بایگانی دسته: ??? ??????

در نوکنده بندر گز اتفاق افتاد: انحصاری‌ترین کاربری برای جنگل در جهان!

سری به سرای مجازی ابوطالب ندری عزیز بزنید و ببینید که مدیران شهری بندرگز در استان گلستان، چگونه انحصاری‌ترین کاربری ممکن در جنگل نوکنده را به نام خود در کتاب گینس به ثبت رسانده‌اند و جایی را که قرار بوده مفرح ذات باشد، تبدیل به خفت‌گیر جان کردند! نکردند؟
طفلکی اینها که فکر می‌کنند دارند می‌چرند تا نمیرند؛ در حالی که بهتر بود می‌مردند تا نچرند!

چرا در شمال به لاشه فک‌ها و در جنوب به دلفین‌ها رحم نمی‌کنیم؟

چندی پیش دیده‌بان محیط زیست ایران، با اشاره به ماجرای غم‌انگیز این دلفین نگون‌بخت در سواحل بندر ماه‌شهر، از عارضه‌ای خطرناک به نام ابتذال اخلاقی انسان‌نماها یاد کرده بود … مرضیه ناظری هم گزارش تکان دهنده ی دیگری از قتل شرم آور یک پلنگ را ابه تصویر کشیده بود … اینک دایی‌جان ناپلئون وبلاگستان هم تصاویری غم‌انگیز از لاشه‌ی یک فک را در سواحل دریای مازندران منتشر کرده است که با آلت قتاله سوراخ سوراخش کرده‌اند!

این از شمال و آن هم از جنوب، اگر حال مرکز کشور را هم خواسته باشید، می‌توانید سری به مهرداد مسیبی بزنید تا متوجه شوید به رغم تأکید مقام معظم رهبری، محوطه‌ی 65 هکتاری مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی کرمان واقع در مسیر کرمان به ماهان، تقدیم مسکن مهر شد!

توجه توجه! در خرداد هیچ مناسبتی وجود ندارد! دارد؟

در باره‌ی ماه خرداد تاکنون بارها در مهار بیابان‌زایی نوشته‌ام؛ ماهی که به جرأت می‌توان لقب سبزترین ماه سال را به آن داد. زیرا خرداد با روز جهانی گونه گونی (تنوع) زیستی شروع شده و در میانه‌اش روز جهانی محیط زیست و هفته ملّی محیط زیست وجود دارد و سرانجام در انتهایش به روز جهانی مقابله با بیابان‌زایی می‌رسیم.
به دیگر سخن، نمی‌شود فردی ادعای محیط زیستی بودن داشته باشد و در وب‌سایتش بنویسد: «مناسبتی در این ماه وجود ندارد

مگر آن که آن فرد، شخصیتی حقوقی داشته و وب‌سایتش  دولتی باشد!
می‌گویید نه! نگاه کنید به صفحه‌ی نخست درگاه مجازی اداره کل حفاظت محیط  زیست گیلان و پیامی که در زیر تقویم سایت (گوشه بالا سمت چپ) به چشم می‌خورد.
خواستم بگویم: وب‌سایت‌ها یا درگاه‌های مجازی، هویت ما هستند، با هویت خویش اینگونه ساده‌انگارانه برخورد نکنیم و دست کم خودمان هفته‌ای یکبار به محتوای آن نگاه بیاندازیم تا مانند ماجرای تغییر اقلیم و کپنهاگ نشود!
فردا بازدیدی از تالاب انزلی خواهم داشت و با برخی از مدیران استان، از جمله جناب زلفی‌نژاد – مدیرکل محیط زیست گیلان – ملاقات خواهم داشت و این نکته را حتماً گوشزد خواهم کرد.
همچنین، بعداز ظهر فردا هم در تالار اجتماعات آن اداره کل در رشت، به نقد و بررسی فیلم مستند و ارزشمند سعید نبی در باره تالاب انزلی خواهیم پرداخت.

در سال 1389 ؛ خطر ترسالی کمتر از خشکسالی نیست!

