بایگانی دسته: محیط زیست

آلودگی هوا ؛ غولی که با درایت می‌توان شاخش را شکست!

 بیش از 15 سال پیش، نتایج یک کار پژوهشی در دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران منتشر شد که توسط بختیار بیدقی به انجام رسیده بود . وی نشان داد هزينه‌ی عدم مهار آلودگی هوای تهران سالانه به 15.7 ميليارد تومان میرسد؛ در صورتی که هزينه‌ی مهار آلودگی هوا تنها سالی 6.7 ميليارد تومان است. به دیگر سخن، این پژوهش آشکارا ثابت کرد که هر ریالی که دولت برای مهار آلودگی هوا هزینه کند، دست کم 2.3 ریال از فشار به خزانه حکومت خواهد کاست. با این وجود، 15 سال پس از آن تاریخ، دولت همچنان مجبور است پنج کلان شهر کشور را برای جلوگیری از شرایط اضطرار تعطیل کند و روزانه 800 میلیارد تومان خسارت فقط از منظر توقف کسب و کار و علم‌اندوزی به پنج کلان‌شهر آلوده کشور وارد شود .

این در حالی است که شش سال پیش (سال 1385) سخن از خسارتی هشت میلیارد دلاری در سال به میان آمد ؛ خسارتی که به گفته‌ی مدیر وقت طرح آلودگی هوای تهران در صورت ادامه‌ی چنین روندی تا سال 1394 – یعنی پایان برنامه پنج ساله پنجم، به 16 میلیارد دلار در سال افزایش خواهد یافت .

و البته اینک با توجه به سقوط ارزش دلار و افزایش جهشی هزینه‌های درمانی، همچنین کشف بسیاری دیگر از بازخوردهای منفی آلودگی هوا در حوزه سلامتی و کاهش راندمان کاری ، به نظر می‌رسد پیش‌بینی خسارتی 16 میلیارد دلاری حتا امروز هم اندکی خوشبینانه باشد، چه رسد به پایان برنامه پنجم. کافی است به یاد آوریم که آلودگی هوا میتواند 11 برابر آلودگی آب و 16 برابر آلودگی غذا خطرناک باشد، چرا که هر فرد روزانه به 16 کيلوگرم هوا نياز دارد، در حالی که تنها به 5/1 کيلوگرم آب و يک کيلوگرم غذا محتاج است .

به همین دلیل است که قدمت نخستین تلاش‌های جدی برای کاهش مدون و برنامه‌ریزی شده آلودگی هوا به سال‌های نخستین از دهه‌ی 1950 میلادی بازمی‌گردد، زمانی که فاجعه بزرگ مرگ 4 هزار نفر از شهروندان ساکن در پایتخت انگلستان در زمستان 1952 رقم خورد و جهانیان شاید برای نخستین بار متوجه قدرت ویرانگر آلودگی هوا شدند. متعاقب آن و همزمان با افزایش دانش انسان‌ها در حوزه محیط زیست، حجم سرمایه‌گذاری‌ها برای کاهش خطرات آلودگی هوا هم افزایش یافت؛ به نحوی که تنها در سال 1981، دولت آمريکا به راحتی حاضر شد تا بيش از 14 ميليارد دلار را خرج اعمال قوانين بازدارنده و مهارکننده‌ی آلودگی هوا و آب کند، چرا که میدانست ارزش منافع حاصل از آن به 37 ميليارد دلار در همان سال میرسد (يخكشي، علي. 1381: شناخت، حفاظت و بهسازي محيط‌زيست ايران. تهران. نشر آموزش كشاورزي، مؤسسه آموزش عالي علمي-كاربردي جهاد كشاورزي، 444 صفحه). با اين وجود، شتاب گسترش منابع آلودهکننده چنان بود که در سال 1999 خسارت آلودگي هوا در آمريكا به 150 ميليارد دلار ‌رسيد و تلفات انسانی آن به 150 تا 350 هزار نفر در سال افزايش يافت ( Miller, G. Tyler. 1999: Environmental Sceince (seven edition). Canada. WadsWorth Pub. 601p). و این در حالی بود که هنوز ابعاد وخیم‌تر و فراقاره‌ای موضوع در قالب انتشار گازهای گلخانه‌ای و تشدید فرآیند تغییر اقلیم و جهان‌گرمایی، ابعاد ویرانگرش را چون امروز نشان نداده بود. چرا که امروز و در جریان برگزاری همین کنفرانس COP 18 که هم‌اکنون در دوحه قطر و با حضور نمایندگانی عالی‌رتبه از 193 کشور جهان – از جمله یک هیأت 22 نفری از ایران به ریاست معاون رییس جمهور و رییس سازمان حفاظت محیط زیست – در حال برگزاری است، سخن از رقم‌هایی نجومی و تریلیون دلاری بابت خسارت‌های سالانه انتشار گازهای گلخانه‌ای می‌رود ؛ پدیده‌ی نامیمونی که خواه ناخواه بر وخامت بحران آلودگی و وارونگی‌ (اینورژن) های پرتعدادتر دمایی در کلان‌شهرها می‌افزاید. در تأیید این مدعا، هفته گذشته – 12 آذر 1391 – دکتر عباس رنجبر، رییس مرکز ملی خشکسالی سازمان هواشناسی کشور در همایش بررسی وضعیت تالاب‌های ایران، به صراحت اذعان داشت که بر بنیاد پیش‌بینی‌های صورت گرفته متکی بر 20 مدل مختلف، در مورد وضعیت بارندگی و دمای کشور در طول نیم قرن آینده، جملگی از کاهش بارندگی و افزایش میانگین دمای کشور خبر می‌دادند؛ زنگ خطری که به ویژه در کلان‌شهرها می‌تواند شرایط را غیرقابل تحمل‌تر از امروز سازد.

این‌ها را نوشتم تا بار دیگر تأکید کنم: استفاده از مسکن‌های پرخرجی چون تعطیل کردن مدارس و دانشگاه‌ها و ادارات دولتی، هرگز نخواهد توانست معضل آلودگی هوای کلان‌شهرهای ایران را حل کند.

اگر بر این باوریم که سهم عمده‌ای از آلودگی هوا ناشی از تردد خودروهای شخصی و دولتی است، باید بکوشیم تا با گسترش شتابناک‌تر ناوگان حمل و نقل عمومی وریلی و پراکنش منظم‌تر آن در تمامی سطح 70 هزار هکتاری پایتخت و دیگر شهرها نظیر اراک، کرج، اهواز، اصفهان، تبریز، شیراز، قم و مشهد، عملاً شهروندان را در انتخاب گزینه‌هایی ارزان‌تر، سریع‌تر و ایمن‌تر برای تردد در شهر تشویق کنیم. در حقیقت به جای ساخت بلوارها و تونل‌ها و آزادراه‌های درون شهری بیشتر که مردم را تشویق به استفاده بیشتر از خودروهای شخصی می‌کند، باید اولویت نخست به گسترش خطوط مترو و اتوبوس‌های BRT باشد. افزون بر آن، باید علاوه بر ارتقای کیفیت سوخت خودروها و سامانه احتراق آنها در خودروهای داخلی، بکوشیم تا به تدریج با جایگزینی استحصال انرژی از خورشید و باد و کاهش مصرف سوخت‌های فسیلی، تا آنجا که امکان دارد انتشار گازهای گلخانه‌ای و بروز جزایر حرارتی را به کمینه برسانیم. همچنین باز دقت در ساخت و سازهای بلندمرتبه در تهران و دیگر کلان‌شهرها با توجه به جهت باد غالب، باید بکوشیم تا دالان‌های طبیعی عبور باد – که سرعت متوسط آن هم عموماً کمتر از 10 متر در ثانیه است – مسدود نگردد؛ در صورتی که روند بلندمرتبه‌سازی در باختر تهران (محدوده منطقه 22 شهرداری) از این منظر می‌تواند بسیار نگران‌کننده باشد.

خروج صنایع آلوده‌کننده‌ای مثل سیمان، پالایشگاه، پتروشیمی، صنایع آلومینیوم، خودروسازی و کوره‌پزخانه‌های تولید آجر و سفال از حریم شهرها، از دیگر اقدامات حکومتی برای کاهش خطر آلودگی در کلان‌شهرهاست. به گفته وحید نوروزی، فقط کافی است بدانیم که روزانه شصت میلیون لیتر مازوت در نیروگاه‌های شهید رجایی در آزاد راه تهران قزوین، بعثت در جنوب تهران، شهید منتظر قائم در جاده کرج و نیروگاه طرشت و ده‌ها واحد بزرگ صنعتی در اطراف تهران از قبیل سیمان آبیک و سیمان تهران دارد مصرف می‌شود که فرآیند سوختن حاصل از آن، یکی از بزرگترین عوامل تولیدکننده ذرات معلق در تهران است. همچنین از آنجا که فرآیند تولید گوشت قرمز، یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های انتشاردهنده گازهای گلخانه‌ای‌ است، جای این پرسش مطرح است که چرا باید بزرگترین تولید کننده گوشت قرمز در ایران، استان تهران باشد و چرا نباید دامداری‌های صنعتی از این دست، به استان‌هایی منتقل شوند که با چنین معضلی کمتر مواجه هستند.

