد فكري و مالي، حق عضويتي اندك را – 10 هزار تومان – براي يك سال از دوستان سبزانديش مطالبه كند تا بتواند بدين‌ترتيب هم گرين‌بلاگ را سرپا نگه داشته، آب و جارو كرده و آن را تدريجاً به يك بالاترين سبز مبدل سازد و هم آن يكي سايت مظلوم را دوباره احياء كرد و موج سبز و طرح سبزهايي جانانه‌تر راه انداخت.
اما امروز كه از ضرب‌العجل پرداخت حق عضويت اعضاي سابق كه شمارشان به حدود 200 نفر مي‌رسيد، 3 روز هم گذشته است، فقط 11 نفر اين همت را به خرج داده و براي زنده ماندن تنها مرجع مجازي سبزخوان در وبلاگستان فارسي، حاضر به پرداخت 10 هزار تومان شدند!
چه شناسه‌اي از اين قوي‌تر و آشكارتر براي اثبات آن كه چرا وضع محيط زيست ما هر روز بدتر از ديروز مي‌شود؟
وقتي ما حاضر نيستيم چنين رقم اندكي را براي افزايش ظرفيت‌سازي در حوزه محيط زيست هزينه كنيم، آن همه شعارهاي رنگارنگ و ادعاهاي پرطمطراق، ديگر براي چيست؟
جالب است كه با برخي دوستان كه صحبت مي‌كنم، مي‌گويند: يا ما متوجه اين قوانين تازه نشديم و يا اين كه هنوز وقت نكرده‌ايم تا خود را به نزديك‌ترين عابربانك شهر و ديارمان برسانيم!
در پاسخ بايد گفت: اگر شما حتا خبرهاي گرين بلاگ را كه دردسترس‌ترين خبرهاي مجازي محيط زيست است، ماه به ماه هم نگاه نمي‌كنيد، ديگر چه اميدي به شما هست كه بتوانيد به موقع در برابر متجاوزان به طبيعت صف‌آرايي كرده و اطلاع رساني نماييد؟
و اگر وقت نداريد، آنگاه چگونه پارادوكس به وجود آمده را توجيه مي‌كنيد؟
محيط زيست ما صاحب نويسندگان دانشمند و عاشقي است كه فقط متأسفانه وقت ندارند به آن توجه كنند! همين!!
دوستان من، حتا اگر با روش و منش گرين بلاگ هم مشكل داريد و يا اصولاً از اين كه مطالب‌تان در اين صفحه ظاهر شود، راضي نيستيد، باز هم بايد آن 10 هزار تومان را پرداخت مي‌كرديد و به عنوان يك حركت داوطلبانه نشان مي‌داديد كه دست كم به اندازه 10 هزارتومان حاضريد براي اعتلاي فرهنگي محيط زيست وطن هزينه كنيد؟
آيا اين درخواست بزرگي بود؟

اميدوارم كه دوستان عزيزم، هرچه زودتر جبران كرده و آن 11 سوار سرنوشت را به 110 سوار ارتقاء دهند …

پهنه‌های شش گانه تحت حفاظت واجد کدام ویژگی‌ها باید باشند؟ – 10

در دهمین بخش از جستار ارزشمندی که توسط کامبیز بهرام‌سلطانی گشوده شده است، به موضوع تقسیم‌بندی اتحادیه جهانی حفاظت و طبقات شش گانه‌ی آن پرداخته می‌شود. وی در بخشی از نوشتار خویش به صراحت پرده از نقطه ضعفی بزرگ برداشته و می‌گوید: « سازمان حفاظت محيط زيست با اين تصور كه ممكن است عنوان پارك ملي براي پهنه‌اي طبيعي حفاظت و اعتبار بيشتري به همراه‌ آورد، تعدادي از پهنه‌هاي طبيعي تحت مديريت خود را، بدون توجه به ضوابط مورد قبول جوامع علمی‌جهاني، پارك ملي ناميده ‌است. اتخاذ اين سياست نه تنها به حفاظت بيشتر اين پهنه‌ها كمكي نمی‌كند، بلكه‌ اعتبار دانش محيط زيست و مفاهيم علمی ‌آن را نيز مورد ترديد قرار می‌دهد.»
با هم دهمین بخش از یادداشت وزین استاد را پی می‌گیریم:

اتحاديه جهاني حفاظت، شش طبقه‌بندي براي پهنه‌هاي طبيعي تحت حفاظت تدوين کرده‌است كه به شرح زير است:
طبقه يك حفاظتي كه خود در دو گروه طبقه بندي می‌شود. طبقه I ذخيره گاه طبيعي برخوردار از حفاظت شديد/ طبيعت وحشي ؛ پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي كه اصولاً با هدف انجام تحقيقات يا حفاظت از خصلت وحشي و مهار نشده آان تحت مديريت قرار می‌گيرد. طبقه Ia ذخيره گاه طبيعي برخوردار از حفاظت شديد؛ پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي كه به منظور انجام تحقيقات مديريت می‌شود. طبقه بندي I شامل پهنه‌اي از خشكي يا درياست كه نشان دهنده اكوسيستم‌ها، خصلت‌هاي زمين شناختي و فيزيولوژيك و يا گونه‌هاي [گياهي و جانوري ] برجسته و مثال زدني بوده و مديريت آن در گام نخست به منظور انجام تحقيقات علمی ‌و پايش محيط زيست صورت می‌گيرد.
طبقه II  پارك ملي ؛ پهنه حفاظت شده‌اي كه‌ اصولاً با هدف حفاظت از اكوسيستم‌ها و كاربري طبيعت‌گردي و تجديد قوا در طبيعت اداره می‌شود. از ديدگاه‌ اتحاديه جهاني حفاظت، پارك ملي پهنه‌اي طبيعي از خشكي يا درياست كه به عنوان حفاظت شده معرفي می‌گردد تا (الف) از سلامت اكولوژيك يك يا چندين اكوسيستم در جهت حفظ منافع نسل‌هاي حاضر و آينده حفاظت نمايد، (ب) از استفاده‌ها و مالكيت‌هايي كه به‌اهداف حفاظتي لطمه وارد می‌آوزند جلوگيري نمايد، (پ) زمينه‌اي براي كسب تجربه رواني – روحي و نيز تحقيقات، آموزش و تجديد قوا در طبيعت براي بازديد كنندگان فرآهم آورد. كليه فعاليت‌هاي ياد شده بايد با محيط و فرهنگ سازگار باشند.
اين تعريف با آنچه در قوانين ايران پارك ملي ناميده می‌شود، كاملاً متفاوت است. ضمن اينكه سازمان حفاظت محيط زيست با اين تصور كه ممكن است عنوان پارك ملي براي پهنه‌اي طبيعي حفاظت و اعتبار بيشتري به همراه‌ آورد، تعدادي از
پهنه‌هاي طبيعي تحت مديريت خود را، بدون توجه به ضوابط مورد قبول جوامع علمی‌جهاني، پارك ملي ناميده ‌است. اتخاذ اين سياست نه تنها به حفاظت بيشتر اين پهنه‌ها كمكي نمی‌كند، بلكه‌ اعتبار دانش محيط زيست و مفاهيم علمی ‌آن را نيز مورد ترديد قرار می‌دهد. به‌ اين پرسش كه چرا سازمان حفاظت محيط زيست ايران از قبول معيارهاي مديريتي و حفاظتي اتحاديه جهاني حفاظت آشكارا سرباز می‌زند، نمی‌توان پاسخي منطقي يافت. تنها به‌اين نكته‌اشاره می‌شود كه، اتحاديه‌اروپا، علي رغم برخورداري از متخصصين برجسته در زمينه حفاظت از طبيعت، در اواخر دهه 1990 از اتحاديه جهاني حفاظت درخواست تدوين راهنماي حفاظت از طبيعت براي كشورهاي عضو را کرد و اتحاديه نيز در سال 2000 اين راهنما را دريافت کرد و سپس نيز به تصويب كليه كشورهاي عضو رساند و از آن تاريخ به بعد كشورهاي عضو بيش و كم شيوه‌اي استاندارد شده را براي حفاظت و مديريت پهنه‌هاي طبيعي خود بكار می‌برند . كشورهاي عضو اتحاديه‌اروپا حق دارند از روش‌هايي سخت تر از روش‌هاي ارائه شده در راهنما استفاده كنند، ولي حق كاربرد روش‌هايي پايين تر از استانداردهاي اتحاديه‌اروپا را ندارند.
اين در حالي است كه‌اولاً در ايران سطح دانش محيط زيست بسيار پايين تر از كشورهاي اتحاديه‌اروپاست و ثانيا” بسياري از افرادي كه در حوزه محيط زيست فعال می‌باشند، اصولاً كارشناس محيط زيست نبوده و داراي مدرك تحصيلي در ساير رشته‌ها می‌باشند.
طبقه III     اثر طبيعي ملي : پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي كه، اساسا” به منظور حفاظت از پديده‌اي خاص اداره می‌شود.  به پهنه‌اي كه حاوي يك يا چندين پديده طبيعي يا طبيعي – فرهنگي استثنايي يا بي همتا بوده و بخاطر ويژگي‌هاي كميابي، بي همتايي، كيفيت زيبايي شناختي و يا اهميت فرهنگي داراي ارزش‌هاي حفاظتي می‌باشد، اطلاق می‌شود.
در مورد ساير طبقه بندي‌هاي حفاظتي نيز راهنماي اتحاديه جهاني حفاظت به جزييات بيشتري پرداخته كه در اينجا از ذكر آنها خودداري گرديده‌است. ولي از آنجا كه در مورد آثار طبيعي ملي ذكر جزييات ضروري به نظر می‌رسد، بخشي از نكات مورد نظر اتحاديه جهاني حفاظت در اينجا ذكر می‌شود :
    حفاظت و تضمين حفاظت مستمر براي پديده‌هاي طبيعي بارز برحسب اهميت ويژگي‌هاي طبيعي و يا خصلت‌هاي نادر بودن يا بي همتايي و يا اهميت رواني – روحي آنها،
    خلق امكانات براي تحقيقات، آموزش، تفسير و يا گذران اوقات فراغت در طبيعت با دامنه و وسعتي كه با اهداف پيش گفته موافق باشند،
    خاتمه بخشيدن و در پي آن ممنوعيت هر نوع استفاده يا مالكيتي كه در تعارض با اهداف حفاظتي قرار دارند،
    ايجاد فرصت‌ها و امتيازهايي براي ساكنين بومي، تا جايي كه‌اين فرصت‌ها و امتيازات با اهداف مديريتي همخواني نشان می‌دهند.
طبقه IV پهنه حفاظت از زيستگاه/گونه همراه با مديريت ؛ پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي كه مديريت برآن همراه با
دخالت‌هاي هدفمند می‌باشد. پهنه‌اي از خشكي يا دريا كه در آن دخالت‌ها و دستكاري‌هايي با هدف تضمين بقاي فضاي زيست و يا رفع نيازهاي گونه‌ها[ي گياهي و جانوري ] خاص صورت می‌گيرد.
در حقيقت اكثر پهنه‌هاي طبيعي حفاظت شده در ايران بيش و كم با استفاده‌از روشي، نزديك به طبقه مديريتي IV اتحاديه جهاني حفاظت و مديريت می‌شود. با اين تفاوت كه، در ايران هيچ پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي از انواع مختلف تجاوز در امان نمی‌باشد. طبق اطلاعات موجود تنها چيزي نزديك به 3/7 % از كل مساحت كشور تحت عناوين مختلف حفاظت شده‌اعلام گرديده‌اند. نكته جالب هم در همينجاست ؛ اگر قرار است جاده‌اي كشيده شود، پلي ساخته شود، سدي احداث
گردد، زهكشي صورت گيرد، مكاني براي انجام تمرين‌هاي نظامی‌انتخاب شود، شهركي احداث گردد و بسياري ديگر از اين قبيل، پيش از هر مكان ديگري، متوليان امور به همين 3/7 % روي می‌آورند.
طبقه V چشم انداز طبيعي حفاظت شده/ پهنه دريايي حفاظت شده ؛ پهنه‌اي كه مديريت بر آن اساسا” با هدف حفاظت از چشم انداز طبيعي يا پهنه‌اي از دريا كه در خدمت گذران اوقات فراغت می‌باشد، اعمال می‌شود.پهنه‌اي از خشكي و در صورت لزوم، با منظور كردن قطعه‌اي از ساحل و دريا كه در آن در طول زمان تأثير متقابل انسان و طبيعت شكل گيري چشم اندازي با خصلت‌هاي ويژه را موجب گرديده و اين چشم انداز حاوي ارزش‌هاي فوق العاده زيبايي شناختي، اكولوژيك، فرهنگي و تنوع بيولوژيك گرديده‌است. تداوم عاري از اختلال اين تعامل سنتي [ميان انسان و طبيعت ] براي حفاظت، مراقبت و روند تكامل پهنه ضرورتي غير قابل اجتناب محسوب می‌شود.
طبقه VI پهنه‌هاي حفاظت از ذخاير همراه با مديريت ؛ پهنه حفاظت شده‌اي كه، مديريت آن در راستاي استفاده پايدار از اكوسيستم‌ها سازمان يافته‌است.  پهنه‌اي كه قسمت‌هاي وسيعي از آن از سيستم‌هاي طبيعي بكر تشكيل يافته و مديريت مستمر بر آن می‌تواند متضمن حفاظت و نگهداري تنوع زيستي موجود در آن بوده و همزمان توليدات طبيعي و خدمات آن، طبق اصول پايداري، در جهت رفع نيازهاي جامعه عمل می‌نمايد.
علاوه بر طبقه بندي‌هاي شش اتحاديه جهاني حفاظت، بايد به تالاب‌هاي بين المللي ثبت شده در فهرست كنوانسيون رامسر و دو طبقه بندي ذخيره گاههاي زيستكره ( بيوسفر ) و ژئوپارك‌ها نيز اشاره كرد كه در شمار برنامه‌هاي سازمان يونسكو قرار داشته و ايران عضويت در اين برنامه‌ها را پذيرفته‌است و ثانيا” پهنه‌هايي تحت همين عناوين در ايران وجود دارند.