هنوز تابستان از راه نرسیده و پوشش‌های یک‌ساله به مرحله‌ی خشکی کامل نرسیده‌اند، امّا شمار رخداد آتش‌سوزی به طرز معنی‌داری در جای جای عرصه‌های منابع طبیعی کشور – اعم از جنگل، مرتع و محیط‌های تالابی  – در حال افزایش است. این در حالی است که به شهادت آمارهای هواشناسی، امسال، به مراتب ریزش‌های آسمانی بیشتری بر سر و روی اغلب زیستگاه‌های کشور، به ویژه در شمال غرب و باختر کشور باریدن گرفته و در مجموع، خبری از خشکسالی‌های شدید چند سال گذشته نیست. با این وجود، به نظر می‌رسد، خطر ترسالی اگر بیشتر از خشکسالی نباشد، کمتر هم نیست!
کافی است سری به زاگرس یا البرز مرکزی و یا ارسباران و دامنه‌های سبلان زده تا با چشم خود ببینید که چگونه آثار سوختگی را می‌شود در پاره پاره‌ی مراتع و جنگل‌ها یافت. در حقیقت، نعمت بارندگی، این بار نه به واسطه‌ی تبدیل آن به سیل، بلکه به دلیل آفرینش پوشش انبوه در اشکوب پایین و آسیب‌پذیری آن نسبت به آتش‌سوزی‌های عمدی و غیر عمدی، دارد دوباره تبدیل به نقمت می‌شود.

آخرین نمونه‌ی این رخداد با ریشه‌ی انسانی را می‌توان در تارنمای دیده‌بان طبیعت بختیاری ره‌گیری کرد؛ آن هم در همان منطقه‌ای که پیش‌تر یک رخداد ناگوار دیگر را گزارش کرده بودم! رخدادی که اینبار اگر هومان خاک‌پور و دوستانش به موقع وارد عمل نشده بودند، معلوم نبود چه ابعاد فاجعه‌آمیزی که به خود نمی‌گرفت.
بنابراین، ظاهراً از امروز تا پایان تابستان 1389، باید یگان‌های حفاظت از منابع طبیعی در بیشینه‌ی آمادگی خویش به سر برده و هر لحظه منتظر شنیدن ندای کمک از زیست‌اقلیم‌های متأثر از شرایط ترسالی – به ویژه در استان‌های لرستان، کهکیلویه و بویر احمد و چهارمحال و بختیاری باشند.
در این میان جا دارد تا واحد ترویج و مشارکت‌های مردمی وزارت جهاد کشاورزی، سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور، معاونت آموزش نیروی انسانی سازمان حفاظت محیط زیست و رسانه‌های گروهی هر چه بیشتر در این مهم فعال عمل کرده و به روشنگری بپردازند تا مردم خود در مواجهه با چنین رخدادهایی، به بهترین شکل ممکن عمل کنند.

درنگ این قورباغه یک دنیا حرف دارد! ندارد؟

لطفاً به این تصویر نگاه کنید …
خواهش می‌کنم که با دقت در جزییات این عکس درنگ فرمایید …
شما فکر می‌کنید این قورباغه‌ی نگون بخت دارد به چه می‌اندیشد؟ و چرا مردد است که آیا سرانجام تنش را بسپارد به این زریوار پر زباله و پری دار یا دلش را خوش کند به آن روزگار خوش افسانه ای و پری پیکر در سال های نه چندان دور؟!

باور کنید:
جهانی که برای قورباغه‌ها و ماهی‌ها جا نداشته باشد، برای آدم‌ها هم جا نخواهد داشت …
امروز روز جهانی محیط زیست است … روزی که باید به حرمت همه‌ی زیستمندان عالم، به پاخیزیم و پیمان بندیم که می‌توانیم جهانی سبزتر، آرام‌تر و با توان زیست‌پالایی بیشتر بیافرینیم و از آن پاسداری کنیم! نمی‌توانیم؟
ممنون از محسن زوارزاده‌ی عزیز که از ماحصل تازه‌ترین سفرش به طبیعت کردستان و تالاب زریوار، این دو تصویر تأمل برانگیز را به خوانندگان عزیز مهار بیابان‌‌زایی هدیه کرده است.

مؤخره:
سال‌ها پیش استاد فرزانه‌ی ادب، دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی برایمان سروده بود:
در هجوم تشنگی ، در سوز خورشید تموز
پای در زنجیر خاک تفته می نالد گون :
“روزها را می کنم پیمانه ، با آمد شدن ”
غوک نیزاران لای و لوش گوید در جواب :
” چند و چند این تشنگی ؟
خود را رها کن همچو ما
پیش نه گامی و جامی نوش و کوته کن سخن”
بوته خشک گون در پاسخش گوید : ” خمش !
پای در زنجیر ، خوش تر تا که دست اندر لجن ”

امروز اما با مشاهده‌ی دوباره‌ی چهره‌ی درمانده و مستأصل این قورباغه‌ی زریواری، احساس می‌کنم که حتا غوک نیزاران لای و لوش هم دیگر تحمل این شرایط را ندارد! دارد؟

مغول هم نکرد این کاری که ما با وطن‌مان می‌کنیم!