    به موازات چنین اقدام‌هایی باید سیاست رساندن سرانه فضای سبز به حد استانداردهای پذیرفته شده، با قوت ادامه یابد و اجازه قطع درختان به بهانه‌های مختلف داده نشود؛ روندی که در طول 60 سال اخیر ادامه داشته و محدوده‌ی کنونی تهران بیش از 70 درصد از پوشش گیاهی و رویشگاه‌های درختی و باغی‌اش را از دست داده است. عین ماجرایی که برای باغ‌های اصفهان، شیراز، همدان، اراک، مشهد و … به وقوع پیوسته است و متأسفانه این روند با قطع درختان مشهور و زیبای کاخ موزه سعدآباد در همین روزهای بحرانی ادامه دارد !

    دست آخر اینکه به نظرم شهروندان هم باید چند نکته ساده را رعایت کنند و مثلاً برای خرید نان از یک کوچه پایین‌تر یا میوه از دو کوچه بالاتر، می‌شود از خودرو شخصی استفاده نکرد! به کودکان و رفتگران شهرداری می‌توان آموزش داد تا برای تفریح یا خلاص شدن از شر زباله‌ها و برگ‌های خشک درختان، نباید آنها را آتش زد؛ اجتناب از کباب کردن گوشت و پرهیز از مصرف فست‌فودهایی مثل همبرگر در روزهای پیک آلودگی، می‌تواند از انتشار ذرات دی اکسید کربن به فضا تا حدی بسیار مؤثر جلوگیری کند و در نهایت، فرهنگ استفاده از دوچرخه با پیشگامی برخی از نخبگان و مدیران جامعه مجدداً ترویج شود.

ویژه برنامه طلوع به بهانه نفس تنگی آسمان در تهران، اراک، اصفهان، کرج، مشهد و تبریز

    تعطیلی دیروز و امروز تهران و برخی دیگر از کلان‌شهرهای ایران از جمله اراک، سبب شد تا فردا صبح در شانزدهمین روز از آذرماه 1391، هفتاد و دومین برنامه محیط زیستی طلوع به صورت ویژه و در یک روز غیر معمول (یعنی پنج شنبه) بکوشد تا به بحران آلودگی هوا در تهران، اصفهان، مشهد، کرج، اراک و تبریز بپردازد. دوستانی که برنامه جنجالی سال گذشته را در این ارتباط دیده‌اند، لابد می‌دانند که هنوز هستند مدیرانی که اصولاً اعتقاد چندانی به این که آلودگی هوا در تهران، یک بحران است، ندارند. به هر حال، امسال با دعوت از دکتر ایرج خسرونیاˈ رییس هیات مدیره جامعه پزشکان متخصص داخلی ، حشمت‌الله بسطامی مدیر روابط عمومی و امور بین الملل شرکت کنترل کیفیت هوای تهران و امیر فاتح (حسین) وحدتی، رییس مرکز ملی هوا و تغییر اقلیم سازمان حفاظت محیط زیست کشور، می‌کوشم تا به این معضل پرداخته و از دوستان خواهم پرسید: آیا 55 سال زمان زیادی برای دستیابی به راه حلی عملی به منظور خاتمه دادن به بحران آلودگی هوا در تهران و دیگر کلان‌شهرهای ایران نیست؟

    شما هم مطابق معمول می‌توانید در جستارهای این برنامه که از حدود ساعت 8 صبح فردا به صورت زنده در شبکه چهارم سیما آغاز خواهد شد، مشارکت داشته و نظرات، پرسش‌ها، انتقادها و پیشنهادهای سازنده خود را به 3000044 برایم ارسال دارید تا با مهمانان یا دست‌اندرکاران برنامه درمیان نهم.

 

مرگ خانمیرزا؛ رخداد تلخی که می‌تواند زنهاری شیرین بیافریند!

    شاید شمار اندکی از اهالی لردگان در جنوب استان چهارمحال و بختیاری باشند که هنوز خاطره‌ی روزهای طلایی خانمیرزا را در مرکز ارتفاعات سبزکوه و شمس‌آباد به یاد داشته باشند؛ روزهایی که در آن، بلوط‌های سر سبز و پرنشاط زاگرس در سرشاخه‌های رودخانه خروشان و گوارای خرسان، پیش از آن که کارون را بسازد و آبزیان خلیج فارس را دمی تازه بخشد، از برکت چشمه‌هایی جوشان و تالابی زیباتر و بزرگ‌تر از شیمبار، مجنون‌وار به زندگی لبخند می‌زدند و از بازیگوشی‌های تمام نشدنی سنجاب‌ها بر روی شاخ و برگ‌شان و پرواز بی‌پایان حواصیل‌های سفید و خاکستری، لذت و وقار و رضایتمندی را به خون مردم غیور دیار بختیاری می‌دمیدند تا آنها با اطمینان بدانند که این از “بخت” یاری آنها بوده است که بختیاری شده‌اند.

    دارم از تالابی با بزرگی حدود دو هزار هکتار – یعنی تقریباً برابر با تالاب بین‌المللی چغاخور – سخن می‌گویم که امروز اثری از آن باقی نمانده است! چرا؟

    و غم‌انگیزتر آن که نه‌تنها امروز اثری از آن تالاب جوشان و گوارا در دهه‌ی پنجاه شمسی باقی نمانده است، بلکه سطح سفره‌های آب زیرزمینی چنان کاهش یافته که زمین با پدیده‌ی فرونشست – یعنی خطرناک‌ترین و بی‌بازگشت‌ترین مرحله از بیابان‌زایی – مواجه شده است.

    و باز نگران‌کننده‌تر آن که ماجرا از مرز فرونشست زمین هم پیش‌تر رفته و اینک چند روزی است که از آن دیار سبز و خرم و پرطراوت دیروز، خبر می‌رسد که زمین در حال سوختن و از درون گداختن است؛ درست مثل قصه‌ی تلخ سال گذشته دریاچه پریشان در کازرون و سال‌های قبل‌ترش در سلطان‌آباد و قره‌باغ شیراز و گندمان در بروجن.

    به راستی چه اتفاقی در بام ایران رخداده است؟ چگونه است در خطه‌ای که بیشترین سرانه‌ی آب شیرین ایرانیان، همواره به نام او سند می‌خورده، باید کار به چنان بی‌سامانی بزرگ و غیرقابل جبرانی برسد که زمین از شدت عطش و بی‌آبی در درون بسوزد و زیستمندانش را فراری دهد.

    درحقیقت، همه چیز از آنجا آغاز شد که گروهی از مردمان خیرخواه در آغازین سال‌های پیروزی انقلاب اسلامی (در جهاد سازندگی آن روز) تصمیم گرفتند تا با زهکشی اراضی تالاب و خشکاندن آن، زمین‌های زراعی بیشتری برای مردم بیافرینند تا هم درآمدشان بیشتر شود و هم کشور را به خودکفایی در محصولات غذایی نزدیک‌تر سازند. می‌بینید؟ ظاهراً نیت‌ها خیر بوده است و بهانه‌ی قتل تالاب، شکوفایی اقتصادی و اشتغال‌زایی بیشتر بوده است؛ اما تاریخ همواره نشان داده است که نیت خیر، به تنهایی برای دستیابی به عاقبت خیر کافی نیست! هست؟ همانگونه که مردم ساکن در کنار تالاب بختگان، وقتی که تالاب کم‌جان را خشکاندند تا کشاورزی‌شان را گسترش دهند، دریافتند و همانگونه که متجاوزان به پریشان، زریوار، گاوخونی، ارژن، گندمان، کانی‌برازان، ارومیه و … دریافتند که نه باید و نه می‌توان به بهای مرگ تالاب‌ها و عقب‌نشینی آنها، زندگی و رفاه پایدار برای مردم به ارمغان آورد. بیش از سه دهه است که اینک بر مزار آن تالاب نگون‌بخت در خانمیرزا، محصولات پرخواهشی چون برنج و لوبیا کاشته می‌شود که به آب فراوانی نیاز دارند؛ آبی که برای تأمینش ناچار از حفر بیش از 700 حلقه چاه شدند و در نهایت، با این بارگذاری اشتباه و بی‌تناسب با توان بوم‌شناختی منطقه، هم دود از دهانه‌ی اغلب آن چاه‌ها درآمد و خشک شدند و هم دود از دل زمین تشنه و مظلومی که زمانی آن را با قطعه‌ای از بهشت هم عوض نمی‌کردند!

