بایگانی دسته: پژوهش

یک خبر غرورآفرین برای ایرانیان در نیوساینتیست!

    در سال 2010، هیچ کشوری را در جهان نمی‌توان سراغ گرفت که رشد علمی‌اش برابر ایران باشد. این خبری است که هم‌اکنون می‌توانید در درگاه مجازی نشریه معتبر نیوساینتیست ملاحظه کنید و از این که ایرانی هستید، به خود ببالید.
    به گزارش مقاله‌ای که Debora MacKenzie در 18 فوریه 2010 منتشر کرده است، رشد علمی ایران، 11 برابر متوسط علمی رشد در جهان است. رشدی که بیش از هر چیز مدیون توجه ویژه دولت به دانش هسته‌ای است، به نحوی که در این حوزه (شیمی هسته‌ای، علوم هسته‌ای، فیزیک ذرات بنیادی و مهندسی هسته‌ای)، رشد علمی کشور 250 برابر متوسط جهانی است! در حقیقت، ایران در منطقه خاورمیانه به همراه ترکیه تنها کشورهایی هستند که دارای رشد علمی قابل توجه بوده که نشان از نزدیک شدن ایران به آرمان سند چشم‌انداز 20 ساله کشور دارد؛ آرمانی که می‌گوید: ایران باید در افق 1404 به کشوری سرآمد در منطقه بدل شود.
    البته در این گزارش افزوده شده که پژوهش‌ها در حوزه‌ی کشاورزی، پزشکی و شیمی معدنی هم در ایران از رشدی پیش‌برنده برخوردار است.
    نکته‌ی جالب دیگر این گزارش، آماری است که از نظر کمی در مورد مقالات منتشر شده در جهان از سال 1980 تاکنون وجود دارد؛ آماری که می‌گوید: تعداد این مقالات معتبر علمی از 450 هزار به یک میلیون و پانصدهزار تا پایان سال 2009 افزایش یافته است که رشدی بیش از 300 درصد را نشان می‌دهد.
    یک نکته را که نباید فراموش کنیم و در خواب این دستاورد بزرگ، غفلت ورزیم؛ آن است که توسعه‌ی پایدار در کشوری رخ می‌دهد که به صورتی متوازن به همه‌ی بخش‌های آن توجهی درخور شده باشد. نمی‌شود یکی از پایه‌های صندلی توسعه را بیشتر از پایه‌های دیگر بلند کرد و ارتقا داد؛ زیرا نتیجه‌ی آن، چیزی جز عدم تعادل و سقوط صندلی و صاحبش نخواهد بود.
    امید که دولت ایران به این دانستگی دست یافته و عملاً امکان پیشرفت در همه‌ی حوزه‌های معرفت‌شناسی – به ویژه محیط زیست و منابع طبیعی – را بوجود آورد. این بسیار زشت است که رشد علمی در کشوری 11 برابر میانگین جهانی باشد و در همان حال، نرخ فرسایش آبی و بادی هم شش برابر متوسط جهانی باشد! و از نظر ناپایداری محیط زیستی، 134 کشور جهان وضعیتی بهتر از ما داشته باشند!

    پی‌نوشت:
    تحلیلی در همین باره را می‌توانید در مردمک بخوانید.

ترسالی در خاور و خشکسالی در باختر مازندران!

    به دنبال انتشار نقشه‌های خشکسالی کشور مربوط به 5 ماهه‌ی نخست سال آبی جاری، یکی از هموطنان عزیز مازنی‌ام به نام محمّد عرفان، پرسش تأمل‌برانگیزی را مطرح کرده و نسبت به قرارگرفتن مناطق زادگاهی‌اش (بابل، قائم‌شهر و ساری) در شرایط خشکسالی خفیف ابراز تردید کرده بود. موضوع را با دکتر خداقلی، رییس پایگاه خشکسالی اصفهان، تلفنی مطرح کردم و خواستار پاسخ تکمیلی ایشان شدم.
    اینک ضمن سپاس مجدد از مرتضی خداقلی عزیز و همکارانش که در روز تعطیل پاسخ محمّد عرفان گرامی را تهیه و ارسال کردند، متن توضیحات ایشان را درج می‌کنم.