این تصاویر اشک مرا درآورد … مگر می‌شود هنوز آدم‌هایی وجود داشته باشند که این گونه مغول‌وار به تاراج طبیعت خویش پرداخته و آن را نابود سازند؟ مگر ما اسکندر و اینجا تخت جمشید است که آن را به جهنم بدل ساخته و به آتش می‌کشیم؟

مگر ما چند سبزکوه و چند کوه کلار در این وطن داریم؟ چگونه می‌توان باور کرد که برخی از جوانان یک روستا، خود داوطلبانه در تاراج گون‌زارهای منحصر به فرد این کوهستان زیبا مشارکت داشته باشند!

آنها باید پاسدار کوهستان خویش باشند و نه متجاوز و غارتگر آن! چگونه حاضر شدند در طول 6 ساعت بیش از یک هزار گون را در آتش جهل و آزمندی خویش بسوزانند و خاکستر کنند؟

واقعاً ما به کجا می‌رویم؟

در زیر متن نامه‌ی آقای علیرضا تیموری خطاب به نگارنده را منتشر می‌کنم تا خود قضاوت کنید:

با سلام خدمت جناب درویش
پنجشنبه هفته گذشته  – 6 خرداد 1389 – به همراه دوستانم تصمیم به صعود کوه کلار مشرف به تالاب گندمان گرفتیم. از ظهر روز پنجشنبه تا غروب که به نزدیکی قله رسیدیم از سمت و سوهای مختلف کوه دود غلیظی بلند می‌شد که هر کدام ساعت‌ها دوام داشت. با نزدیک شدن به ارتفاع 3200 متری آتش افروزان را مشاده کردیم که از افراد محلی همان مکان بودند و اهل روستای وستگان. این افراد بدون هیچ دلیلی مناطق وسیعی از گون‌های سبز کوه را به آتش می‌کشیدند. با احتساب 10 آتشی که از آنها شمردم در طول یک روز و تعداد گون‌های سبزی که به همراه سایر گیاهان و حشرات در آتش می‌سوختند، این افراد حدود 1000 گون را در 6 ساعت به آتش کشیدند .
سایر کوهنوردانی که شب به ما ملحق شدند گفتند که آنها همچنان به این کار ادامه می‌دهند. این افراد در جواب اعتراض دوستان‌مان گفتند که این منطقه متعلق به آنهاست و جواز آتش زدنش را داریم!
در ادامه مسیر در روز بعد از جبهه شمالی متوجه مناطق سوخته‌ی دیگری شدیم که مربوط به آتش سوزی‌های روزهای ماقبل بود.
به نظر می‌رسد که فقر فرهنگی اهالی بومی مناطقی همچون کلار خطرناک‌تر از آسیبی است که کوهنوردان و شکارچیان و سایر افراد غیر بومی در منطقه ایجاد می‌کنند.
هنوز چند هفته از شخم زدن باغ چیرو به وسیله تراکتور در پایین کوه توسط محلی‌ها نگذشته که به جان کوه افتادند
و مشغول سوزاندن پوشش گیاهی غنی آن هستند!
چرا این طور به جان طبیعت ایران افتادیم؟
آتش افروزان تالاب گندمان محلی هستند یا غیر بومی؟ آیا همین افرادی نیستند که به سادگی به جان آفریده‌های پروردگار می‌افتند و بویی از رحم و عشق به مخلوقات و طبیعت نبرده‌اند؟ طبیعت ایران با سرعتی ماورائ تصورم در حال نابودی در جلوی چشمانم است.

ممنون از شما

ضمن سپاس از علیرضا، خواستم بگویم: چه می‌توان به او گفت؟
او در انتهای نامه‌ی دردمندانه‌اش از من و ما پرسیده:

چرا این طور به جان طبیعت ایران افتادیم؟


چه پاسخی باید بدهیم بهروز خان که متهم به سیاه‌نمایی و منفی نگری هم نشویم؟!

البته در یادداشت بعدی خواهم نوشت که همه‌ی خبرها هم در طبیعت بختیاری اینگونه ناگوار نیست و هنوز هستند انسان‌هایی، همچون مردمان سختکوش روستای چین که طبیعت را عاشقانه دوست دارند و برای حفظ سلامتی‌اش از رفاه کوتاه مدت خویش می‌گذرند …

در پست آینده از ماجرای دلپذیری که در دامنه‌های روستای دوراهان رخ داده، سخن خواهم گفت …
منتظر باشید.

خبری هشداردهنده برای همه ی وبلاگنویسان و فعالان محیط زیستی!