    و البته معلوم است که چه بر سر شالیزارها آمده باشد …

    باشد که این تجربه‌های تلخ و گرانبار، سبب شود تا هرگز به بهانه‌هایی چون رونق اقتصادی و ملاحظات اجتماعی و سیاسی، تیشه بر ریشه‌ی ضریب پایداری اکولوژیکی سرزمین نزده و شاخه‌ای را که خود بر آن منزل گرفته‌ایم، از بن نبریم.

    این، آن زنهار شیرینی است که امیدوارم از پس رخداد تلخ خودسوزی خانمیرزا، شنیده باشیم.

    انشاالله …

 

آیا برای نجات یوز هنوز فرصتی هست؟!

    فردا صبح – 12 آذر 1391 – در هفتاد و یکمین برنامه محیط زیستی طلوع در شبکه چهارم سیما به سراغ هومن جوکار می‌روم؛ مدیر سختکوشی که سالهاست با یوزها زندگی می‌کند و شاید بیشتر از هر متخصص دیگری در ایران، اینک از راز و رمز و شمار واقعی یوزپلنگ‌های آسیایی در وطن آگاهی دارد. این که چرا همچنان شمار یوزها به رغم گذشت 11 سال از آغاز پروژه بین‌المللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی و تغییر سه مدیر در راس آن، تا این اندازه اندک و شکننده است، به نحوی که نمی‌توان هنوز سایه خطر انقراض این گونه را از نظر دور داشت؟

    این که چرا به رغم این تعداد اندک از یوزهای باقیمانده، همچنان خبرهای ناگواری مبنی بر کشته شدن یوزها در جاده‌ها و یا به دست روستائیان و سگ‌های گله دامداران می‌شنویم؟

    و این که چه می‌توان کرد تا همچنان نسل آینده، نسل سپهرها و فرزندان‌شان بتوانند از خرامیدن یوز در سرزمین‌شان لذت ببرند؟

    با ما همراه باشید و از طریق 3000044، نظرات، پرسش‌ها، انتقادها و پیشنهادهای ارزشمندتان را برایم بفرستید تا ترتیب اثر دهم.

همچنین، پرسش برنامه فردا این است:

نماد حیات وحش ایران کدام است؟

1- یوزپلنگ آسیایی

2- ببر مازندران

3- شیر ایرانی

4- آهو

    شما می‌توانید پاسخ‌های خود را به همان شماره پیامک 3000044 ارسال دارید.

 

تفاوت بین ساخت دو فرودگاه در نانت و بجنورد!

    در طول چند روز اخیر، موج بزرگی از تظاهرات گروهی از فعالان محیط زیست در فرانسه، سبب ایجاد یک بمب خبری تأمل‌برانگیز در رسانه‌های گروهی جهان شده است. ماجرا از آنجا آغاز شده که دولت فرانسوا اولاند، رییس جمهور سوسیالیست جدید فرانسه که با اتحاد با حزب سبزهای فرانسه و تکیه بر برخی شعارهای محیط زیستی از جمله کاهش تعداد و تعطیلی برخی نیروگاه‌های اتمی فرانسه توانسته بود نظر بسیاری از رأی دهندگان این کشور را برای شکست رقیب راست گرای قدرتمندش – نیکولا سارکوزی – جلب کند؛ تصمیم گرفت تا یکی از طرح‌های جنجالی دولت قبلی، یعنی احداث یک فرودگاه جدید در ۳۰ کیلومتری شمال نانت در غرب فرانسه را به مرحله اجرا درآورد. اقدامی که نه تنها خشم فعالان محیط زیست آن کشور را برانگیخت و منجر به بروز تظاهراتی خشونت آمیز در روزهای شنبه و یکشنبه گذشته شد، بلکه بسیاری از کشاورزان منطقه و روستائیانی که ظاهراً نباید آنچنان با گرایه‌های محیط زیستی همراه باشند را هم به پشتیبانی از سبزها به خیابان‌های نانت کشاند. نکته‌ای که اغلب جای آن در بین اعتراض‌های مشابه فعالان محیط زیست در ایران خالی است و کمتر پیش می‌آید که مردم محلی هم در اعتراض به برخی نمادهای توسعه، مثل احداث جاده و پل و فرودگاه و سد با مدافعان محیط زیست همراهی کنند.

     دلیل اعتراض فعالان محیط زیست و کشاورزان فرانسوی به ساخت این فرودگاه جدید، ریشه در جانمایی آن دارد که دقیقاً در یک زیستگاه طبیعی ارزشمند با تنوع زیستی درخور تأمل موسوم به (Notr-Dame-des-Landes)، بارگذاری شده و بیم آن می‌رود که تردد هواپیماها و تشدید آلودگی شنیداری و هوا، کاهش کیفیت زیست در این منطقه را سبب شود. از این رو، معترضان بیش از یک ماه است که منطقه را به اشغال خود درآورده‌اند و با برپایی چادر و خانه‌های موقتی، حتا بر روی شاخه‌های درختان منطقه، اجازه فعالیت به ماشین‌آلات مربوطه برای زیرسازی و تجهیز فرودگاه جدید را نمی‌دهند. تا جایی که سرانجام، ژاندارمری و پلیس فرانسه مجبور به اعمال خشونت و استفاده از بمب‌های صوتی و گاز اشک‌آور برای متفرق کردن معترضین شد که در این بین، چندین نفر زخمی شده، ده‌ها تن بازداشت و خسارت‌های زیادی به اموال عمومی وارد شد.

    اما ماجرا به همین جا ختم نشده و اینک حزب سبزهای فرانسه، متحد پارلمانی سوسیالیست‌ها از تمامی مردم فرانسه خواسته‌اند تا در این اعتراض به آنها بپیوندند و به نوعی ماجرای اشتوتگارت 21 در آلمان را تکرار کنند . موضوعی که سبب شده تا ژان مارک ارو، نخست وزیر فرانسه که پیشتر شهردار نانت بوده است، وارد ماجرا شده و با دعوت به آرامش، خبر از تشکیل یک کمیسیون گفتگو برای معرفی اهمیت این فرودگاه و نیز شنیدن نظرات مخالفان داد.

    اتفاق رخداده را مقایسه کنید با ماجرای جانمایی غلط فرودگاه بجنورد در چند سال اخیر که سرانجام، مسئولین محلی تصمیم گرفتند برای استانداردسازی دوباره آن و کاهش خطر پرواز و فرود هواپیما، اقدام به یک عملیات پرخرج خاکبرداری و تراشیدن مهم‌ترین ارتفاعات منطقه، یعنی کوه باباموسی کنند ، آن هم به میزان دو میلیون و پانصدهزار متر مکعب! اقدامی که آشکارا بر منابع و اندوخته‌های آبی و گیاهی این کوهستان راهبردی، اثری کاهنده برجای نهاد و متأسفانه هیچ کس هم نپرسید که اگر در گام نخست، جانمایی فرودگاه درست انتخاب شده بود، آیا باز هم لازم به چنین تخریب محیط زیستی باورنکردنی و گسترده‌ای بود؟ آیا این همه کشورهای کوهستانی جهان، مثل سوئیس، اتریش و … که دارای ایمن‌ترین فرودگاه‌های جهان هستند هم، برای ساخت مسیرهای تردد و نشست و برخاست ارابه‌های آسمانی‌شان، اینگونه به جنگ زیست‌بوم‌شان و در سکوت و بی‌تفاوتی تلخ طرفداران محیط زیست می‌روند؟

چنین رخدادهایی است که نشان می‌دهد اصل پنجاه قانون اساسی ما هنوز تا چه اندازه مظلوم و مهجور مانده است؛ اصلی که می‌گوید: حفظ محیط زیست، لازمه حیات اجتماعی روبه رشد مردم ایران است و آنگاه ما به بهانه‌ی همان حرکت اجتماعی رو به رشد مردم، دستور ذبح ملاحظات محیط زیستی را چه آسان و بی مهابای فرداها امضاء می‌کنیم! ‌نمی‌کنیم؟

 

آیا می‌شود از یک دریاچه خشک، ماهی صید کرد؟

    عنوانی که بر پیشانی این نوشتار برگزیده‌ام، جمله‌ای است که سه روز پیش، وزیر محیط زیست چین، آقای ژو شنگ سیان Zhou Shengxian خطاب به مدیران بزرگ‌ترین شرکت‌های چینی بر زبان آورد. وی، ضمن ابراز ناخشنودی از روند توسعه کشور متبوعش در طول دو دهه‌ی اخیر، هشدار داد که اگر همچنان بدون توجه به ملاحظات محیط زیستی در صدد رشد اقتصادی به هر قیمتی برآییم، کشور را با یک ورشکستی جبران‌ناپذیر و آینده‌ای خطرناک هم‌آغوش کرده و درست مانند آن فرد نادانی عمل می‌کنیم که نخست فرمان خشک شدن یک دریاچه را می‌دهد و آنگاه به ماهیگیرها می‌گوید: تورها را در آب بیاندازید و هر چقدر می‌خواهید، ماهی صید کنید! نوش جان …