    عرفان عزیز باسلام و تشکر از اظهار نظر جنابعالی
    به منظور رفع ابهاماتی که در مورد نقشه‌ها و اطلاعات داشتید، مطالبی اجمالی برای اطلاع جنابعالی ارایه می‌شود :
    به طورکلی برای ترسیم نقشه‌های خشکسالی از آمار ایستگاه‌های هواشناسی سینوپتیک که از آمار بسیار دقیق و قابل اعتمادی برخوردارند، استفاده می‌شود. آمار نقطه‌ای ایستگاه‌ها (آمار بارش) با یکی از روش‌های زمین‌آمار ((Geostatistics به داده‌های پهنه‌ای تبدیل می‌شوند. با تولید داده‌های پهنه‌ای، امکان ترسیم خطوط هم باران و یا کلاس‌های خشکسالی مقدور می‌گردد. نقشه‌های ترسیم شده با این روش و در این مقیاس از دقت بسیار بالایی برخوردار است. اگرچه دقت نقشه‌ها کاملن متأثر از تراکم نقاط داده مند(ایستگاه‌ها) است.
    عرفان عزیز در استان زیبای مازندران تعداد 13 ایستگاه سینوپتیک به نام‌های بابلسر، رامسر، نوشهر، قراخیل، ساری، آمل، سیاه بیشه، دشت ناز، کیاسر، آلاشت، پل سینه، گلوگاه و بندر امیر وجود دارد و از نظر تراکم ایستگاه احتمالن استان مازندران از بیشترین تراکم در سطح کشور برخوردار است. از این تعداد ایستگاه، برخی در سال‌های اخیر احداث شده و فاقد آمار طولانی است. بنابراین در این گزارش از ایستگاه‌های رامسر، نوشهر، بابلسر، قراخیل، ساری و آمل استفاده شد. آمار بارش این ایستگاه‌ها در جدول زیر درج شده است:

    همان‌طور که ملاحظه می‌شود، تغییرات بارش طی 5 ماه گذشته نسبت به دراز مدت آن در مناظق مختلف استان تفاوت چشم‌گیر دارد. بارش سال آبی جاری ایستگاه ساری 517 میلی‌متر و حدود 32 درصد از بارش دراز مدت آن که معادل 392 میلی‌متر است، بیشتر می‌باشد. در مقابل منطقه رامسر با کاهش 42 درصد نزدیک به شرایط خشکسالی شدید قرار دارد.
     به طورکلی مناطق شرق استان شرایط تر‌سالی و مناطق غرب با خشکسالی مواجه‌اند. شهرهای ساری و بابلسر به ترتیب در شرایط ترسالی متوسط و خفیف قرار دارند (کاملن نظر شما را تأیید می‌کند) در حالی که در مناطق مرکزی (آمل) بارش در حد متوسط دراز مدت و به سمت غرب خشکسالی ظاهر می‌شود؛ به طوری که مناطق نوشهر و رامسر به ترتیب با خشکسالی خفیف و متوسط مواجه‌اند.
    در نهایت عرفان عزیز متوسط حسابی آمار بارش ایستگاه‌های استان مازندران با حدود 8.3 درصد کاهش نسبت به دراز مدت آن در طبقه خشکسالی خفیف قرار می‌گیرد. البته برخی منابع این میزان کاهش را معادل وضعیت نرمال منظور کرده‌اند. امیدوارم در گزارش‌های آینده با کمک کارشناسان محترم پایگاه و خانم مهندس یغمایی از میانگین وزنی داده‌ها (داده‌های پهنه‌ای شده) به جای میانگین حسابی که از دقت بالاتری برخوردار است، استفاده شود. اگرچه با این تراکم و پراکنش نسبتن مطلوب ایستگاه‌ها در استان شما، احتمالن تفاوت محسوسی به چشم نخواهد آمد.

مرتضی خداقلی

روزگار سبز بام ایران در برابر روزگار سرخ دشت‌های وطن!