چه دستگاهی مسئول توسعه‌ی طبیعت‌گردی در کشور ماست؟

چرا باید به تقویت مبانی بوم‌گردی در کشور همت گمارد؟ آیا اصولاً بوم‌گردی را می‌توان برابر با اکوتوریسم قرار داد؟ چه نهادی در ایران متولّی اکوتوریسم است؟ سازمان حفاظت محیط زیست در کجا ایستاده است؟ آیا راه حفاظت پایدار از محیط زیست، از مجرای اکوتوریسم می‌گذرد؟ چرا ما خبرنگار متخصص در این حوزه نداریم؟ و چرا اخبار اکوتوریسم، آن گونه که باید در جامعه‌ی محیط زیستی‌های ایران انعکاس نمی‌یابد؟
این پرسش‌ها نمونه‌ای از دریافت‌هایی است که پورنگ پورحسینی عزیز – از فعالان طبیعت‌دوست حوزه‌ی اکوتوریسم در ایران – در یادداشتی که اختصاصاً برای مهار بیابان‌زایی ارسال کرده است، مورد توجه و مداقه قرار داده است. باشد که جستار گشوده شده، همچنان تقویت شده و تکامل یابد.
با هم یادداشت پورنگ عزیز را می‌خوانیم؛ یادداشتی که در همان ابتدا ممکن است به خواننده یک شوک وارد ‌کند!

طبیعت‌گردی (Nature based tourism) همان اکوتوریسم نیست!