     می‌دانم که خوانندگان تیزبین این نوشتار، بلافاصله با خواندن سطور بالا، یاد پیشنهاد شگفت‌انگیز دکتر پرویز کردوانی برای تغییر ماهیت بوم‌سازگان دریاچه ارومیه افتادند که یکی دو هفته پیش، برای نخستین بار در دانشگاه هنر تهران از آن رونمایی کرد . اما، روی سخنم در اینجا، فراتر از یک فاجعه‌ی منطقه‌ای یا ملّی است؛ زیرا آنچه که به وزیر محیط زیست کشوری که همچنان توسط بزرگترین تشکیلات کمونیستی جهان اداره می‌شود، قدرت و جسارت طرح چنین انتقادهای کم‌سابقه‌ای را داده است، همانا آگاهی از ژرفای اطلاعات گسترده و نگران‌کننده‌ای است که نه فقط کشور متبوعش، که تمامیت حیات در همه‌ی کشورهای موجود در همه‌ی قاره‌های جهان را به چالش گرفته است . زیرا او بهتر از هر کسی می‌داند که از سال 2006 تاکنون، این چینی‌ها بوده‌اند که گوی سبقت را از آمریکایی‌ها در تولید گازهای گلخانه‌ای ربودند و به مقام نخستین کشور آلوده کننده جهان با تولید 6200 میلیون تن دی اکسید کربن (400 میلیون تن بیشتر از آمریکا در سال 2012) مفتخر شدند؛ مقامی که دیر یا زود باید عقوبتش را بچشند و البته هندی‌ها هم دارند چهار نعل می‌تازند تا مقام نایب قهرمانی را از آمریکایی‌ها بربایند. هر چند، همچنان با توجه به جمعیت، به نظر می‌رسد رکورد سرانه تولید دی‌اکسید کربن، در رقابت بین این سه کشور، همچنان در دست آمریکایی‌ها باقی خواهد ماند؛ با این وجود باید بسیار خوشحال باشیم که قطری‌ها در آمریکا زندگی نمی‌کنند! چرا که هیچ انسانی به اندازه مردم اندک موجود در کشور کوچک اما زیاده‌خواه قطر نیست که بر طبل مصرف، بی مهابای فرداها می‌کوبد؛ طبلی که طنین آن، دیر یا زود گریبان‌مان را خواهد گرفت و شوربختانه خشک و تر را با هم خواهد سوزاند.

    کافی است نگاه کنیم به گزارش هفته گذشته بانک جهانی که در 18 نوامبر 2012 منتشر شد و در آن به صراحت اعلام گردید: اگر جامعه‌ی جهانی نتواند اقدامی برای مهار تغییرات اقلیمی انجام دهد، در پایان نخستین سده از هزاره سوم میلادی، یعنی تا کمتر از 88 سال دیگر دمای زمین چهار درجه سانتی‌گراد افزایش خواهد یافت. این در حالی است که در طول قرن بیستم، فقط 0.76 درجه سانتی‌گراد بر میانگین دمای کره زمین افزوده شد و حاصلش اینگونه فاجعه‌بار در شمالگان، جنوبگان و یخچال‌های هیمالیا تا جزایر اقیانوس هند و سواحل نیویورک و فوکوشیما خود را نشان داد. به فاصله فقط سه روز از انتشار این گزارش، سازمان ملل متحد در یک گزارش تکان‌دهنده‌تر فاش ساخت که برآورد پیشین دانشمندان در مورد میزان انتشار گازهای گلخانه‌ای اشتباه بوده و هم‌اکنون این مقدار، دست کم 14 درصد حتا بیشتر از میزانی است که برای سال 2020 پیش‌بینی شده بود . در این گزارش که گروهی مرکب از 55 دانشمند صاحب‌نام از 20 کشور جهان تحت هدایت برنامه محیط زیست ملل متحد (UNEP) و بنیاد اقلیم اروپا کار تهیه و انتشار آن را برعهده داشتند ، آمده است: در صورتی که اقدام فوری از جانب کشورها در زمینه کاهش تولید گازهای گلخانه‌ای صورت نگیرد، انتظار می‌رود میزان اشاعه این گازها تا 58 گیگا تن طی 8 سال برسد. درصورتی که گزارش‌های ارزیابی قبلی تاکید داشتند که میانگین انتشار و گسترش گازهای گلخانه‌ای تا 2020 از مرز 44 گیگاتن هرگز عبور نخواهد کرد.

نقشه بالا میزان انتشار گازهای گلخانه‌ای توسط کشورهای جهان را نشان می‌دهد (هر چه رنگ قرمزتر باشد، سهم بالاتر است) و نقشه پایین، اثر تغییر اقلیم بر کشورهای جهان.

یادمان باشد که خطر تغییرات اقلیمی یکی از بزرگترین چالش‌هایی است که توسعه با آن مواجه است و رهبران جهان باید مسئولیت اخلاقی خود را برای انجام اقدامی به نفع نسل‌های آینده، به ویژه فقیرترین آنها ایفا کنند. چرا که در صورت تحقق این افزایش 4 درجه‌ای، شهرهای ساحلی به زیر آب می‌روند؛ مناطق خشک (مانند ایران)، خشک‌تر می‌شوند و مناطق مرطوب، مرطوب تر؛ بروز موج‌های گرمای بی‌سابقه در بسیاری از سرزمین‌ها به ویژه در مناطق حاره‌ای؛ تشدید کمبود آب شیرین در اغلب نواحی زمین؛ افزایش شدت توفان‌های گرمسیری؛ از دست دادن غیرقابل برگشت تنوع زیستی از جمله سامانه‌ی شکننده و بسیار مهم صخره‌های مرجانی از دیگر تغییرات مهیبی است که می‌تواند اثراتی جبران ناپذیر بر توان زیست‌پالایی کره زمین برجای نهد.

    و اینها همه شناسه‌های دهشتناکی است که وزیر محیط زیست چین، آنها را دریافته و می‌داند تا چه اندازه از برنامه عقب است.

    کافی است به نقشه جهانی کشورهای اثرگذار و متأثر از انتشار گازهای گلخانه‌ای نگاه کنیم که هفدهم مارس 2011 منتشر شده است و آشکارا نشان می‌دهد که اتفاقاً کشورهایی چون ایالات متحده آمریکا، کانادا، روسیه، اروپا و استرالیا که در طول یک قرن اخیر بیشترین انتشار گازهای گلخانه‌ای را سبب ساز شده‌اند، خود به مراتب کمتر از کشورهایی نظیر ایران، عربستان، مصر، افغانستان و برزیل در معرض آسیب قرار دارند که گواه دیگری بر نابرابری خطرناک اقلیمی در سده‌ی پیش رو است.

     حال، جای یک پرسش کلیدی از دولتمردان ما در این میان مطرح است؛ ما چه کار داریم می‌کنیم؟ چه برنامه‌ی عملی و جدی برای مهار این بحران، به ویژه در ایرانی داریم که به شدت از تغییر اقلیم آسیب‌پذیر نشان می‌دهد. آیا می‌دانیم که سهم انتشار گازهای گلخانه‌ای برای کشورهای در حال توسعه از میزان کمتر از 40 درصد در سال 1990 به بیش از 50 درصد در سال 2012 افزایش یافته است ؟

    نباید از خاطر برد که همه‌ی خبرها بد نیست و هنوز اگر بتوانیم، به سمت استحصال انرژی‌های نو حرکت کنیم، به سمت تغییر سامانه‌های کشاورزی و استقرار روش‌های بی‌خاکورزی و کاهش مصرف کود و سموم شیمیایی همت گماریم، به سمت حراست از رویشگاه‌های جنگلی و حفاظت از محیط‌های تالابی گام‌های اساسی برداریم و نیز از سهم پروتئین حیوانی در سبد غذایی خود در تعاملی جهانی بکاهیم، می‌توانیم مانع گرم شدن بیش از 2 درجه‌ای کره زمین تا پایان قرن پیش رو شویم.

    آیا این آرزویی محال و دست‌نایافتنی است؟ برای یافتن پاسخ، کافی است این روزها به حجم بحث‌های درگرفته در صحن بهارستان و در ساختمان پاستور دقت کنید و سهم چنین جستارهایی را در آنها بجویید که به خطر تغییر اقلیم پرداخته‌اند تا خود متوجه شوید که ما در کجای این داستان گم شده‌ایم!

 

دو راه ساده برای نجات زمین!