    در بهمن‌ ماهی که گذشت، در حالی که سبزها در شهرکرد کولاک کرده‌اند؛ سرخ‌ها تقریباً همه‌ی مواضع خود را در رفسنجان بازپس‌گرفتند … و این البته همه‌ی ماجرا نیست! چه، بر بنیاد آخرین ستاده‌های به دست آمده از پایگاه مدیریت خشکسالی استان اصفهان مربوط به مهر تا پایان بهمن 1388 ریزش‌های آسمانی کشور کاهشی قابل توجه را نشان می‌دهد. به نحوی که مجموع بارندگی در 78 درصد از مساحت کشور کمتر از میانگین دراز مدت بوده و خشکسالي خفيف تا بسيار شديد در این مناطق حاکم شده است (نمودار شماره 1). این نواحی در بیشتر قسمت‌های کشور به استثنای بخش‌هایی از شمال غرب و غرب کشور دیده می‌شود. در حقیقت اگر از بام ایران –  شهرکرد و بروجن و مناطق همجوارش در استان چهارمحال بختیاری – که همچنان روزگاری رؤیایی را سر کرده و میزان دریافت ریزش‌های آسمانی‌اش بیش از 60 درصد میانگین درازمدت است، بگذریم؛ در دیگر نقاط کشور، رؤیای سبزی را نمی‌توان دید! هرچند همچنان استان‌هایی چون همدان، آذربایجان شرقی، کرمانشاه، اردبیل و زنجان از لذت ترسالی خفیف (افزایش کمتر از 20 درصد نرمال) بهره‌مند هستند، اما چنین بهره‌مندی لرزانی نمی‌تواند پشتوانه‌ی مناسبی تا انتهای سال آبی محسوب شود. به خصوص اگر یادمان باشد که مثلاً در استانی همچون خوزستان که تا پایان دی‌ماه همچنان با ترسالی هم‌آغوشی می‌کرد، چگونه دوباره کابوس خشکسالی را نزدیک‌تر از هر زمان دیگری به خود احساس می‌کند؛ کابوسی که می‌دانم برای مردم محروم دغاغله، گطیش و حموله می‌تواند تحمل‌ناپذیر باشد. نکته‌ی نگران‌کننده‌ی دیگر کاهش ریزش‌های آسمانی به صورت برف است که حتا میزان آن در بام ایران و یا در ارتفاعات کندوان نیز بسیار ناامید‌کننده می‌نماید، رخدادی که آشکارا توان ذخیره‌سازی اندوخته‌های آبی قابل شرب و کشاورزی کشور را در سال 1389 به چالش خواهد کشید.

    در مجموع خشکسالی بسیار شدید (کاهش بیش از 60 درصد از بارش نرمال) به طور پراکنده در شهرستان‌هایی مانند خوروبیابانک، رفسنجان و بندرعباس دیده شد که مساحتی در حدود 5 درصد از کشور را اشغال کرده‌اند. شهرستان‌های مشهد (خراسان رضوی)، نهبندان(خراسان جنوبی)، بیارجمند (سمنان)، رباط(یزد)، زهک و زابل(سیستان و بلوچستان)، شهربابک (کرمان) و جاسک (هرمزگان) شاهد خشکسالی شدید (کاهش 45 تا 60 درصد بارش نرمال) طی این مدت بوده‌اند. در بخش‌هایی از شرق کشور (تربت جام، سبزوار و کاشمر واقع در خراسان رضوی)، قسمت‌هایی از استان تهران(فیروزکوه)، بخش‌هایی از استان‌های سمنان(گرمسار)، یزد (طبس و یزد)، کرمان (انار و سیرجان و جیرفت)، فارس (داراب، شیراز، زرقان و فسا)، سیستان و بلوچستان (چابهار)، هرمزگان(میناب)، استان اصفهان( نطنز، گلپایگان و کاشان) و مازندران(رامسر)، خشکسالی متوسط (کاهش 20 تا 45 درصد بارش نرمال) را پشت سر گذاشته‌اند.
    امّا گستره‌ی وسیعی از کشور(۴۸.۶ درصد) در شرایط خشکسالی خفیف قرار گرفته‌اند که این مناطق شامل کل استان‌های گلستان، ایلام، قزوین وخراسان شمالی، قسمت اعظم استان‌های تهران (تهران و کرج)، بوشهر (بوشهر و کنگان)، مازندران (بابلسر و نوشهر)، لرستان (الیگودرز و خرم‌آباد) و آذربایجان غربی(پیرانشهر، ارومیه و خوی)، بخش‌هایی از استان‌های اردبیل (اردبیل)، گیلان(رشت و منجیل)، اصفهان(نایین)، یزد(بافق)، کرمان(کهنوج)، فارس(سد درودزن و آباده)، سیستان و بلوچستان(سراوان)، خراسان رضوی(قوچان و سبزوار)، خراسان جنوبی(قائن و بیرجند)، مرکزی (ساوه و اراک)، کردستان (مریوان و سقز) و خوزستان (دزفول، بستان و اهواز) بوده است.
    افزایش تا 20درصد از بارش نرمال در قسمت‌های وسیعی از استان‌های آذربایجان شرقی (اهر، مراغه، جلفا)،  کردستان(سنندج) و سیستان و بلوچستان (زاهدان و خاش)، بخش‌هایی از آذربایجان غربی (ماکو)، میانه (اردبیل)، زنجان، کرمانشاه (کرمانشاه و سرپل ذهاب)، بخش‌های وسیعی از همدان (همدان، کنگاور و ملایر)، لرستان (خرم‌آباد و بروجرد)، اصفهان (داران)، خوزستان (بندر ماهشهر)، کرمان (بم، کرمان و بافت) و بخش‌هایی از استان فارس دیده می‌شود.