خبرگزاری بهروزپرس – که این روزها یک تنه به جای لشکر غایب یا خواب‌مانده‌ی گرین‌بلاگ می‌نویسد – یک خبر جالب منتشر کرده که به نظرم همه – از جمله خودم – باید به آن توجه کنیم.

جمعه گذشته – هفتم خرداد 1389 – آقای  TOMMY STADLEN، در نیویورک تایمز پرده از یک راز بزرگ برمی‌دارد! این که چرا به مرور توجه مردم دارد به موضوع حیاتی و مهم تغییر اقلیم – Climate Change – کاسته می‌شود؟!
گرانیگاه کلام این نویسنده‌ی آمریکایی – که البته منتقدینی هم دارد – آن است که غرزدن پیوسته و ترساندن مردم از عواقب  خطرات تغییر اقلیم و جهان‌گرمایی، بدون نمایش دورنمایی امیدبخش و انرژی‌دهنده، منجر به واکنش منفی و پس‌رونده شده و سبب گردیده تا مردم ترجیح دهند تا صدای حق‌طلبانه‌ی طرفداران محیط زیست را نشنوند و برایشان انکار جهان‌گرمایی و تغییر اقلیم آسان‌تر از پذیرشش باشد!

پیش‌تر و در قالبی دیگر، کیم ووچونگ، نویسنده‌ی کتاب پرفروش و مشهور «سنگفرش هر خیابان از طلاست» هم چنین پندی را به خوانندگانش منتقل کرده و گفته بود: هرگاه حرف امیدبخشی برای زدن ندارید، بهتر است خاموش بمانید. بگذارید راوی خبرهای بد در ذهن مردمان نام نگیرید؛ حتا اگر خبرهای بد شما، حقیقت محض باشد.
ووچونگ می‌گوید: «وقتي ديگران شمارش معکوس غير ممکن‌ها را شروع مي‌کنند من به شمارش ممکن‌ها مي‌پردازم

ضمن سپاس مجدد از بهروز حسنی مهمویی – که دارد دور از وطن، مشق سبز در مقطع دکترا می‌نویسد – مایلم تا توجه آن اندک نویسندگانی که هنوز پرچم سبزنویسی را به زمین ننهاده‌اند، جلب کنم که کاری نکنیم تا مردم به شنیدن و خواندن خبرهای تلخ و غم‌انگیز – بدون ارایه راه حل – در حوزه محیط زیست عادت کنند و آرام آرام دکمه‌ی کیبورد خود را از صفحات سبز وبلاگستان به چرخانند به سمت جایی که بشود اندکی لبخند زد و امید را – ولو به عاریت – ذخیره کرد!
اصلن شاید کم شدن اقبال نویسندگان محیط زیستی به نگارش در این حوزه هم، بی ارتباط با اشباع شدن خویش از انبوه خبرهای منفی و ناامیدکننده نباشد!
اما چگونه می‌توان هم امیدوارانه به آینده نگریست و هم خواب خوش طبیعت‌ستیزان را پراند و همچنان به اطلاع‌رسانی مؤثر و هدفمند در این حوزه ادامه داد؟! مگر نه این است که مشکلات منابع طبیعی قرار است تا به قیامت ادامه داشته باشد؟!
چگونه می‌توان فقط به این بسنده نکرد که بگوییم: نکشیم، نخوریم، نزنیم، نبریم، نرانیم و نزاییم؟!
آیا جز افزایش دانایی و تجهیز خویش به دانش روز محیط زیست، راه دیگری برای ما باقیمانده است؟

یادمان باشد:
گاه دفاع بد از یک آرمان مقدس، به مراتب خسارتی جبران‌ناپذیرتر از حمله و دشمنی با آن آرمان به بار می‌آورد.

15 هزار درخت 200 ساله بلوط در جنگل‌های دنا در نوبت اعدام قرار گرفتند!

ماجرای تلخ سینه نمک را در منطقه حفاظت شده دنا یادتان هست؟ یادتان هست که 25 هزار اصله درخت بلوط را به جرم قرار گرفتن در مسیر عبور پروژه گذر خط لوله گاز عسلویه به مرکز و شمال ایران قطع کردند و آنگاه پس از رسانه‌ای شدن موضوع و با شکایت سازمان حفاظت محیط زیست، به دستور دادستان کل کشور پروژه بعد از طی مسیر هفت کیلومتری متوقف شد.
اینک امّا خبر می‌رسد که گویا طبیعت‌ستیزان عزیز توانسته‌اند مجوزهای لازم را برای ادامه‌ی کشتار سبز خویش در این پاره‌ی منحصر به فرد زاگرس فراهم آورده و می‌خواهند معبر 16 متری خود را با قطع دست کم 15 هزار اصله درخت بلوط دیگر که عمر متوسط آنها بیش از 200 سال ارزیابی شده است، ادامه دهند.
شوربختانه‌تر آن که حتا اداره کل منابع طبیعی کهکیلویه و بویراحمد را تهدید کرده‌اند که اگر مجوز قطع را صادر نکند، خسارت هم باید به طبیعت‌ستیزان عزیزتر از جان پرداخت کند!