    پرسش یکشنبه گذشته ( 28 آبان 1391) در هفتادمین برنامه محیط زیستی طلوع، در باره مهم‌ترین زباله جهان بود. از بینندگان برنامه پرسیده بودم که به نظر شما از بین ظروف یکبار مصرف، کیسه های پلاستیکی، ته سیگار و قوطی‌های مواد غذایی، کدامیک بیشترین خطر را برای طبیعت به بار می‌آورند؟ از آنجا که موضوع برنامه هم مدیریت ظروف یکبار مصرف در مراسم عزاداری دهه‌ی محرم بود، اغلب بینندگان گزینه‌های یک و دو را به عنوان پاسخ صحیح به 3000044 ارسال کرده بودند. در صورتی که پاسخ صحیح، ته سیگار است! همان ماده‌ی ظاهراً کوچکی که به راحتی در هر جایی آن را رها می‌کنیم یا به زیر پا انداخته و له می‌سازیم و فکر می‌کنیم که کار تمام است! در حالی که ماجرا تازه شروع شده و دست کم پانزده سال هم ادامه خواهد داشت. در حقیقت، وزن ته سیگارهایی که سالانه فقط در آمریکا در محیط رها می شود به حدود 80 میلیون کیلوگرم می‌رسد. برآوردها حکایت از آن دارد که روزانه یک هزار و دویست میلیون سیگاری جهان، چیزی در حدود 2 میلیارد ته سیگار در محیط رها می‌کنند که بنابراین، مقدار سالانه آن به رقم باورنکردنی هفت هزار میلیارد ته سیگار می‌رسد که وزن آنها به حدود 400 میلیون کیلوگرم بالغ می‌شود! زباله‌های بسیار خطرناکی که فقط میزان آرسنیک موجود در آن به بیش از یک تن می‌رسد و می‌توانند به راحتی بیش از هفت میلیارد متر مکعب آب سالم را از آبزیانش برای همیشه پاکسازی کرده و از بین ببرند. این در حالی است که علاوه بر آرسنیک، در فیلتر باقیمانده از سیگارهای دود شده، مواد سمی و فلزات سنگین خطرناک دیگری چون نیکوتین، سرب، مس و کروم هم وجود دارد که در یک بسته متشکل از 12 هزار الیاف پلاستیکی درهم تنیده مانند استات سلولز و تجزیه‌ناپذیر جاسازی شده‌اند. موادی که سالانه سبب مرگ میلیون‌ها بال پرنده و آبزیان ساکن در تالاب‌ها، دریاچه‌ها، رودخانه‌ها و دریاهای آزاد می‌شوند؛ چرخه‌ی شومی که البته در زنجیره غذایی در نهایت به انسان هم باز می‌گردد. این در حالی است که در این بررسی، عملاً از بخشی از فرآیند سیگار که همانا انتشار گازهای آلاینده به نیوار است، صرف نظر شده است که خود داستان دیگری دارد. اما فقط بدانید که مقدار 50 الی 60 میلی گرم از نیکوتین، کافی است تا یک انسان بالغ را از پای درآورد و بنابراین، می‌توان تصور کرد که نیکوتین باقیمانده از ته سیگار، خود به چه سم مرگباری در زمین تبدیل شده و در بروز و تشدید چند نوع سرطان مؤثر خواهد بود.

    همان طور که مشاهده می‌کنید، به نظر می‌رسد اگر سیگارها اصولاً بدون فیلتر ساخته شوند، هر چند ممکن است اثرات آنی و مضر آنها بر فرد استعمال کننده در کوتاه مدت بیشتر باشد، اما عواقب و خسارت‌های بلند مدت آن بر محیط زیست کمتر خواهد بود و زباله کمتری هم تولید خواهد شد.

    حالا تصورش را بکنید که هر یک از ما بخواهیم سهمی مهم در کاهش آلودگی و افزایش کیفیت زیستن در کره زمین ایفا کنیم، فقط کافی است اگر سیگاری هستیم، آن را به کناری نهاده و یا اگر در بین دوستان و اطرافیان خود، فرد سیگاری‌ای را می‌شناسیم، همین دانستگی‌ها را به او منتقل کنیم، بی شک اگر وجدان داشته باشد، سیگار را ترک خواهد کرد، به ویژه اگر فعال محیط زیست هم خودش را بداند! نه؟

     و اما راه ساده دوم برای نجات زمین که بارها به آن اشاره کرده‌ام، کوشش برای کاستن از سهم پروتئین حیوانی در سبد غذایی است. اخیراً سازمان جهانی حفظ محیط زیست WWF در پژوهشی با عنوان “دگرگونی آب و هوا در تغذیه“، میزان تولید گاز کربنیک را در زمینه‌ها‌ی مصرف مواد غذایی و تغذیه مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیده است که هر کس می‌تواند در سال، با مصرف متناسب مواد غذایی و به میزان مورد نیاز خود، تولید گاز کربنیک را به مقدار ۸۰۰ کیلوگرم کاهش دهد. مطابق نتایج این پژوهش در کشور آلمان، «با سرخ‌کردن یک تکه گوشت خوک (یا گاو)، حدود ۲ هزار گرم گاز کربنیک تولید می‌شود.» و اگر مردم آلمان از مصرف گوشت مازاد دست بردارند، آنگاه می‌توانند دست‌کم در سال حدود ۹ میلیون تن گاز کربنیک کمتر تولید کنند. در عظمت این رقم همان بس که بدانیم: هر خودرو در هر کیلومتر به طور متوسط حدود ۱۲۰ گرم گاز کربنیک تولید می‌کند، بنابراین هر راننده‌ی آلمانی، برای کاستن از تولید این گاز به میزان ۹ میلیون تن «باید از طی مسافتی حدود ۷۵ میلیارد کیلومتر در سال با خودروی خود صرف‌نظر کند!

    نگاه کنید که به چه سادگی می‌توانیم به نجات زمین کمک کنیم، اگر بخواهیم و حتا اگر دولتی داشته باشیم که حفظ محیط زیست، در شمار اولویت‌های نخست راهبردی‌اش جایگاهی شایسته نداشته باشد. پس لطفاً بهانه‌ها را به کناری نهاده و عملاً نشان دهید که طرفدار محیط زیست هستید.

 

توجه امید بخش 193 کشور جهان به حفظ حیات وحش


    امروز – در نخستین روز از آخرین فصل دوست‌داشتنی و پررنگ و رنگ به رنگ سال، پاییز – در صفحه 10 روزنامه قانون از یک دستاورد مهم محیط زیستی جهان سخن گفته‌ام که در اجلاسی بدست آمده که ایران هم در عالی‌ترین سطح مرتبط در آن ظاهراً حضوری فعال داشته است، هر چند که دست کم یک گزارش وجود دارد که می‌گوید: آمادگی ایران تا قبل از شروع اجلاس در حد صفر بوده است! با این وجود، نه سازمان حفاظت محیط زیست و نه هیچ رسانه‌ی دولتی یا غیردولتی دیگری به این توافق مهم اشاره‌ای نکرد؛ موضوعی که آشکارا نشان می‌دهد چه فقر دانشی تؤام با بی‌تفاوتی و بی‌علاقگی مهمی در بین رسانه‌های گروهی مرتبط با محیط زیست – چه در سطح دولت و چه در سطح نهادهای غیردولتی – هنوز وجود دارد. به نظرم، وظیفه‌ی تربیت یک گروه از خبرنگاران متخصص و تحلیل‌گر در حوزه محیط زیست باید هر چه سریع‌تر در دستورکار وزارت ارشاد، رسانه ملی، سازمان حفاظت محیط زیست، سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور و نیز سمن‌های مرتبط با این حوزه قرار گیرد. به راستی در حال حاضر ما چند خبرنگار متخصص در این حوزه داریم که مشغول خبررسانی مستقل و بدون واسطه هستند؟ چرا به این موضوع مهم توجه نشده و نمی‌شود؟ بهترین و برترین روزنامه محیط زیستی کشور، همچنان همشهری است که عملاً فقط یک اسدالله افلاکی دارد با هزار سودا! در بقیه‌ی روزنامه‌ها و سایت‌ها و خبرگزاری‌ها هم اگر وضع بدتر نباشد، بهتر نیست! هست؟ همه به دنبال چند تیتر نخست از چند خبرگزاری و روزنامه مهم هستند تا آنها را ترجمه یا کپی کرده و انتشار دهند و یا بعضاً چند خبر جنجالی و زرد از درون آنها بیرون بکشند و تمام! چرا … چرا رسانه‌های ما نگاه‌شان به محیط زیست چنین حقیر و خجالت‌آور است؟