    شهرستان‌های زنجان، ایرانشهر (سیستان و بلوچستان) و لار (فارس)، افزایش 20 تا 45 درصد از بارش نرمال را شاهد بوده‌اند. افزایش 45 تا 60 درصد بارش نرمال در شهرستان‌های پارس‌آباد (اردبیل) و لردگان (چهارمحال و بختیاری) قابل ملاحظه است. شهرستان شهرکرد (چهارمحال بختیاری) طی این مدت شاهد افزایش بیش از 60 درصد بارش نرمال بوده است.
    در نهایت رفسنجان و بندرعباس با حدود 75 درصد کاهش بارندگی و شهرکرد با 87 درصد افزایش بارش نسبت به میانگین درازمدت به ترتیب کم‌باران و پرباران‌ترین نقاط کشور طی این مدت بوده‌اند.
    مقایسه‌ی میزان بارش دریافتی استان‌های مختلف کشور نسبت به میانگین دراز مدت آن در بازه زمانی ابتدای مهر ماه تا پایان بهمن‌ماه 1388 در نمودار 2 نشان داده شده است. این مقایسه که صرفا بر اساس آمار ایستگاه‌های سینوپتیک و به صورت حسابی محاسبه شده است، تغییرات بسیار شدید میزان بارش دریافتی در استان‌های مختلف را نشان می‌دهد. استان هرمزگان ( ایستگاه‌های بندرعباس، جاسک و بندر لنگه) با کاهش حدود 68 درصد نسبت به میانگین دراز مدت، خشک ترین استان و چهارمحال و بختیاری (شهرکرد، کوهرنگ، لردگان و بروجن) با حدود 36 درصد افزایش نسبت به میانگین دراز مدت، پربارش‌ترین استان است. در مجموع میانگین حسابی آمار بارش ایستگاه‌های سینوپتیک کل کشور از ابتدای مهر تا پایان بهمن ماه سال جاری معادل 193 میلی‌متر است که نسبت به آمار بلند مدت آن (213 میلی‌متر) حدود 9 درصد نقصان داشته است. واقعیتی که نشان می‌دهد، خشکسالی بیشتر دامن مناطقی را گرفته که سهم بارندگی کمتری از کل ریزش‌های آسمانی را را به خود اختصاص می‌دهند.
    به طورکلی این نکته حایز اهمیت است که گرچه از ابتدای سال آبی جاری (مهرماه 1388) تا پایان بهمن ماه برخی از نقاط کشور بارشی بیش از میانگین دراز مدت دریافت کرده‌اند، ولی ارزیابی و تحليل وضعیت خشکسالی فقط محدود به وضعیت حال نیست، بلکه عواملي چون شرايط حاکم بر ميزان رطوبت خاک و ذخاير آب‌هاي سطحي و زير‌زميني سال قبل در تعيين ميزان شدت خشکسالي مؤثر است.  همچنین معضل درجه حرارت و افزایش آن در سال جاری نسبت به سال قبل و کاهش ریزش‌های جامد (برف و تگرگ) حتا در مناطق مرتفع و کوهستانی، سبب افزایش تبخیر بارش‌های دریافتی و در نتیجه کاهش میزان رطوبت خاک، منابع آب و ذخیره آب سدها به طور قابل توجهی می‌گردد. یعنی: در مجموع اثرات مخربی که خشکسالی سال‌های 86 و 87 بر بسیاری از بخش‌های کشور داشته، همچنان به قوت خود باقی است.