امروزه تقریبا تمامی دوستداران طبیعت ایران عزیز بر لزوم توسعه‌ی اصولی طبیعت‌گردی در کشور عزیزمان  هم نظرند. اما یک پرسش ساده: چه دستگاهی مسئول توسعه‌ی طبیعت‌گردی در کشور ماست؟ سازمان حفاظت محیط زیست، سازمان‌گردشگری یا … کدام یک از این سازمان‌ها توان و اختیارات قانونی لازم را برای انجام یک کار فرابخشی با‌ گردشگران علاقه‌مند به طبیعت در عرصه‌هایی که معمولاً تحت مدیریت سازمان‌هایی همچون محیط زیست و منابع طبیعی هستند، دارند؟ در این زمینه خوشبختانه پیشتر، برنامه‌ریزان ما با تعریف سازمانی فرابخشی به نام کمیته ملّی طبیعت‌گردی – دست کم از نظر قانونی – تدبیر لازم را اندیشیده‌اند.
در آخرین جلسه دولت هشتم با پیشنهاد ‌گروهی از خبرگان فن، آئین‌نامه کمیته ملی طبیعت‌گردی به تصویب رسید. در ابتدای این آئین‌نامه می‌خوانیم: « هيأت وزيران در جلسه مورخ 2/5/1384 بنا به پيشنهاد مشترك وزارت جهاد كشاورزي، سازمان حفاظت محيط زيست و سازمان ميراث فرهنگي و‌گردشگري موضوع نامه شماره 4116-1/841 مورخ 21/4/1384 سازمان حفاظت محيط زيست و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران آيين‌نامه طبيعت‌گردي را به شرح زير تصويب کرد». به این ترتیب کمیته ملی طبیعت‌گردی در واقع به پیشنهاد سازمان حفاظت محیط زیست ایران و با مشارکت دو سازمان منابع طبیعی و‌گردشگری شکل‌گرفت و دبیرخانه آن در سازمان‌گردشگری مستقر شد.
در ماده 1 این کمیته، تعریف زیر از طبیعت‌گردی ارایه شده «ماده 1- منظور از طبيعت‌گردي (اكوتوريسم) عبارت است از برآوردن تمنيات و تمايلات خردمندانه و انساني‌گردشگران طبيعت در محيطي طبيعي،‌ فرهنگي، آموزشي و غير مصرفي و به صورت پايدار و در حد ظرفيت قابل تحمل با حداقل تأثير منفي بر محيط طبيعي و فرهنگي تحت شرايط و ضوابطي كه ضمن حفظ محيط زيست و فرهنگ بومي و ارزش‌هاي آن، امكان رشد اقتصادي و محلي را فراهم آورد.» که اگر چه به اشتباه طبیعت‌گردی (Nature based tourism) را با اکوتوریسم مترادف دانسته، اما در نهایت با تعریف جامعه بین‌المللی اکوتوریسم از اکوتوریسم (سفری مسئولانه به مناطق طبیعی  که در آن محیط زیست حفظ و بر رفاه مردم محلی تأکید می شود) هماهنگ است.
اما انگیزه اصلی از نگارش این یادداشت جلب توجه علاقه مندان به طبیعت ایران به برخی وظایف این کمیته است که به صراحت در آئین‌نامه مذکور ذکر شده‌اند، وظایفی که با توجه به تعریف ارایه شده از اکوتوریسم در صورت انجام توسط کمیته مذکور، می‌توانند زمینه‌ساز حل بسیاری از مشکلات و چالش‌های فراروی حفظ طبیعت این مرز و بوم و توسعه اصولی طبیعت‌گردی در کشور عزیزمان باشند.
یکی از وظایف این کمیته عبارت است از «ز- تصويب شرايط و دستور‌العمل‌هاي تخصصي و فني مؤسسات طبيعت‌گردي و تأييد صلاحيت و نظارت بر نحوه فعاليت آنها». این بدان معنی است که طبق قانون پرداختن به فعالیت‌های طبیعت‌گردی، مقوله‌ای است جدا از تورگردانی متعارف که هم‌اکنون با اخذ مجوز بند ب از سازمان‌گردشگری انجام می‌شود. در حقیقت طبق قانون، فعالیت در زمینه طبیعت‌گردی کاری است کاملاً تخصصی و انجام آن (نظیر‌ گردشگری رودخانه‌ای، کویرنوردی و …) مستلزم رعایت دستورالعمل‌هایی است که متأسفانه هنوز تدوین و اجرایی نشده‌اند و البته ادامه روند موجود با توجه به خطرات فعالیت‌هایی نظیر قایقرانی در رودخانه‌های خروشان توسط افراد غیر مسئول و فاقد آموزش و تجربه کافی و با تجهیزاتی نامناسب می‌تواند برای‌گردشگران در کشورمان مرگبار باشد.
اما در بخش دیگری از وظایف این کمیته می‌خوانیم: “د- تعيين ضوابط تأسيس مناطق نمونه طبيعت‌گردي”   و نیز ” ك- پيشنهاد ضوابط و پيگيري برنامه‌ريزي و طراحي جهت احياء مناطق مستعد طبيعت‌گردي كه در حال حاضر تخريب شده و يا به مصارف ديگري اختصاص يافته‌اند.”.
به نظرم وجود وظایفی که ذکر شد برای یک دستگاه فرابخشی دولتی، حکم یک ایده‌آل را برای هر یک از دوستداران طبیعت کشور عزیزمان دارد. اما واقعاً چند نفر از علاقه‌مندان به طبیعت ایران عزیز از وجود چنین دستگاهی و شرح وظایف آن با خبرند؟
متاسفانه به دفعات در اخبار و ‌گزارش‌های برخی از بهترین خبرنگاران حوزه محیط زیست (و بعضا طبیعت‌گردی) کشور عزیزمان به انجام فعالیت‌های مرتبط با طبیعت‌گردی توسط دستگاه ‌گردشگری انتقاد شده و بر لزوم کسب نظر سازمان محیط زیست در اینگونه فعالیت‌ها تاکید شده.
حقیقت امر این است که در بیشتر موارد مذکور (نظیر جشن پرنده‌نگری و …) ، کار از مجرای کمیته ملی طبیعت‌گردی انجام شد و نظر کارشناسی رسمی سازمان حفاظت محیط زیست نیز در تصمیم‌گیری ها لحاظ شده، و البته حقیقت امر این است که چالش‌های فراروی  توسعه‌ی اصولی طبیعت‌گردی در کشور عزیزمان بسیار فراتر از آن است که دوستان تصور می‌کنند، مواردی مانند سرمایه‌گذاری در محیط‌های بکر طبیعی و ایجاد ظرفیت‌های لازم برای ورود اصولی طبیعت‌گردها به مناطق با ارزش بالای طبیعی و … نیاز به ادبیاتی دارند بسیار فراتر از ادبیات معمول در‌گزارش‌های موجود.
اگر چه کمیته ملی طبیعت‌گردی در زمینه‌ی بسیاری از وظایف خود همچون ” ب- هماهنگي بين دستگاه‌هاي ذي‌ربط در امر اكوتوريسم به منظور فراهم كردن زمينه توسعه ‌گردشگري طبيعي در كشور.” ‌گام‌های مؤثری برداشته که خروجی آن را می‌توان در هماهنگی بین سه دستگاه عضو این کمیته، به ویژه در کمیته‌های طبیعت‌گردی 30 استان کشور عزیزمان مشاهده کرد، اما به نظر  می‌رسد دستگاه طبیعت‌گردی کشورمان تا رسیدن به نقطه مطلوب و انجام وظایف سازمانی خود، راهی طولانی و پر چالش پیش‌رو دارد، و ای کاش عزیزان دوستدار طبیعت و طبیعت‌گردی در کشور عزیزمان، به ویژه فعالان رسانه‌ای در این حوزه، با آشنایی بیشتر با قانون و وظایف دستگاه متولی توسعه طبیعت‌گردی، با استفاده از ابزار طبیعت‌گردی زمینه‌ی حفظ آخرین‌گنجینه‌های طبیعت ایران عزیز را برای فرزندان‌مان فراهم کنند.
و باز یاد‌آوری می‌کنم که طبق تعریف، اکوتوریسم سفری مسئولانه به مناطق طبیعی است که در آن محیط زیست حفظ و بر رفاه مردم محلی تأکید می‌شود، و این یعنی یکی از بهترین وسیله‌ها برای حفاظت از طبیعت برای آیندگان به زبان اقتصاد و در مقابل دیگر انواع توسعه همچون سد‌سازی و …  اگر ادبیات آن را بیاموزیم،  به آن باور داشته باشیم و با تمام توان در انجام آن بکوشیم.

سدسازان حتا به حريم امن گربايگان فسا هم رحم نكردند!