    اخیراً در یازدهمین اجلاس متعاهدین کنوانسیون تنوع زیستی که در حیدرآباد هند برگزار شد، یک تصمیم خوشایند آن هم با موافقت نمایندگان عالی‌رتبه تمامی 193 کشور عضو، از جمله جمهوری اسلامی ایران گرفته شد. آن تصمیم این بود که قرار شد تا سال 2015، بودجه سالانه‌ی حفاظت از زیگونگی حیات (تنوع زیستی) با دوبرابر رشد به حدود 10 میلیارد دلار برسد .
این موضوع از آنجا حایز اهمیت بیشتر است که بدانیم، جهان در یک بحران اقتصادی کم سابقه درگیر شده است و اغلب دولت‌ها می‌کوشند تا به نحوی از بودجه‌ها و هزینه‌های مرسوم خود بکاهند. اما با این وجود، به نظر می‌رسد، وزن ملاحظات محیط زیستی چنان سنگین شده و وارد جستارهای سیاسی در عالی‌ترین سطح خود گردیده که دولتمردان و زنان جهان، چاره‌ای جز هم‌نوایی و همراهی با این موج گسترده‌ی سبزاندیشی ندارند. اتفاقاً با این پیشنهاد نخست کشورهایی چون چین ابراز مخالفت می‌کردند، یعنی همان کشوری که تاکنون از بحران اقتصادی مصون مانده و همچنان به رشد اقتصادی سالانه 8 درصدی خود می‌نازد که البته در نهایت تسلیم استدلال دیگر کشورها شده و نماینده‌اش بر مفاد این پیمان مهر تأیید زد. جالب این که در این کنفرانس، محمدجواد محمدی‌زاده، معاون رییس جمهور و رییس سازمان حفاظت محیط زیست هم شرکت و سخنرانی داشتند، اما شما اگر خبری از این دستاورد را در خروجی‌های متعدد رسانه‌ای سازمان دیده‌اید، من هم دیده‌ام! غم‌انگیزتر آن که هیچ یک از رسانه‌های مستقل خبری هم به این رخداد امیدبخش نپرداختند؛ در حالی که یادشان نرفته بود، تناقض آماری جناب رییس را در مورد شمار یوزهای آسیایی موجود در ایران، بزرگنمایی کنند ! چرا؟

    نکته آخر این که اختصاص 10 میلیارد دلار برای کمک به ارتقای امنیت روانی زیستمندان موجود در کره زمین، باید کف مطالبات ما باشد نه سقف آن؛ به ویژه وقتی می‌بینیم خسارت‌های ناشی از یک رخداد طبیعی، مانند توفان سندی، می‌تواند 70 میلیارد دلار هزینه بر روی دست مردم در آمریکای مرکزی و شمالی بگذارد و یا وقتی می‌دانیم میزان روزانه هزینه‌های تسلیحاتی در همین خاورمیانه بیش از دوبرابر آن 10 میلیارد دلاری است که قرار است برای نجات حیوانات در سال هزینه کنیم. آیا چنین موازنه‌ی حیرت‌انگیزی، شرم‌آور نیست؟ فقط کافی است به همین جنگ خجالت‌بار اخیر در غزه بنگریم؛ هر موشکی که اسرائیلی‌ها برای دفاع در سامانه گنبد آهنین شلیک می‌کنند، 60 هزار دلار قیمت دارد و در طول یک هفته گذشته، قیمت ابزار جنگی مصرف شده در این جنایت ننگ‌آور به حدود نیم میلیارد دلار رسیده است و اگر خسارت‌های مالی، روانی و جانی آن را محاسبه کنیم، به راحتی از رقم 10 میلیارد دلاری که قرار است دولت‌های دنیا برای حفظ تنوع زیستی جهان، هزینه کند، عبور می‌کند! چگونه چنین ننگی را تحمل می‌کنیم و دم برنمی‌آوریم؟

    امیدوارم ما نسل حاضر بر روی کره زمین، پیش از آن که چشم بر روی هم بربندیم و راهی قرار ابدی‌مان شویم؛ بتوانیم روزی شاهد وارونه شدن این نسبت شرم‌آور باشیم.
آمین.

تهدیدی شگفت‌انگیز بر علیه جنگل‌های زاگرس در فلارد!

     چند سالی است که حال جنگل‌های زاگرس خوب نیست؛ موج خشکسالی‌های اخیر و کاهش سطح آب‌های زیرزمینی، افزایش شمار و تراکم دام در عرصه، هجوم ریزگردها، طغیان سوسک چوبخوار، افزایش معنی‌دار رخداد آتش سوزی، شتاب زمین‌خواری و تغییر کاربری اراضی به بهانه توسعه کشاورزی یا گسترش حاشیه‌نشینی در اطراف شهرها، افزایش ذغال‌گیری، ویلاسازی و مسکن مهر، شکار بی‌رویه، گردشگری بی ضابطه و بدون ‌تناسب با آموزه بوم‌گردی (اکوتوریسم)، تشدید فعالیت‌های عمرانی مانند انتقال خطوط انرژی، سدسازی، انتقال آب بین حوضه‌ای و احداث پل و تونل و جاده‌های جدید به همراه کشت در زیراشکوب بلوطستان‌ها و بنه‌های زخم خورده از تیغ سقزگیری، جهان گرمایی و تغییر اقلیم و … همه و همه دست به دست هم داده‌اند تا سیمای عمومی شش میلیون هکتار از بزرگترین رویشگاه جنگلی وطن واقع در باختر ایران‌زمین در بدترین شرایط بوم‌شناختی (اکولوژیکی) خود قرار گیرد؛ رویشگاهی که در آغاز دهه‌ی 40 هجری شمسی، پذیرای بیش از 12 میلیون بال از 140 گونه پرنده در تالاب‌های زیبایش از ارژن و شیمبار تا گندمان و چغاخور و از زریوار تا هشیلان بود؛ اما اینک حتا توانایی پذیرایی از یک سوم آن رقم را هم ندارد ؛ شناسه‌ای که آشکارا نشان می‌دهد حال زاگرس خوب نیست، آنقدر که ظاهراً حتا سنجاب‌های کوچولو و بازیگوشش هم با آن قهر کرده‌اند و رفته‌اند.

    حال در چنین شرایطی که به گفته‌ی صاحبنظرانی چون دکتر مجید مخدوم، سالانه هزاران هکتار از وسعت رویشگاه جنگلی زاگرس در حال آب رفتن و کوچک‌تر شدن است، از گوشه و کنار این بزرگترین و ارزشمندترین بوم‌سازگان (اکوسیستم) کشور خبر می‌آید که برخی از مدیران محلی، به بهانه‌ی اشتغال‌زایی و افزایش تولید کشاورزی، مردم را تشویق به دست درازی بیشتر به حریم منابع طبیعی و گسترش کشت در زیراشکوب جنگل‌های رنجور باقیمانده می‌کنند. به عنوان مثال، از استان چهارمحال و بختیاری در قلب هنوز تپنده‌ی زاگرس، گزارش‌های نگران‌کننده و در عین حال، شگفت‌انگیزی بدست می‌رسد که آشکارا نشان می‌دهد وخامت شرایط شکننده و آسیب‌پذیرِ راهبردی‌ترین رویشگاه کشور (زاگرس) هنوز حتا برای برخی از مدیران استانی و محلی هم شناخته شده نیست؛ چرا که ظاهراً به دنبال برخی اظهارنظرهای غیرمسئولانه‌ی مسئولان محلی! یکی از بهترین و بکرترین رویشگاه‌های جنگلی در فلارد لردگان با چراغ سبز ایشان، می‌رود تا به بهانه توسعه زراعت در سایه سار درختانش از حیز انتفاع بیافتد و عملاً امکان زادآوری طبیعی‌اش مانند بلوط‌های دشت برم در استان فارس به کمینه رسیده و مستعد خشک شدن گردند. آن هم منطقه‌ای که برخی از سرشاخه‌های رودخانه راهبردی کارون، موجودیت خود را مدیون همین رویشگاه است و در حقیقت، یک اقدام سهل‌انگارانه برای افزایش بیلان کاری یک مدیر محلی، دارد منافع ملی کشور و توان استراتژیک باختر ایران در حفظ اندوخته‌های ارزشمند آب شیرین را با مخاطراتی جدی و ریشه‌ای مواجه می‌سازد. در این بین، سکوت سنگین حاکم بر نهاد متولی جنگل‌ها در وزارت جهاد کشاورزی، بسیار پرسش‌برانگیز است و کمینه‌ی انتظار از علیرضا اورنگی، معاون وزیر و رئیس سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور آن است که با حمایت جدی‌تر از مدیران استانی خویش، به آنها دلگرمی و شجاعت لازم برای ایستادگی در برابر فرامین طبیعت‌ستیزانه‌ی برخی از قدرت‌سالاران منطقه‌ای را بدهد. یادمان باشد که همین هفته گذشته بود که از عملکرد بخشدار طبیعت‌دوست گندمان در احیای مجدد تالاب گندمان ستایش کردیم ؛ سزاوار نیست که اینک عملکرد برخی از همتایان ایشان در لردگان، طعم شیرین آن خبر از دیار زیبای بختیاری را چنین تلخ سازد. همچنین، امیدوارم جناب عنابستانی – استاندار جوان و خوشفکر استان چهار محال و بختیاری- که در بهار امسال و در جریان برگزاری همایش انتقال آب بین‌حوضه‌ای شهرکرد، شخصاً شاهد سخنرانی منطقی ایشان در دفاع از توانمندی‌های آب‌شناختی استان بودم، در این زمینه هم به سرعت و مؤثر وارد شده و اجازه ندهد تا برخی از مدیرانش، چهره‌ای نامیمون و تضعیف شده از رویشگاه زیبای زاگرس در بام ایران ارایه دهند؛ چرا که همه‌ی ایران، چهارمحال و بختیاری را به بلوط‌های زیبایش، چشمه‌های گوارا و جوشانش و تالاب‌های رؤیایی‌اش می‌شناسند و نشاط و دوام و پایداری این همه در گرو صیانت شایسته و سزاوارانه از رویشگاه جنگلی زاگرس است.