    وضعیت خشکسالی استان اصفهان تا پایان بهمن ماه 1388


    بررسی نقشه وضعیت خشکسالی استان اصفهان تا پایان بهمن‌ماه 1388 نشان می‌دهد که خشکسالی در این استان وضعیتی کاملاً متفاوت با ایران دارد و درصد مناطقی که در آنها مجموع بارندگی از ابتدای مهرماه تا پایان بهمن‌ماه 1388 کمتر از میانگین درازمدت بوده است به حدود 4/63 درصد می‌رسد. خلاصه‌ای از وضعیت خشکسالی در استان در ادامه ارایه می‌گردد.
    خشکسالی بسیار شدید در ناحیه خوروبیابانک در شرقی‌ترین قسمت استان دیده می‌شود.  بخش‌هایی از شرق و نطنز  در شمال استان شاهد خشکسالی شدید با  کاهش 45 تا  60 درصد از بارش نرمال طی این مدت بوده‌اند. خشکسالی متوسط (کاهش 20 تا 45درصد بارش نرمال) در شرق استان در منطقه چوپانان و آران و کاشان در شمال استان قابل مشاهده است. در قسمت اعظم استان (8/44درصد) در بخش‌های انارک، نائین، اردستان، میمه، گلپایگان و خوانسار خشکسالی خفیف (کاهش کمتر از 20 درصد از بارش نرمال) دیده می‌شود. مساحت قابل توجهی از استان (2/20 درصد) شامل نواحی ورزنه، مورچه‌خورت، چادگان، فریدن، فریدون‌شهر، حنا و سمیرم تا پایان بهمن‌ماه 1388 شاهد افزایش بارشی کمتر از 20درصد از بارش نرمال بوده‌اند. شهرضا، دهاقان، زرین‌شهر، تیران و شاهین‌شهر طی این مدت افزایش بارشی در حدود 20 تا 45 درصد از بارش نرمال را تجربه کرده‌اند. افزایش 45 تا 60 درصد بارش نرمال در  مبارکه، برخوار ، کبوترآباد و اصفهان مشاهده شده است.
    در نهایت خور و بیابانک با حدود 72 درصد کاهش بارندگی و اصفهان با 84 درصد افزایش بارش نسبت به میانگین درازمدت به ترتیب کم‌باران و پرباران‌ترین نقاط استان طی این مدت بوده‌اند.

    پی‌نوشت:
    گفتن ندارد که تداوم بررسی و تحلیل آمارهای خشکسالی کشور را در طول 17 ماهی که به صورت پیوسته ادامه داده‌ام، مدیون احساس مسئولیت سزاوارانه‌ی دکتر مرتضی خداقلی و همکاران سختکوشش در مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان اصفهان می‌دانم.

دست‌مریزاد دکتر جان.

استاندار چهارمحال بختیاری: چندین بار رکورد بتن‌ریزی در سد کارون 4 شکسته شده است!

    دیروز رجبعلی صادقی، استاندار نستوه دیاری که یک دیده‌بان شجاع به نام هومان خاکپور را در دل خود پرورانده است؛ به ملاقات با بلندترین و بتنی‌ترین و عظیم‌ترین و گران‌ترین ( و … چند تا دیگر ترین) سد ایران، یعنی کارون 4 شتافته تا به ستایش از این سازه‌ی غول‌پیکر سیمانی بپردازد و آرزو کند تا استان چهارمحال بختیاری به سدسازترین یا سددارترین استان کشور بدل شود!
    یک نکته‌ی عجیب در سخنان عالی‌ترین مقام اجرایی چهار محال و بختیاری – که در غیاب وزیر نیرو – وظیفه‌ی تعریف و تمجید از صنعت سدسازی کشور را به صورت داوطلبانه و مشتاقانه و صمیمانه و خالصانه برعهده گرفته بود – ماجرای بتن‌ریزی‌های بی‌سابقه و رکوردشکنانه‌ی این سد بوده است که به نقل از ایشان ذکر شده: «تاکنون در اين سد دو ميليون و200 هزارمترمکعب بتن‌ريزي صورت گرفته و چندين بار رکود بتن‌ريزي کشور شکسته شده است!» در عظمت حجم بتن ریزی این سد، کافی است بدانیم حجم کل بتن‌ریزی در بلندترین سازه‌ی کشور، یعنی برج میلاد، فقط 63 هزار متر مکعب بوده! یعنی در سد کارون چهار، 35 برابر بیشتر از برج میلاد از بتن استفاده شده است!
    کاش حضرت استاندار این را هم اضافه می‌کرد که یکی از دلایل این رکورد شکنی چندین باره، همانا دوبار سیل آمدن و کل تأسیسات را با خود بردن بوده است؛ رخدادی که 200 میلیارد تومان ( حدود 40 برابر بودجه سالانه‌ی بزرگترین نهاد متولّی تحقیقات منابع طبیعی در کشور!) خسارت برجای نهاده است.
    همچنین کاش جناب استاندار اشاره می‌کردند که این انرژی برق‌آبی به قیمت تلف شدن چند میلیون اصله از درختان ارزشمند زاگرس بدست خواهد آمد؟
    و سرانجام:
    کاش آقای رجبعلی صادقی می‌دانستند که راه‌های ساده‌تر، کم‌خرج‌تر و پاکیزه‌تری هم برای تولید برق در استان وجود دارد که عوارض سنگین سدسازی را هم ندارد؛ را‌هایی چون استحصال از انرژی لایزال خورشید.