آهنگ كوثر را همه مي‌شناسند؛ او پدر نوين دانش ديرينه‌ي آبخوانداري در ايران و جهان است. تاكنون ده‌ها بار از سوي عالي‌ترين نهادهاي معتبر بين‌المللي مورد تشويق و تقدير قرار گرفته و كوشش ستايش برانگيز وي و همكارانش در بيشه زرد، هم‌اكنون از سوی یونسکو در قالب طرح SUMAMAD به عنوان یک الگوی برتر در مدیریت منابع آب در حال معرفی شدن به جهان است.
اما ما با اين سرمايه‌ي بزرگ انساني و شگرد بومي و ارزشمند خود چه كرده‌ايم؟ جز اين كه آن پيرمرد فرزانه را هر روز سوزانديم و دلش را ريش كرديم …
آخرين ضربه را نيز اخيراً آب‌سالاران طبيعت‌ستيز با تكميل مطالعات خويش براي احداث يك سد جديد در بيخ گوش طرح آبخوانداري كوثر، مي‌خواهند بر پيكر اين پيرمرد وارد آورند و لابد در آستانه‌ي هفتاد و چهارمين بهار زندگيش، اين هديه‌ي شوم را به او اهدا كنند تا همه بدانند كه در اين مملكت؛ جايي كه به قول مجتبي پاك‌پرور: «نادرست بودن گزينه سد مانند سفيدبودن ماست، دليل نمي‌خواهد.» دليل مي‌خواهد!
يادمان باشد:
بودجه ای که برای بهره‌برداری بهینه از آب سیلاب مازاد در این منطقه به طریقه‌ي پخش سیلاب مورد نیاز است، چیزی حدود یک صدم هزینه احداث سد پیشنهادی است.
چیز دیگری هم باید بگویم؟!
جز اين كه باز هم تأكيد كنم:
اين حق ما نيست! هست؟

چرا باید با طبیعت‌زدایی مقابله کرد؟ – 9

در ادامه ی هشتمین بخش از یادداشت استاد بهرام سلطانی عزیز، تا آنجا رسیدیم که قرار شد از دلایل تلاش برای حفاظت از طبیعت – در حوزه اخلاق و علم – سخن بگوییم …

از جمله می‌توان موارد زير را مورد توجه قرار داد :
    دلايل اخلاقي ؛ از آنجا كه‌ انسان در موقعيتي قرار گرفته‌ است كه می‌تواند درباره بود و نبود ساير گونه‌ها اخذ تصميم نمايد، از ديدگاه‌ اخلاقي موظف است به حق زندگي ساير موجودات احترام بگذارد،
    دلايل علمی‌؛ هر يك از گونه‌ها، اجتماعات زيستي، اكوسيستم‌ها و چشم اندازهاي طبيعي زمينه‌اي براي كسب شناخت و دانش بيشتر محسوب می‌شوند. بسياري از روابط و كنش و واكنش‌هاي طبيعي را تنها می‌توان در فضاهاي طبيعي دست نخورده يا كمتر دست خورده، مورد تحقيق، بررسي و شناخت قرار داد. تنها با تكيه بر اين قبيل تحقيقات است كه می‌توان درباره چگونگي بهره برداري پايدار از منابع اكولوژيك به نتيجه رسيد. ضمن اينكه حل بسياري از مسائل حال و آينده مرتبط با طبيعت سرزمين و اصولاً تداوم زندگي در اين سرزمين كهنسال وابسته به‌انجام اين قبيل تحقيقات است،
    دلايل برنامه ريزي ؛ از آنجا كه در هر صورت براي ادامه زندگي استفاده ‌از توليدات طبيعت امري ضروري است، ما چاره‌اي جز حفاظت از بستر و زير بناي اين توليدات براي نسل حاضر و نسل‌هاي آينده نداريم. در طول سال‌هاي گذشته، در نتيجه واردات انواع بذرهاي بيگانه به كشور – از گندم و جو و برنج گرفته تا انواع سبزي‌ها و درختان ميوه – گونه‌هاي بومی‌يا از بين رفته‌اند يا ناياب شده‌اند. حتا گونه‌هاي گياهي كه‌اندميك ايران زمين بوده‌اند –  از سيب،گلابي، عدس، نخود تا گياهان زينتي مانند انواع لاله‌ها، سنبل، سوسن – به تدريج فراموش شده‌اند و جاي خود را به گونه‌هاي وارداتي داده‌اند. در اين ميان آرام آرام و از سرِ ناآگاهي كامل، عرصه براي ورود گونه‌هاي گياهي دستكاري شده ‌از نظر ژنتيك آماده می‌شود،
    دلايل روحي – رواني ؛ در اين باره در سطور بالا صحبت شد و مقصود تكرار مكررات نيست، بلكه تنها يادآوري اين واقعيت است كه‌ انسان بخشي از هويت خود را، از طبيعت سرزمين خود كسب می‌كند و نابودي و يا تغيير شكل طبيعت سرزمين می‌تواند به بي هويتي باز هم بيشتر ما كمك كند ؛ بيوم هيركاني، بيوم زاگرس بيوم‌هاي خليجي و هماني سواحل جنوب ايران و غيره در طول تاريخ بلند اين سرزمين مردمان و فرهنگ‌هايي را در درون خود پرورش داده‌اند. به همين سبب طبيعت‌زدايي از اين بيوم‌ها، می‌تواند به معناي فرهنگ زدايي و از خود بيگانگي اين مردمان نيز تعبير شود. از اين رو، اگر قرار است جنگل‌هاي هيركاني باززنده سازي شوند، اين عمل نمی‌تواند با استفاده‌از درختان سرو نقره‌اي، كاج الدار، زربين، صورت گيرد. و اگر جنگل‌هاي ارسباران از بين برود، نه تنها يك ناحيه جغرافياي گياهي ايران، نه تنها سياه گوش و سياه خروس، كه بخشي از تاريخ طبيعي سرزمين ايران و به همراه‌ان، هويت فرهنگي مردمان آن خطه‌از ميان خواهد رفت.
براي آنكه بخش‌هايي از پهنه‌هاي طبيعي همواره سالم بمانند، ساليان دراز است كه نهادهاي معتبر بين‌‌المللي روش‌هاي مديريتي خاصي را تدوين و به كشورها عضو توصيه کرده‌اند. در ادامه به تقسيمات شش گانه‌ی ‌اتحاديه جهاني حفاظت، پهنه‌هاي مورد نظر برنامه‌ انسان زيستكره سازمان يونسكو و كنوانسيون رامسر اشاره می‌شود.

ادامه دارد …

در گیلاوند رخ داد: یک مهربانی دیگر از سوی مسکن مهر به منابع طبیعی!