این درحالی است که به گفته‌ی مدیرکل اداره محیط زیست کهگیلویه و بویراحمد قرار بر بازنگری کارشناسی و انجام ارزیابی‌های زیست محیطی پروژه مزبور بوده و ایشان صراحتاً گفته بودند: خط لوله گاز با عرض 16 متر از کریدور سابق در جنگل‌های دنا خواهد گذشت و کریدور جدیدی لازم نیست.

یادمان باشد که داریم در باره‌ی کدام نگین بی‌بدیل ایران سخن می‌گوییم:
کافی است به یاد آوریم که تعداد 440 گونه‌ي گياهي (متعلق به 62 خانواده) در منطقه‌ي حفاظت‌شده‌ي دنا شناسايي شده است كه از اين تعداد، 123 گونه از اهميت حفاظتي بيشتري برخوردار هستند، چرا كه يا اندميك بوده يا در معرض خطر، آسيب‌پذير و يا نادر به شمار مي‌روند (28 درصد). بنابراين، افزون بر 6 درصد از مجموع گياهان آوندي كشور تنها در 6 صدم درصد  از خاك كشور تجمع يافته‌اند؛ به ديگر سخن، هر هكتار از خاك دنا، از منظر غناي پوشش گياهي، ارزشي معادل 100 برابر هر هكتار از خاك ايران دارد.
افزون بر آن، متجاوز از 77 گونه‌ي پرنده (15.6 درصد)، 23 گونه‌ي پستاندار (14.4 درصد)، 35 گونه خزنده (19.7 درصد) و 20 گونه‌ي ماهي (11.5 درصد) در محدوده‌ي مورد مطالعه شناسايي شده‌اند. يعني در مجموع 155 مهره‌دار در منطقه‌ي حفاظت‌شده‌ي دنا زيست مي‌كنند كه برابر است با 15.4 درصد از كل مهره‌داران شناخته شده‌ي كشور. به سخني ديگر، از منظر تنوع جانوري، هر هكتار از زيستگاه دنا، حدود 257 برابر هر هكتار از خاك كشور ارزش دارد.
یعنی در مجموع ميانگين ارزش گونه‌گونی زيستي گياهي و جانوري هر هكتار از سرزمين دنا معادل 179 برابر هر هكتار از خاك كشور است.
این دریافت به معنای آن است که تخریب یک معبر 16 متری در چنین منطقه‌ای، درست مانند این است که معبری به عرض 2864 متر را بخواهیم در جنوب تهران پاکسازی و تخریب کنیم!

وای بر ما که ناچاریم همچنان در باره‌ی این که روز خوب است و آفتاب مفید است و اکسیژن برای ادامه‌ی حیات ضروری است، سخن بگوییم.
وای بر ما که ناچاریم از طرفداران و نویسندگان محیط زیستی بخواهیم که پرداخت 10 هزار تومان برای یک سال، ارزش آن همه نفرین را به مهدی اشراقی عزیز ندارد! دارد؟
گاه با خود در این اندیشه فرو می‌روم که نکند لطیف راست می‌گوید و آن لشکر گرین‌بلاگی سابق، چیزی جز یک سراب نبوده است! وقتی آنها که از محیط زیست حرف می زنند، حاضر نیستند 10 هزار تومان برای استمرار یگانه تارنمای وبلاگخوان سبز در وبلاگستان بپردازند، چگونه انتظار داریم از مردم عادی و مدیران طبیعت گریز کشور که برای حفظ محیط زیست از جان مایه بگذارند؟!

200 هکتار از بیشه‌‌های مارون در آتش سوخت!

بنا بر اطلاعی که یکی از هموطنان عزیز ساکن در بهبهان در اختیار نگارنده قرار داده است، متأسفانه بیش از ۲۰۰هکتار از بیشه‌های بکر و غنی سواحل رودخانه مارون در استان خوزستان روز چهارشنبه – 5 خردادماه 1389- دچار آتش‌سوزی شده است. گزارش‌های رسیده حکایت از آن دارد که شدت آتش‌سوزی و گسترش آن به نحوی بوده که شعله‌هایی با ارتفاع بیش از 20 متر از دل این رویشگاه به آسمان زبانه کشیده است. گفتنی آن که ارتفاع درختان منهدم شده در این بیشه‌زار به 10 متر می‌رسیده است.