 

همه چیزِ ِ هیچ بدی، بد نیست! هست؟

     توفان سندی تا این لحظه، یکی از خسارت‌بارترین و مرگبارترین رخدادهای طبیعی است که ردپای بزرگی از ویرانی و مرگ را از قلب آمریکای لاتین تا سواحل خاوری ایالات متحده آمریکا و حتا گستره‌های پهناوری از همسایه شمالی‌اش – کانادا – برجای نهاد. برآوردها حکایت از حدود 70 میلیارد دلار خسارت بر زیرساخت‌های کشورهای درگیر، به ویژه ایالت نیویورک در آمریکا دارد. این مقدار، در حقیقت بیش از دو برابر کل بودجه سالانه پژوهشی است که در دنیا برای موضوع محیط زیست و شاخه‌های مرتبط آن هزینه می‌شود! طنز تلخی که نشان می‌دهد در کلان ماجرا، هنوز آن گونه که سزاوار است، هیچ دولت و ملتی خطر عدم توجه به شناخت قوانین طبیعی و گردن نهادن به گرایه‌های محیط زیستی را جدی نگرفته است.

    به عنوان مثال، جهانیان هرگز فراموش نمی‌کنند که چگونه جرج بوش پسر، پس از حمله تروریستی 11 سپتامبر 2001 به برج‌های دوقلو تجارت جهانی که حدود 30 میلیارد دلار خسارت به اقتصاد نیویورک وارد کرد، خطاب به مردم آمریکا قول داد که دیگر اجازه نخواهد داد که چنین خطری، بار دیگر آمریکا را در شوک فروبرد . در صورتی که توفان کاترینا و سندی نشان دادند که ممکن است خطراتی به مراتب فاجعه‌بارتر از بن‌لادن و القاعده هم متوجه زیرساخت‌های اقتصادی آمریکا و جان و مال مردمش باشد. چرا که بی شک، رخدادهای بی‌سابقه‌ای چون سندی، کاترینا یا سونامی در فوکوشیما نشان دادند خطر تغییر اقلیم و بازخوردهای غیرقابل پیش‌بینی آن تا چه اندازه می‌تواند از هر فعالیت تروریستی مرگباری، مرگبارتر باشد. خطری که به راحتی با کاهش استفاده از سوخت‌های فسیلی و با تغییر رویکرد در رژیم غذایی مردم، کاهش سهم پروتئین حیوانی و محدود کردن فعالیت دامداری‌های بزرگ صنعتی، می‌توان تا حد قابل توجهی آن را تعدیل بخشید.

    این ها را گفتم تا دوباره یادآوری کنم که در این دنیا، به ندرت بتوان فرآیند یا رخدادی را یافت که همه چیزش ناخوشایند و بد باشد.

    مثلاً در همین توفان سندی، لحظه‌هایی انسانی و ناب از مودت و دوستی و همراهی بین مردم به وقوع پیوست که بی شک، بر وسعت مهرورزی‌های عالم و انتشار انرژی مثبت در سراسر جهان کمک خواهد کرد .

    مانند همان صحنه‌ای که نشان می‌داد چگونه مردم داوطلبانه رکاب می‌زدند تا در بحران قطع برق در نیویورک، نیازمندان بتوانند با استفاده از انرژی الکتریکی پدیدآمده از این رکاب زدن‌ها، تلفن‌های همراه خود را شارژ کنند.

    افزون برآن، توجه به خطرات تغییر اقلیم و جهان گرمایی، بار دیگر به رأس خبر رسانه‌های گروهی آمریکا و اروپا برگشت، به نحوی که شهردار نیویورک، به دلیل نزدیک‌تر بودن مواضع اوباما به مانیفست طرفداران محیط زیست، در انتخابات اخیر از او حمایت کرد و اوباما هم در نخستین نطق پس از پیروزی در انتخاباتش، دوباره خطر تغییر اقلیم را یادآوری کرد.

    تشدید بی سابقه طغیان ریزگردها، توفان گنو در سواحل جنوبی خلیج فارس و دریای عمان، خشک شدن شتابان دریاچه ارومیه و برخی تالاب‌های مرکزی کشور و افزایش معنی‌دار شمار آتش‌سوزی‌ها در رویشگاه‌های جنگلی ایران در طول چند سال اخیر، نشان می‌دهد که تا چه اندازه، عدم توجه به خطرات جهان‌گرمایی و تغییر اقلیم در کنار فعالیت‌هایی که بدون توجه به ظرفیت بوم‌شناختی سرزمین، در پی تعریف بارگذاری‌های جدید و سنگین است، می‌تواند دامن کشورهایی چون ایران را که عملاً در کمربند خشک جهان (عرض جغرافیایی 35 درجه) مستقر هستند را بگیرد. به ویژه اگر یادمان بماند که فقط خسارت‌های حاصل از رخداد توفان گنو در چند سال پیش، به مراتب بیشتر از کل بودجه ستاد حوادث غیرمنرقبه وزارت کشور در همان سال بود!

    به نظر می‌رسد که “بد مطلق” یا “خوب مطلق” در جهان یافت می نشود، حتا بزرگترین و مهیب‌ترین زمین‌لرزه‌ها و آتشقشان‌ها هم، در درازمدت به بالانس توان زیست‌پالایی کره زمین و کشف منابع جدیدی از اندوخته‌های طبیعی کمک کرده‌اند. در حقیقت، این نگاهِ ما به رخدادهای پیرامون‌مان است که سبب می‌شود، غم و دردِ یک مصیبت ماندگار شود و یا درس حاصل از آن، فرصت و مزیتی تازه برای کارآفرینی و نشاط و هم‌افزایی بیشتر بیافریند.

    ماجرای ریزگردها و طغیان بی‌سابقه‌ی آن در میان‌رودان به همراه خشک‌شدن تالاب‌ها و دریاچه‌های بزرگی چون هورالعظیم، ارومیه و هامون در فلات ایران، در شمار همین رخدادهاست که سبب شد، مباحث محیط زیستی، نه‌تنها به طرز بی‌سابقه‌ای به صدر توجه نمایندگان در صحن بهارستان و ساختمان پاستور وارد شود، بلکه حتا مردم عادی هم مقابله‌ی خردمندانه با آنها را در شمار مطالبات اجتماعی خویش از مدیران و سیاست‌مداران‌شان قرار دهند.

    چنین است که اینک یک جوان دانشجو در رشته‌های مرتبط با محیط زیست، وزن و وقار اجتماعی به مراتب بیشتری در نزد جامعه‌ی خویش دارد تا یکی دو دهه‌ی پیش. هرچند که می‌پذیریم، آنچه که اینک وجود دارد و میزان توجهی که به آموزه‌ها و گرایه‌های محیط زیستی می‌شود، هنوز راضی‌کننده نبوده و با آرمان‌های مندرج در اصل پنجاهم قانون اساسی‌مان، فاصله‌ای معنادار دارد.

    با این وجود، امیدوارم که این تحول، سبب شود تا کیفیت دستیابی به آسمانی آبی‌تر، آبی گواراتر، خاکی حاصلخیزتر و زیستمندانی متکثرتر و متنوع‌تر برای فرزاندان‌مان و نسل‌های آینده بیشتر شود.

 

برای پیرمردی 89 ساله که نشان داد: خلاقیت تا زمان مرگ پایدار می‌ماند!

    به نظر می‌رسد یافتن خبرهای خوش در زمانه‌ای که در آن زیست می‌کنیم، کمی تا قسمتی سخت شده و پیوسته بر دشواری کاویدن چنین خبرهایی در لابه لای صدها و هزاران خبری که به نوعی رنگ و بوی خون و نفرت و تجاوز و غارت و تخریب و … دارد و ما روزانه در برابر بمباران خبری آن در رسانه‌های گوناگون دیداری، شنیداری، نوشتاری و مجازی هستیم، افزوده می‌شود.