    لطیف جان تو بگو: واقعاً شکستن رکورد بتن‌ریزی را هم می‌شود به عنوان یک افتخار برای یک استاندار به ثبت رساند؟!

تلاش دشمنان بیابان برای بیکار کردن درویش و خسروشاهی!

    به دنبال روایت‌ها و تحرکات طنازانه‌ی آدم مشکوکی به نام عبداللطیف عبادی در باره‌ی من و محمّد خسروشاهی و بقیه‌ی بروبچ! اینک از درگاه مجازی نشنال جیوگرافیک – که روابط نزدیکی با لطیف دارد – خبر می‌رسد گروهی از دانشمندان جهان در اقدامی کاملاً مشکوک می‌خواهند با استفاده از انرژی خورشیدی، صحراهای آفُریقا را سبز کنند و واحه‌ها را در بیابان‌ها به طرز چشمگیری افزایش دهند!
     می‌گویید نه! خودتان اصل ماجرا را در اینجا بخوانید و شرح پروژه را هم در اینجا و عکس‌های بیشتر را هم در اینجا ببینید تا دریابید چه آینده‌ی تیره و تاری انتظار درویش و خسروشاهی را می‌کشد! نمی‌کشد؟
    با این وجود، دنیا بداند … (دنیا که می‌گویم، یعنی لطیف!): اگر یک مو از سر بیابان‌های نازنین من و محمّد کم شود، ممکن است مجبور به تعطیل مهار بیابان‌زایی شویم و آنگاه لطیف دیگر می‌خواهد در شبانه‌های گرین‌بلاگی‌اش، خواب چه کسی را تعبیر کند! نه؟

نسبت تکنولوژی به دایناسور، مانند نسبت چاقی به شترمرغ است!

    شرط می‌بندم تاکنون نه چنین تیتری را دیده بودید و نه از این پس هم خواهید دید! اما باور کنید که بین شترمرغ و دایناسور، همانقدر می‌شود ارتباط برقرار کرد که بین تکنولوژی و رشد چاقی در جوامع شهری.
    ماجرا از این قرار است که به تازگی (یعنی دقیقاً در روز تولد صاحب این تارنما!) دانشمندان دانشگاه ملّی استرالیا دریافته‌اند که بر خلاف آنچه پیش‌تر تصور می‌شد، اجداد شترمرغ‌های امروزی، توانایی پرواز کردن داشتند! امّا پس از انقراض دایناسورها – به همان دلیلی که وزیر راه گفته بود – شتر‌مرغ‌ها دیگر در برابر خویش هیچ دشمن بالقوه و خطرناکی ندیدند و درنتیجه تنبل و تنبل‌تر شده تا یواش یواش توانایی پردیدن را از دست دادند. به همین سادگی و به همین خوشمزگی!
    باور نمی‌کنید، اینجا را بخوانید تا باور کنید!
    منتها این داستان به همین‌جا ختم نمی‌شود! می‌شود؟
    وقتی در اثر فقدان دشمن طبیعی، ممکن است چنین بلایی بر سر شترمرغ بیاید که پرواز را هم فراموش کند؛ در حالی که فروغ نزدیک به نیم قرن پیش گفته بود: پرنده مردنی است؛ پرواز را به خاطر بسپار! معلوم است که در صورت حذف دشمن مجازی چه بلایی سر بسیاری از دولت‌ها و حکومت‌های دیکتاتوری می‌آید! نمی‌آید؟

    از اینها گذشته، تصورش را بکنید ورود اتومبیل و موتورسیکلت و انواع و اقسام دستگاه‌های کنترل از راه دور و بازی‌های رایانه‌ای، چه بلایی سر نسل امروز آورده، به نحوی که حدود دو سوم از شهروندان در اغلب نقاط جهان با اضافه وزن و چاقی مفرط روبرو شده‌اند، معضلی که به ویژه در کودکان بسیار حاد و مشهود می‌نمایاند.

    مؤخره:
    می‌ترسم از روزی که در چند میلیون سال دیگر می‌آید و در آن روز، آدم‌ها توان راه رفتن خود را از دست داده‌اند و بیشتر مایلند مثل مارها بر روی زمین بخزند!
    آهای آدم‌های یک میلیون سال بعد! یادتان باشد که یه آدمی به نام درویش، این هشدار را یک میلیون سال قبل داده بود! نداده بود؟

طلاقی که دانشمندان جانورشناس را به حیرت انداخت؛ اما ایرانی‌ها را نه!