چندی پیش هم حادثه‌ی انفجار چاه نفت شماره 104 مارون، یک فاجعه‌ی محیط زیستی دیگر در منطقه پدید آورد.
از ایلام هم خبر می‌رسد که سرانجام پس از چهار روز از شروع آتش‌سوزی گسترده در جنگل‌های منطقه‌ی ملکشاهی، مأموران اطفاء حریق خود را به منطقه رسانده تا کار مهار آتش را آغاز کنند!
آیا این سرعت عمل – به نظر شما – در سال همت مضاعف، اندکی کند نیست؟!

آهنگ کوثر: چه کسی سیاست‌گزار آبِ ایران است؟!

همان طور که می‌دانید، قرار است به زودی در جوار طرح موفق آبخوانداری کوثر، بر روی رودخانه چاه قوچ یک سد جدید احداث شود و ظاهراً مطالعات سد هم به پایان رسیده است؛ سدی که اگر ساخته شود، بزرگترین آسیب را به طرح آبخوانداری کوثر خواهد زد!

همان طرحی که هم‌اکنون از سوی یونسکو در قالب طرح SUMAMAD به عنوان یک الگوی برتر در مدیریت منابع آب در حال معرفی شدن به جهان است.

همان طرحی که در بازديد اخیری كه رهبر معظم انقلاب از دستاوردهاي علمي فارس در محل جهاد دانشگاهي شیراز داشتند، پس از شنیدن سخنان دکتر کوثر، فرمودند: “بايستي اجرايي شود“. گفتنی آن که معظم له چنين دستوري را نيز در سال 1364، كه تیم دکتر کوثر در پي آبرساني به دشت دزگاه بود، به وزارت نيرو صادر فرموده بودند ( راوي: مهندس وكيلي، معاون وزارت مزبور در آن هنگام).

همان طرحی که جايزه ي بهترين مقاله‌ي آبخيزداري سال‌هاي 1369 و 1370 را در روز 5 خرداد 1372 از دست جناب دكتر حسن حبيبي،  معاون اوّل وقت ريیس جمهور، دريافت کرد؛

همان طرحی که رییس جمهور وقت، مدال پژوهش درجه‌ي 3 را در روز 13 ارديبهشت 1375 به خاطرش، در ايستگاه كوثر در گربايگان فسا، به سينه‌ي اين خدمتگزار آويخت؛

همان طرحی که جايزه‌ي دوم خوارزمي براي پژوهش كاربردي را در تاريخ 17 بهمن 1375 از آن خود کرد؛

همان طرحی که مدال طلاي مالكيت معنوي جهاني در تاريخ 17 بهمن 1375 را به خود اختصاص داد؛

همان طرحی که جايزه‌ي سوم سازمان حفاظت محيط زيست را در روز 17 خرداد 1379 به خویش اختصاص داد؛

همان طرحی که جايزه‌ي 30 هزار دلاري سازمان اسكان بشر- شهرداري دبي را درسال 2004 به دست آورد (گفتنی آن که اين جايزه توسط دکتر کوثر براي انجام پژوهش‌هاي آبخوان‌داري در اختيار مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي قرار گرفت)؛

همان طرحی که جايزه 20 هزار دلاري رودخانه‌هاي بزرگ ساخته‌ي دست بشر در سال 2005 را از سوی رياست وقت يونسكو از آن خود کرد؛

چند روز پیش به دکتر کوثر گفتم: مفهوم تصاحب آن همه مدال ملّی و جهانی و آن همه حمایت عالی‌ترین مقام‌های جمهوری اسلامی از طرح آبخوانداری کوثر چیست؟ آیا آن حمایت‌ها و تشویق‌ها با این حرکت ناجوانمردانه تطابق دارد؟!

ایشان برایم چنین نوشتند:

كار من و همكارانم بررسي بهره‌وري بهينه و پايدار از منابع طبيعي است كه آب و خاك در بالا ترين سطح آن قرار دارند. براي ما افتخاري والا تر از اين نيست كه در خدمت آخشيجي هستيم كه پروردگار دانا و توانا پايه‌هاي سرير خود را هنگام آفرينش آسمان‌ها و زمين بر آن قرار داد ( قرآن مجيد، هود:7).
از ديد كاربردي دانش، بررسي‌هاي ما تا آنجا اعتبار يافته‌اند كه ناشران بين‌المللي از ما كار مي خواهند؛ دستاورد  پژوهش‌هاي 17 ساله‌ي سيد حميد مصباح در مورد آبياري سيلابي مراتع براي كنار آمدن با خشكسالي و تحقيقات 12 ساله ي دكتر مهرداد محمدنيا در مورد نيترات‌زدايي از سيلاب به وسيله‌ي اوكاليپتوس كامالدولنسيس، هر يك در قالب فصلي از يك كتاب به وسيله‌ي : Nova Science Publishers در دست چاپ است. ناشري آلماني به نام لامبرت نيز درخواست كرده است كه  رساله‌ي دكتري آقاي محمد نيا را چاپ و منتشر كند و احتمالاً امتيازي مالي  نيز به ايشان بپردازد. اين دعوت‌ها براي پژوهشگران ايراني مسلمان افتخار آفرينند!
با آن كه از جمهوري اسلامي ايران به خاطر حمايت‌هاي فراوانش از آذر 1358 تاكنون بسيار سپاسگزارم، حق خود مي دانم كه فردي مسوول به پرسشي بسيار ساده‌ي از اين كمترين پاسخ دهد: چه كسي سياستگزار آبِ ايران است؟
بر پايه‌ي گزارش  روزنامه ي شرق (4 خرداد 1389، صفحه ي 13) قرار است يك دستگاه سد در سراب ايستگاه كوثر در گربايگان فسا ساخته شود. از آنجا كه ما در طرح موجود، كه از سال 1361 در دست اجراست، و طرح آبخوانشهر پژوهشي علي (ع)، كه با همكاري دانشگاه سازمان ملل متحد، يونسكو، و دولت فلميش بلژيك اجرا مي شود، حق اولويت 75 متر مكعب برثانيه از سيلاب چاه قوچ را داريم،‌ براي اين بده برنامه‌ريزي شده است. افزون بر آن، آيا صلاح است در جايي كه تبخير سالانه‌اش 3200 ميلي‌متر است، سد ساخته شود؟ مضافاً، فرسايش سازندهاي ميشان، رزك و آغاجاري عمر مفيد سد را بسيار كوتاه خواهد كرد.
من براي عشايري كه بناست از آب سد بهره مند شوند، ارزشي بسيارقايلم؛ لكن نمي‌توانم ببينم كه زندگي برخي پاياب نشينان، مانند گروهي پرشمار كه در سراسر دنيا با غصب كردن آبشان آواره شده‌اند، ويران گردد. نازيبايي‌هاي آبخوان‌داري، سادگي و ارزاني آن است؛ بر آنيم كه با دشوار و گران كردن، آن را، به گويش شيرازي، مقبول كنيم، شايد مورد پسند افتد، ان شا‌الله.

سيّد آهنگ كوثر

گمان نکنم حرف دیگری باقیمانده باشد! نه؟

آيا راهي براي درمان بيماري محيط زيست ايران وجود دارد؟

كيست كه نداند حال زمين خوب نيست؟
و كيست كه نداند، حال بخشي از زمين به نام ايران، اصلاً خوب نيست؟
چه بايد كرد؟
تا كي بگوييم: نبريد؛ نكنيد؛ نكشيد؛ نزنيد؛ نخوريد …
به جاي نبريدن درخت، حفر نكردن چاه، نكشيدن جاده، نزدن سد و خيلي نكردن‌هاي ديگر، چه بايد كرد؟
فردا  – در پنجمين روز از خرداد 1389 – ساعت 14 در آمفي تئاتر مركزي دانشگاه شريف حاضر خواهم بود تا به اين بهانه با دانشجويان دانشگاه شريف و ديگر علاقه‌مندان به اين حوزه درد دل كنيم …
اطلاعات بيشتر در باره‌ي مراسم هفته محيط زيست دانشگاه شريف را مي‌توانيد در تارنماي حاميان محيط‌زيست اين دانشگاه ملاحظه فرماييد.
همچنين براي هماهنگي حضور در اين مراسم كه به همراه نمايش و نقد فيلم مستند تالاب انزلي با حضور كارگردان – سعيد نبي – و جمعي از اساتيد محيط زيست ايران برگزار خواهد شد، مي‌توانيد با ايميل sharifgs@gmail.com تماس گرفته و يا مستقيماً با آقاي مهندس هامون طهماسبي، مسئول برگزاری برنامه هفته محیط زیست شریف به شماره:   09188116651
تماس بگيريد.

پايان سخن – از نمایش دست برداریم؛ به حفظ واقعی طبیعت بیاندیشیم!