    با این وجود، خبر خوش این است که همچنان خبر خوش کم نیست! و به رغم ظاهر غمبار و پژمان‌کننده‌ی اخباری که می‌شنویم، در زیر پوسته‌ی شهر؛ شهری به بزرگی کره زمین، این زندگی است که همچنان دست بالا را دارد و عشق و خلاقیت و احترام به تکثرگرایی و دوری از مرزبندی‌ها و صف‌کشی‌های قومی، نژادی، ایدئولوژیک، جنسیتی و جغرافیایی است که حرف نخست را می‌زند. یادداشت امروزم در روزنامه قانون به همین بهانه نگاشته شده است تا پرده از اختراعی بزرگ و سبز بردارد؛ اختراعی که می‌تواند دنیای آینده را به مراتب زیباتر، امن‌تر، مرفه‌تر و آرام‌تر از امروز سازد؛ آن هم دستاوردی که در آفرینش آن، رد پای یک پیرمرد 89 ساله آمریکایی به نام ریموند گرین را می‌توان یافت؛ پیرمردی که با اختراعش نشان داد در این دنیا، مرزی برای بازنشستگی خلاقیت و علم‌اندوزی وجود ندارد و بار دیگر ثابت کرد که جامعه سالمندان، نه تنها سربار اجتماع امروز نیستند و هزینه‌های گزاف بهداشتی و درمانی را به هدر نمی‌دهند، بلکه همچنان می‌توانند موهبت و سرمایه‌ای ارزشمند برای بشریت به شمار آمده و بر فراوانی لبخند در زندگی‌هامان بیافزایند. اینک ریموند ثابت کرد که توربین بادی و پره‌های مرگ‌آفرینش برای پرندگان و خفاش‌ها هم می‌توانند دیگر مرگ آفرین نباشند؛ تحولی که نشان می‌دهد: بشر اگر بخواهد و مجالش دهند: می‌تواند راهی سازکار و طبیعت محورانه برای تضمین کیفیت زیستنش پیدا کرده و به کار گیرد.

    با هم یادداشت امروزم را که در صفحه 10 از شماره امروز – 24 آبان 1391 – روزنامه قانون منتشر شده است، مرور می‌کنیم:

    دستاوردی که دورنمای زندگی در کره زمین را روشن می‌کند

    در دنیای کنونی چه می‌گذرد؟ کافی است مروری گذرا به ده خبر نخست چند خبرگزاری و روزنامه مهم در ایران و جهان بیاندازیم تا دریابیم که اگر بیگانه‌ای قرار بود بر بنیاد تفسیرِ همین خبرها، برای زمین ما نامی انتخاب کند؛ بی شک آن نام جهنم یا دست کم برزخ بود! نبود؟ مرگ روزانه هزاران زن و کودک و غیر نظامی در اثر جنگ‌هایی که در بروز آنها تقصیری نداشته‌اند؛ قتل عام میلیون‌ها درخت و حیوان به بهانه‌های مختلف از توسعه راهسازی و معدن کاوی و سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین حوضه‌ای و توربین های بادی گرفته تا تأمین معیشت و شکار و … خطر قحطی، افزایش قیمت مواد غذایی، نابودی تالاب‌ها، نشست زمین و افت شدید سفره‌های آب زیرزمینی در بخش‌هایی از آفریقا، چین، ایران، کالیفرنیا، استرالیا و … پدیده‌های مرگباری چون تغییر اقلیم، آب شدن یخ‌ها در جنوبگان، به زیر آب رفتن جزایر و سواحل پرجمعیت و بروز توفان‌هایی بی سابقه چون سندی … همه و همه گواه آن است که برای یک بیگانه، انتخاب کره زمین برای زیستن، نمی‌تواند در صدر اولویت‌ها و جانمایی‌هایش قرار گیرد! می‌تواند؟

    با این وجود، حقیقت این است که زندگی در زمین همچنان ادامه دارد و تعداد داوطلبان برای ادمه‌ی آن به مراتب بیشتر از افرادی است که مایلند به آن پایان دهند! چرا که همچنان حتا در سخت‌ترین شرایط و دردناک‌ترین موقعیت‌ها هم هستند، آدم‌هایی که از ته دل می‌خندند و نوشخند زندگی را به آنهایی که شاید هرگز ندیده و نشناخته‌اند هدیه می‌دهند و هم آدم‌هایی که برای بهبود زندگی نه فقط هم‌نوعان‌شان؛ که حیوانات و گیاهان، از هر آنچه که در توان دارند، سود می‌برند تا جهانی سبزتر و آرام‌تر و ایمن‌تر بیافرینند.

    برای همین است که وقتی به روندها نگاه می‌کنیم، درمی‌یابیم که بهانه‌هایی استوار برای روشن دیدن افق آینده وجود دارند؛ بهانه‌هایی که وجودشان را هرگز نمی‌توان انکار کرد.

    به عنوان مثال، رشد کَمّیِ جمعیت جهان در طول چهار دهه‌ی گذشته، تعدیل شده و متوسط جهانیِ تعداد فرزند برای هر زوج از 4.8 به‌ 2.5 نفر کاهش یافته‌ است و بدین ترتیب، آستانه‌ی افق زیستن در سیاره‌ی ما و ظرفیت پذیرش سرزمین باز هم دست‌نایافتنی‌تر شده است. از سوی دیگر معجزه اینترنت، امکان دسترسی تقریباً رایگان و پرشتاب به‌ اطلاعات و برقراری ارتباط بی‌نظیر نسبت به‌ طول تاریخ را فراهم ساخته و امکان اثربخشی هر انسانِ سخاوت‌مند و پاک به‌ اندازه میلیون‌ها فردِ کمتر بخشنده شده‌ است‌. همچنین امروز در بسیاری کشورها، نگرش مردم از دیدگاه‌‌های قطب‌بندی شده‌، وطن جغرافیایی، تمایز و حتی تنفر از انسان‌ها و ملل دیگر؛‌ در حال دگرگونی به‌ نگرش جهان وطنی و خانواده بزرگ انسانی است‌. به‌تدریج مردم بیشتری می‌فهمند که‌ دامن‌زدن به‌ تفاوت‌ها و اختلاف‌ها، مرتبط با منافع بانک‌ها (سرمایه‌داران) و برخی دولت‌ها است‌ نه جامعه جهانی. به موازات این تحولات، دستاوردهای فنی و شگردهایی چون بی‌خاکورزی، کاهش استفاده از آفت‌کش‌ها و جایگزینی ورمی‌کمپوست به جای کودهای شیمیایی در کشاورزی و نیز میل بیشتر به کاهش پروتئین حیوانی در سبد غذایی، می‌رود تا تعریف جدیدی از امنیت غذایی ارایه دهد و آشکارا به بهبود منابع آب و خاک جهان به رغم تولید غذای افزون‌تر کمک کند.

    و شاید آخرین نمونه از آن، ارزان‌شدن شتابان و باورنکردنی استحصال از انرژی‌های نو در طول یک دهه‌ی اخیر در مقایسه با سوخت‌های فسیلی است که می‌تواند بار دیگر یک آسمان با کیفیت و آبی را به همراه جهانی در کمینه‌ی آلودگی دیداری و شنیداری به همه هدیه دهد.

    حتا در زمینه‌ی تکنولوژی توربین‌های بادی هم اخیراً تحول بسیار مثبتی رخ داده و دیگر برای استحصال انرژی از باد، نیاز به ساخت دکل‌های عظیم و پر سروصدا با پره‌های غول آسا نیست که حرکت‌شان موجب مرگ سالانه میلیون‌ها بال پرنده در جهان شود. در همین راستا، یک مؤسسه‌ی بین‌المللی با الهام از قایق‌های بادی و اختراع ریموند گرین، توربینی را طراحی کرده است که بسیار کارآمدتر از توربین‌های کنونی است. این توربین‌های بدون پره از یک بدنه‌ی بادبانی شکل بهره می‌برند و ظاهراً قصد دارند بر قانون Betz غلبه کنند ؛ همان قانونی که می‌گوید: هیچ توربینی نمی‌تواند بیش از ۵۹٫۳ درصد انرژی جنبشی باد را به دام بیاندازد. درصورتی که توربین‌های جدید این رقم را تا حدود 80 درصد افزایش خواهند داد. پس می‌توان گفت این توربین‌ها تحولی بزرگ در تکنولوژی توربین‌های بادی محسوب می‌شوند؛ به ویژه آن که دوستدار پرندگان و خفاش‌ها هم بوده و آلودگی شنیداری کمتری هم ایجاد می‌کنند.

    این ها را نوشتم تا همه بدانیم: به رغم نمود بیشتر اخبار ناخوش و رویدادهای پژمان‌کننده‌ی دل و جان؛ این صداقت و دانایی و امید است که جهان آینده را می‌سازد و همچنان کیفیت و غلظت لبخند را در جهانِ پیش رو، دست بالا نگه می‌دارد.

پس پابکوبید و شادمان باشید از این که 200 سال پیش زندگی نمی‌کردید و فرزند زمانه خود باشید.

 

چرا تالاب ها در ایران در حال عقب نشینی هستند؟

    در باره شتاب حیرت انگیز مرگ تالاب ها در شمال، باختر، خاور، مرکز و جنوب ایران، گفتگویی با خبرنگار بخش محیط زیست روزنامه خورشید انجام داده‌ام که در این نشانی می‌توانید آن را مطالعه فرمایید.