   شاید برای خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی جالب باشد که بدانند، بر بنیاد پژوهش‌های سازمان جهانی حفاظت از محیط زیست، هیچ جانداری در طبیعت یافت نمی‌شود که میزان وفاداری‌اش به همسر، به اندازه‌ی قوها باشد. به همین دلیل، جانورشناسان، قوها را وفادارترین همسران در دنیای وحش دانسته و آنها را بهترین نمونه‌ی تک‌همسری در طبیعت معرفی کرده‌اند. کافی است، قوانین دست و پاگیر و اخلاقیات مرسوم از جوامع انسانی را کنار بزنید تا دریابید که قوها تا چه اندازه نسبت به آدم‌ها – حتا در متمدن‌ترین جوامع – در این حوزه وفادارترند! نیستند؟
    امّا اخیراً گزارش یک رخداد طلاق در بین قوها در پارکی به نام  Wildfowl and Wetlands Trust در انگلستان سبب حیرت دانشمندان را بوجود آورده است.
    گزارش این رویداد عجیب در صدها سایت و مجله و روزنامه در سراسر جهان منتشر شده است و برنامه‌های متعدد تلویزیونی آن را پوشش داده است که به عنوان نمونه می‌توانید سری به بی بی سی بین‌الملل، روزنامه تلگراف، درگاه‌های مجازی scotsman، treehugger و یا hindustantimes بزنید تا جزییات بیشتری از این رویداد کم‌نظیر را دریابید؛ رویدادی که در طول 4 دهه‌ی گذشته و در بین 4 هزار قوی مورد بررسی در این پارک تاکنون نظیری نداشته است!
    امّا نکته جالب این رخداد، تفسیر حیرت‌انگیز تحلیل‌گر خبرگزاری مهر است که می‌نویسد: «اکنون به نظر می‌رسد که بحران خانواده در جوامع غربی حتا قوهای وفادار را هم تحت تأثیر قرار داده است؛ به طوری که یک زوج قوی خوشبخت انگلیسی که دو سال قبل زندگی مشترک خود را آغاز کرده بودند، به این نتیجه رسیدند که باید از هم طلاق بگیرند
    خواستم پیشنهاد بدهم به این تحلیل‌گر محترم که هر چه زودتر با هر وسیله‌ای که می‌داند، کشف خود را به ثبت رسانده و هم آن جانورشناسان نگون‌بخت را از انجام آزمایش‌های بیشتر معاف دارد و هم نام خودش را در صحنه‌ی تاریخ علم جهان، چون اختری تابناک ماندگار سازد!

سهم پژوهش ایرانی در مهار بيابان‌زايي

    موضوع چهارمین یادداشت نگارنده در صفحه 9 روزنامه پول امروز – هفتم بهمن 1388 – «سهم پژوهش در پايداري زيست‌بوم بياباني و مهار بيابان‌زايي در ايران» بود.
    گفتن ندارد که بیابان‌ها را دوست دارم؛ بر این باورم که اگر بیابان نبود، زندگی چیزی کم داشت! نداشت؟ و فکر می‌کنم اگر آدم «دچار» بیابان نشود و برود، انگار هنوز نیامده است! آمده است؟
    برای همین است که صاحب تارنمای مهار بیابان‌زایی، مهم‌ترین وصیت و سفارشش به هموطنان نیک‌اندیشش آن است که:
    بیابان‌ها را ببینید، بیابان‌ها را بشنوید و بیابان‌ها را بو کنید … بر روی ناهمواری‌های زرینه‌ی درخشان و پاکشان گام بردارید و تا می‌توانید از دیدن بزرگترین گلدان‌های طبیعی جهان، زیباترین کلوت‌ها و کلوتک‌های آن و عظیم‌ترین عمارت‌های داغ و تفتیده‌اش در این فراخنای بی‌انتها لذت ببرید … دمی در کنار شورترین رودخانه‌هایش سکوت کنید و از شنیدن موسیقی شکستن بلورهای نمک در سواحل لذت برید …
    فقط آن گاه است که درمی‌یابید چقدر خوب است که چند پژوهش‌گر هم به عشق بیابان در این مملکت تحقیق می‌کنند … و چقدر بد است که فقط چند پژوهشگر اندک و محدود این رسالت را پیگیری می‌کنند! پژوهشگرانی که در ستاد نهاد متولی تحقیقات منابع طبیعی کشور، شمارشان هرگز از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نکرده است …
    بله این بار از رانت مژگان در پول سؤ استفاده کردم! و کوشیدم تا از رد پژوهش ایرانی  در مهار بیابان‌زایی سخن بگویم … انگار گاه پارتی‌بازی بد نیست! هست؟