به این جمله دقت کنید: «در دماوند متولیان منابع طبیعی که سال‌ها پیش اقدام به برپایی جنگل دست‌کاشت در مدخل ورودی گیلاوند کرده بودند، خواستار تغییر محل احداث ساختمان‌های مسکن مهر به فاصله 100 تا 200 متر شدند که پس از مخالفت، این درختان قطع و سازه‌های آهنی  به جای این درختان بر زمین نشانده شدند!»
به این می‌گویند: قاطعیت مدیریتی یا کلنگ مدیریتی یا مدیریت کلنگی که پیش‌تر هم در مورد آن نوشته بودم!
فقط نمی‌دانم چرا این قاطعیت‌های کلنگی شامل حال ماجرای رالی تراکتورسواران هیچگاه نمی‌شود؟!
شما می‌دانید؟
اصل ماجرا را از زبان مهرداد مسیبی عزیز بخوانید و اگر حس داشتید، بگریید و سبک شوید …

بپذيريم كه روزگار بهره برداري‌هاي خودسرانه به سر آمده‌ است! – 8

کامبیز بهرام‌سلطانی در هشتمین بخش از نوشتار ژرف‌اندیشانه‌اش به صراحت به من و تو می‌گوید: باید به دوران بهره‌‌برداری‌های خودسرانه در طبیعت پایان داده و به بهانه‌ی حرمت رسومی منجمد چون سامان عرفی، نباید تجاوز و دست‌درازی به اراضی ملّی را توجیه کرد. رخدادی که همین هفته گذشته و به تلخی هر چه تمام‌تر، در بام ایران به وقوع پیوست؛ آن هم در سکوت کامل آنهایی که باید پاسدار حراست و حفاظت از قانون باشند.
با هم پی می‌گیریم این یادداشت وزین را در هشتمین منزلگاهش :

نيازهايی که به طبيعت داریم:

مفهوم حفاظت از طبيعت در برگيرنده‌ی كليه تحقيقات و اقداماتي است كه به منظور حفاظت، مراقبت، بهسازي و باززنده‌سازي كارايي و قابليت‌هاي طبيعت به‌ انجام می‌رسد. در اين راستا، هدف همواره حفظ تداوم بهره برداري از طبيعت، يا به بيان ديگر بهره برداري پايدار از منابع اكولوژيك است. قابليت‌هاي طبيعت بايد از يك سو به دليل برخورداري از ارزش‌هاي ذاتي و از سوي ديگر به دليل برخورداري از نقشي زير بنايي در زندگي انسان مورد حفاظت قرار گيرند. در چارچوب يك چنين برداشتي از مفهوم حفاظت از طبيعت، حفاظت از ارزش‌هاي ذاتي طبيعت، يعني ارزش‌هايي كه فارغ از معيارهاي ارزشي انسان، طبيعت به خودي خود دارا می‌باشد، با بهره برداري پايدار از طبيعت در تعارض قرار نمی‌گيرد. ضمن اينكه بهره برداري از منابع سرزمين را نيز بايد با تكيه بر تحقيقات علمی‌ به ‌انجام رسانيد؛ بپذيريم كه روزگار بهره برداري‌هاي خودسرانه به سر آمده‌ است و اين بدان معناست كه ديگر كسي نبايد با بستن تبري بر كمر به قطع درختان مبادرت کرده و يا كس ديگري با داشتن بيلي در دست، اجازه تبديل پهنه‌هاي استپي به زمين زراعي را داشته باشد. همان گونه كه نفت و گاز سرمايه ملي به حساب می‌آيند، چشم‌اندازهاي طبيعي، منابع آبهاي سطحي و زيرزميني و منابع خاك نيز سرمايه ملي محسوب شده و نمی‌توانند با تكيه بر معيارهايي قرون وسطايي – مانند سامان عرفي – مورد دخل و تصرف و تخريب و تجاوز افراد قرار گيرند. بهره‌برداري از منابع اكولوژيك بايد مبتني بر دانش روز باشند و اين دانش بدون توليد دانش حاصل نمی‌آيد. كسب دانش درباره قابليت‌هاي اكولوژيك سرزمين ايران را نيز نمی‌توان از منابع خارجي استخراج كرد، زيرا هر سرزميني داراي قابليت‌هاي اكولوژيك و زيستي متفاوت است. حتا در محدوده مرزهاي سياسي ايران زمين نيز، اين قابليت‌ها همسان توزيع نگرديده‌اند ؛ قابليت‌هاي اكولوژيك و زيستي بيوم هيركاني يا زاگرس را نمی‌توان با بيوم‌هاي بياباني و نيمه بياباني ايران مركزي يكسان دانست.
براي حفاظت از طبيعت می‌توان دلايل منطقي ديگري را نيز ذكر كرد كه در يك جامعه دانش محور حتماً مورد قبول قرار می‌گيرد. از آن دلایل در نهمین بخش از این نوشتار با شما سخن خواهم گفت.

ادامه دارد …

معرفی چند درخت مشکوک به مقدس نما بودن در دانشگاه صنعتی اصفهان!

ساعتی پیش از همایش ناگفته های سدسازی در اصفهان، برگشتم و به زودی روایت هایی از این همایش ارزشمند خواهم نوشت.

تا آن زمان، خواستم توجه اداره اوقاف استان گیلان را به چند درخت مشکوک در محوطه دانشگاه صنعتی اصفهان جلب کنم که بدجوری مقدس نما می زدند! نمی زدند؟