و سرانجام، در دوازدهمین پله، به پایان نوشتار بلند و ژرف استاد کامبیز بهرام‌سلطانی رسیدیم. به جرأت می‌گویم که بررسی و مداقه دقیق در همین 12 قسمت می‌تواند بسیاری از مشکلات فراروی مدیریت در سازمان حفاظت محیط زیست ایران را مهار کرده و یا از سر راه بردارد.
امید که توصیه‌های خردمندانه‌ی این طبیعت‌مرد بزرگ ایرانی را همه آویزه‌ی گوش خود کرده و کاری نکنیم که بیش از این به قانون طبیعت بربخورد.
به ویژه تأکید می‌کنم که نگاه استاد را به ماجرای سایپا و آهو با دقت بنگرید:

وضعيت حفاظت از طبيعت آشكارا آشفته به نظر می‌رسد ؛ وارد كردن گونه‌هاي جانوري خارجي در شرايطي اتفاق می‌افتد كه ما ناتواني خود را در حفاظت از گونه‌هاي موجود نشان داده‌ايم. ضمن اينكه ‌انجام اين قبيل اعمال خاطره‌ی دهه‌ی چهل و پنجاه خورشيدي را زنده می‌كند؛ زماني كه سازمان شكارباني و صيد، ماهي قزل آلاي رنگين كمان را به بعضي محيط‌هاي آبي ايران معرفي كرد. در دهه‌ی پنجاه بود كه چند قلاده شير با هدف استقرار مجدد اين گونه در ايران، از هند تهيه و در طبيعت ايران رهاسازي شدند، تا زماني كه لاشه‌‌ی آنها يافت شد.
در همين سال‌هاي اخير كارشناسان سازمان حفاظت محيط زيست به نوبت كوشيدند وضعيت يوز آسيايي را تثبيت كرده و بهبود بخشند؛ در اين ميان وضعيت يوز همچنان در ابهام قرار دارد.
همچنين شنيده می‌شود شركت خودروسازي سايپا براي طرح جامع حفاظت آهوي ايراني – گونه‌اي بسيار شكارچي پسند – سرمايه گذاري می‌كند. اين اقدامی‌مفيد است، ولي مفيدتر از آن، در گام نخست، كاهش مصرف سوخت در خودروهاي توليدي سايپا است؛ با رسانيدن مصرف سوخت بين 3 تا 5/3 ليتر/كيلومتر، شركت مذكور می‌تواند به كاهش آلودگي هوا و نيز كاهش وابستگي به سوخت وارداتي كمك كند (و این شاید خدمت بزرگ‌تری باشد!).
اما پرسش بعدي عبارت است از اينكه چرا از ميان همه گونه‌هاي جانوري ايران، بايد آهو انتخاب شود؟ آيا گونه‌هاي جانوري، بر حسب امكان بقا طبقه بندي شده و اين نتيجه حاصل آمده ‌است كه آهو بيش از گونه‌هاي ديگر – مثلاً كاراكال، سياه گوش، فك درياي خزر، ميش مرغ، هوبره، گورخر، شنگ، رودك، خرس‌هاي قهوه‌اي و سياه، بزمجه، سياه خروس و بسياري ديگر – نياز به حفاظت دارد؟
در وضعيت موجود در تعدادي از دشت‌هاي ايران هنوز آهو به تعدادي وجود دارد كه ‌اگر امنيت همين جمعيت‌ها تأمين شده و زيستگاه‌هاي متعلق به آنها باز زنده سازي شوند، آهو قادر خواهد بود جمعيت خود را ترميم کند.
به طور كلي در وضعيت موجود محيط طبيعي ايران و به ويژه فضاهاي طبيعي تحت مديريت سازمان حفاظت محيط زيست، نيازمند باززنده سازي زيستگاه‌ها هستیم؛ زماني كه زيستگاه سالم و ظرفيت حياتي آن در حد مطلوب باشد، گونه‌هاي جانوري خود به زيستگاه‌هاي مناسب مهاجرت می‌كنند. در وضعيت موجود به نظر می‌رسد مهم ترين اقدامی‌كه سازمان حفاظت محيط زيست ايران می‌تواند انجام دهد، باززنده سازي زيستگاه‌ها و نيز رفع كليه مزاحمت‌ها از پهنه‌هاي طبيعي تحت حفاظت باشد. در غير اين صورت به نظر می‌رسد – بدون رودربايستي – ساير فعاليت‌ها و اقدامات تنها جنبه سرگرمی‌دارند ؛ ظاهراً بعضي از كارشناسان موضوع‌هاي مورد علاقه خود را مطرح كرده و سپس به نحوي مديريت سازمان را با ايده‌هاي خود همراه می‌سازند. واضح است كه ‌ادامه‌ی ‌اين روند تنها می‌تواند فاصله‌ی ما را با اهداف واقعي حفاظت از طبيعت و تنوع زيستي بيشتر کند.