باید دید منظور دانشجویان اصفهانی از پارچه آویز کردن این درختان چه بوده است؟

اگر جمعیت را کنترل نکرده بودیم؛ امروز با یک فاجعه روبرو بودیم! – 7

در حالی که عالی‌ترین مقام اجرایی کشور، به راحتی آب خوردن تمامی سیاست‌های انقباضی چند دهه‌ی اخیر را در حوزه‌ی مهار رشد جمعیت به چالش گرفته و بی‌مهابا آنها را رد می‌کند، کامبیز بهرام سلطانی در هفتمین بخش از رساله‌ی تفکربرانگیزش، آشکارا نظر دکتر احمدی نژاد را رد می‌کند:
با هم این نوشتار را در هفتمین منزل پی می‌گیریم:
يكي از پيامدهاي اسكان اجباري عشاير (تخته قاپو)، افزايش تعداد مراكز روستايي، گسترش افقي شهرها (كه به ‌اشتباه توسعه شهري ناميده می‌شود) و تبديل روستاها به شهر، تخريب طبيعت در تمامی ‌ابعاد آن بوده و همچنان نيز هست. اين همه در شرايطي رخ می‌دهد كه در ايران هيچ نهادي مسئول برنامه‌ريزي و سازماندهي يكپارچه سرزمين نبوده و به همين ترتيب، هيچ نهادي نيز براي مديريت يكپارچه طبيعت سرزمين وجود ندارد. تفكر بخشي يا sectoral و برنامه‌ريزي بخشي متكي بر تفكر بخشي و محصولات اصطلاحاً عمراني اين دو به آواري تبديل شدند كه بر سرِ طبيعت سرزمين فرود آمد. بدين سان اراضي زراعي، باغات و پهنه‌هاي طبيعي كه لابلاي آنها باقي مانده بود، آرام آرام رو به عقب نشيني نهاد و جاي خود را به كاربري‌هاي شهري بيش و كم برنامه‌ريزي شده و نيز سكونتگاه‌ها و شهرك‌هاي خودجوش سپرد. در اين ميان تمايل به شهرنشيني، علي رغم وضعيت نابسامان شهرها، نه تنها فروكش نكرد، كه به مرور زمان رو به‌افزايش نيز نهاد. سرشماري سال 1365 نشان داد، براي اولين بار در تاريخ ايران، تعداد جمعيت شهري نسبت به جمعيت روستايي افزايش يافته‌است؛ روندي كه تا به‌امروز ادامه يافته و فعلاً خاتمه‌اي بر آن متصور نيست. برمبناي داده‌هاي سرشماري سال 1385 وضعيت جمعيت شهري و روستايي كشور به شرح جدول شماره 2 می‌باشد.

اگر اقدامات صحيح و حساب شده در جهت كنترل جمعيت نمی‌بود، با احتساب جمعيت 49445010 نفري سال 1365 و نرخ رشد 3.9 %، جمعيت كنوني ايران می‌بايست چيزي در حدود 100 ميليون نفر باشد و اين در حالي است كه توان محيط طبيعي سرزمين، يا به بيان ديگر توان جمعيت پذيري طبيعت سرزمين نسبت به دهه‌هاي شصت و هفتاد خورشيدي دچار اُفت بسيار شديد شده ‌است.
در همينجا آناً بايد بر اين نكته تأكيد جدي شود كه موضوع بحث حاضر به هيچ وجه مخالفت با شهرنشيني نيست ؛ شهرنشيني تابع روندي تاريخي است و در سراسر جهان جريان دارد. نقد حاضر بر دو نكته تكيه دارد ؛ اول شيوه شهرسازي و شهرنشيني در ايران و دوم نياز انسان به طبيعت.
نكته نخست بر اين واقعيت تأكيد دارد كه دشت‌ها و پهنه‌هاي قابل سكونت سرزمين ايران ظرفيت پذيرش شهرهاي گسترده و وسيع را ندارد. به ويژه زماني كه با استفاده‌ا ز روش‌هاي فني، ظرفيت شهر و جمعيت پذيري آن افزايش داده شده و از اين طريق بار و فشار بيشتري بر محيط وارد آورده شود؛ امروزه روز تعداد شهرهايي كه ظرفيت خودپالايي هواي خود را از دست داده، براي تأمين آب مورد نياز خود بايد به ديگر حوضه‌هاي آبخیز دست اندازي كنند، در دفع زباله، فاضلاب، آلودگي صوتي و ساير آلودگي‌هاي محيطي، در مفهوم واقعي كلمه درمانده شده‌اند كم نيست. چگونه می‌توان انتظار داشت، انساني كه در يك چنين محيط شهري اي زندگي می‌كند، انساني سالم باشد؟ بخشي از تكامل بيولوژيك انسان در كنش متقابل با محيطي كه در آن زندگي می‌كند، به وقوع می‌پيوندد. اطلاعات محيطي كه‌ انسان دريافت می‌دارد، واكنش بيولوژيك انسان را بر می‌انگيزد و از اين طريق سازگاري انسان با محيط ميسر می‌گردد. نكته دوم عبارت است از اينكه در شهر‌هاي كنوني چه عوامل برانگيزنده‌ ارزشمندي وجود دارد كه سيستم بيولوژيك انسان بتواند نسبت به‌ آن واكنش نشان دهد و سپس اينكه آيا واكنش به محرك‌هاي موجود در شهرهاي ما، می‌تواند به تكامل سالم انسان منتهي شود؟ آيا قرار است انسان امروز نسبت به‌ آلودگي هوا، آلودگي صوتي، وجود زباله در گوشه و كنار شهر و لجن در نهرهاي شهري، سيماي آشفته شهرها و همچنين در شرايط دوري از طبيعتي كه در طول هزاران سال انسان را به جايي رسانيده‌ است كه‌ امروز قرار دارد، تكامل يابد؟ يعني درست مانند گياهان و جانوراني كه در توليد محصولات غذايي مورد استفاده قرار گرفته و از طريق دستكاري‌هاي ژنتيك، در برابر اين يا آن آفت مقاوم می‌شوند؟ آيا قرار است با تكيه بر دانش نوين بيوتكنولوژي انسان مقاوم در برابر آلودگي هوا، آلودگي صوتي، آلودگي الكترومغناطيسي، آلودگي سيماي شهر و مهم تر از همه‌ انسان بي نياز به طبيعت توليد كنيم؟ چطور است، كوشش شود انساني عاري از معنويات، حس ترحم، زيبايي شناسي، دوستي، عشق، محبت، عاطفه، رفاقت، دلبستگي، نوع دوستي و غيره توليد كنيم و به جاي اتلاف وقت در توليد گوسفندهاي شبيه سازي شده، مستقيما” وارد عرصه شبيه سازي انسان‌هايي شويم كه به‌  آنها نياز داريم؟ رودربايستي را كنار بگذاريم ؛ مگر هدف نهايي شبيه‌سازي‌هاي كنوني، شبيه سازي موجودي انسان نما نيست؟
سال‌ها پيش كُنراد لورنتس، پدر رفتار شناسي مدرن نوشت : « از ميان علت‌هاي همه تكامل‌هاي جهان آلي، گذشته‌ از فرآيند جهش و نو تركيبي ژن‌ها recombination of Gens، مهم ترين نقش بر عهده‌ انتخاب طبيعي است. انتخاب طبيعي چيزي را به بار می‌آورد كه‌ آن را سازگاري می‌ناميم، و سازگاري فرآيندي به راستي شناساننده‌ است. زيرا جاندار به وسيله‌ آن اطلاعاتي را كه در محيط موجود است و براي بقايش اهميت دارد در اختيار می‌گيرد. به عبارت ديگر درباره محيط خود كسب دانش می‌كند. وجود ساخت‌ها و كنش‌ها، كه محصول سازگاري اند، از مشخصات موجودات زنده‌ است و در جهان غير آلي چيزي را نظير آن نمی‌توان يافت. شكل‌هاي پيچيده و عموما” بعيد ساخت بدني و رفتار، اصولا” به هيچ طريقي جز از راه‌ انتخاب طبيعي و سازگاري به وجود نمی‌آيند » . كنراد لورنتس در ادامه‌ از ديدگاه رفتار شناسي برجسته، به تبيين علل رفتارهاي نه چندان منطقي انسان اصطلاحا” متمدن می‌پردازد و می‌نويسد « توليد مثل بي حساب نوع آدمي، شتابي كه ‌انسان تا به حد جنون در رقابت نشان می‌دهد، توليد سلاح‌هاي هرچه مرگبارتر، بدعادتي‌هاي روزافزون مردم شهر زده و مانند اينها، چه حاصلي براي بشريت دارند؟ اما اگر در مشاهدات خود دقيق تر شويم خواهيم ديد كه‌اين كنش‌هاي نادرست، اختلال‌هايي هستند كه در مكانيسم‌هاي كاملا” معيني از رفتار، كه در اصل ارزش ابقاي نوع داشته‌اند، پيش آمده‌اند ؛ به عبارت ديگر اختلال‌هايي هستند كه می‌توان آنها را بيمارگونه دانست » .
نبايد فراموش كرد كه روند تكامل – يا در حقيقت تطور انسان، چرا كه ديگر نمی‌دانيم اين فرآيند واقعا” به سمت كمال ادامه حركت خواهد داد يا خير – مانند هر موجود زنده ديگري هنوز متوقف نشده‌ است!  انسان بخش اعظم تكامل خود را مديون واكنش نسبت به محيط طبيعي و مجموعه عوامل سازنده‌ آن است. پس زماني كه‌ او بيشتر اوقات خود را در محيطي كاملا” انسان ساخت كه خود آفريننده‌ آن است زندگي كند و تنها گاه و بي گاه تماسي سطحي با طبيعتي مخروبه برقرار كند، ديگر فرآيند تكامل او نيز نمی‌تواند همانند آن فرآيندي باشد كه مثلا” تا صد سال پيش در جريان بوده‌ است.
ضمن اينكه باز هم نبايد فراموش كرد كه انسان علي رغم شهر نشين شدن و احساس بي نيازي ظاهري نسبت به طبيعت، هنوز پديده‌اي بيولوژيك به حساب می‌آيد و آن گونه كه تاريخ طبيعت نشان می‌دهد، فرآيندهاي بيولوژيك هرگز با سرعتي كه محيط‌هاي انسان ساخت تغيير می‌يابند، حركت نكرده و از اين رو انسان عملا” فاقد توانايي انطباق خود با محيط‌هاي مصنوعي است. در نتيجه پي آمدهاي بيولوژيك ناشي از گسترش محيط‌هاي انسان ساخت، يا هنوز خود را نشان نداده‌اند و يا ما از آن بي اطلاع هستيم. قطعا” برخي از اين پي آمدها در همان اختلال‌هاي رفتاري تظاهر می‌يابند كه مورد نظر كنراد لورنتس می‌باشند !
حال كه شهر نشيني به‌اجباري تاريخي بدل شده‌است، بايد امكان دسترسي به طبيعت آزاد نيز – براي آنكه‌ انسان بتواند موازنه‌اي در روند تكامل خود ايجاد نمايد – فرآهم باشد. اساسا” فلسفه حفاظت از طبيعت نيز از همين نقطه‌اغاز می‌گردد. انسان زاده طبيعت است و براي آنكه بتواند قواي روحي و جسمی‌خود را تقويت نمايد، بايد هر از چندگاهي خود را در معرض عوامل طبيعي قرار دهد ؛ انساني كه تابستان را با استفاده‌ از وسايل سرمايشي و زمستان را با استفاده‌ از وسايل گرمايشي می‌گذراند، انساني كمتر راه می‌رود و بيشتر از وسايل نقليه موتوري استفاده می‌كند، انساني كه كم كم فراموش می‌كند مواد غذايي كه به مصرف می‌رساند چگونه و از كجا تأمين می‌شود، انساني كه ديگر قادر نيست عظمت پرواز يك گنجشك يا قمري را درك كند، ولي در عوض پرواز يك هواپيما را غرور آفرين می‌داند، انساني كه سرعت شتاب گيري يك يوزپلنگ را نمی‌بيند، ولي سرعت اين يا آن خودروي ورزشي را تحسين می‌كند، انساني كه عظمت تاريخ بيولوژيك يك فيل ماهي، يك لاكپشت دريايي يا يك بزمجه را ناديده می‌گيرد، ولي در عوض فصل‌هايي از تاريخچه ناچيز خود را برجسته ساخته و بدان می‌بالد، انساني كه‌ آب می‌نوشد، نان گرم می‌خورد، سبزي، ميوه، شير، كره، پنير، عسل و بسياري ديگر از خوردني‌ها را در فهرست غذايي خود دارد، ولي نسبت به‌ آلودگي آبهاي سطحي و زير زميني، اُفت سطح سفره‌هاي آب زير زميني و خشك شدن چشمه‌ها و قنات‌ها، فرسايش، شوري ثانويه و آلودگي خاك، تخريب جنگل‌ها و مراتع بي تفاوت است و يا اصولا”درباره روابط موجود ميان اين همه به خود زحمت تعمق نمی‌دهد ، دقيقاً همان انساني است كه به گفته كنراد لورنتس دچار اختلال رفتاري است. براي انسان دوري از طبيعت می‌تواند فاجعه‌افرين باشد، ضمن اينكه‌ان لكه‌هاي سبزي كه در شهرها زير عنوان سطوح سبز يا فضاي سبز احداث گرديده‌اند، به هيچ وجه نمی‌تواند جاي خالي تماس مستقيم با طبيعت سالم را پر كند.

ادامه دارد …