    پژوهش را به حق «ديدن آن چيزي مي‌دانند كه ديگران نمي‌توانند ببينند و انديشيدن به كيفيتي كه اغلب مردم از مجال لازم براي درك آن محرومند.» پژوهش به ما مي‌گويد كه در افق‌هاي دور چگونه بايد زيست تا از كمينه‌ي محروميت و بيشينه‌ي رفاه برخوردار باشيم. پژوهش يادمان مي‌اندازد كه چگونه مي‌توان با كمترين مصرف كارمايه، بيشترين بهره‌مندي و توليد را به ارمغان آورد و سرانجام آن كه به مدد بهره‌گيري از توانمندي‌هاي پژوهشي است كه يك ملّت مي‌تواند به خود ببالد كه بيش از سهم جمعيتي‌اش در دنيا، در توليد نرم‌افزار و دانش جهاني مؤثر بوده است.
    بر اين بنياد مي‌تواند ادعا كرد كه شرط بقا و ماندگاري هر تمدّني در جهان امروز بستگي تام به ميزان پژوهش‌محوري و دانش‌بنيادي برنامه‌هاي راهبردي و ملاحظات كليدي‌ كوتاه، ميان و درازمدت دولتي دارد كه متوّلي هدايت و راهبري آن تمدّن است.
    با درك دريافت‌هاي پيش گفته است كه نگارنده به همراه ديگر پژوهش‌گران بخش تحقيقات بيابان مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور در طول 4 دهه‌ي گذشته كوشيده‌اند تا ضمن تبيين و معرفي ارزش‌هاي ناهمتاي بيابان‌هاي كشور، عملي‌ترين راهكارهاي مواجهه با بيابان‌زايي را نيز كاويده و به كاربندند.

    البته بايد اعتراف کرد که در ايران نيز چون اغلب کشورهای جهان، انديشه‌ي پژوهش در عرصه‌ي بيابان – دست‌کم در نخستين سال‌ها و آغازين گام‌ها – به هدف مهار بيابان‌زايي شکل گرفت؛ آن‌هم صرفاً در مفهوم محدود و تنگِ پيش‌گيری از حرکت ماسه‌های روان و گسترش چشم‌اندازهای مشهورِ بيابان‌های طبيعی. امّا همزمان با افزايش غنای علمی و وزين‌تر شدنِ ذخاير دانايي نخبگانِ علوم مرتبط با بيابان‌زايي، آشکار شد مبارزه با اين فرآيند مرگ‌آفرين و پس‌رونده را از هر جا که آغاز کنيم سزاواتر است تا از دل کويرهای سوزان و لم‌یزرع مرکزی کشور؛ فراخنايي که ميليون‌ها سال است جز اقليمی فراخشک، مجالی برای درک آب و هوايي ديگر نداشته‌اند. در اين ميان، مسيری که بخش پژوهش پيموده و آموزه‌هايي که به مددِ بهره‌گيری از ستاده‌های کاربردی يا بنيادی خويش بدست آورده، می‌تواند برای خوانندگان اين سطور مفيد و در مواردی حتا عبرت‌آموز باشد؛ دريافتی که آفرينش 6 راهبرد محوری بخش تحقيقات بيابان را فراهم آورده است. با اين وجود نبايد از خاطر برد که کماکان پژوهش در محدوده‌های موسوم به بيابان واقعی از جايگاه و اعتبار ويژه‌ي خويش برخوردار بوده، امّا نه به انگيزه‌ي کاستن از سرعت پيش‌روی بيابان که به دليل کشف و آشنايي با ويژگي‌های منحصر به فرد زيست‌بوم‌های بيابانی، استحصال كارمايه‌هاي نو، تقويت بوم‌گردي و راه‌های پايداری از ارزش‌های بوم‌شناختی و تنوّع زيستی آنها در کشور.
     از منظری فراخ‌تر، بايد اعتراف کرد: هر دريچه‌ای كه «علم» به پاس سخت‌كوشي، هم‌انديشي و پايمردي نوع بشر، به رويش مي‌‌گشايد، فراخناي بي‌انتهايي است كه هيچ چيز، جز حقيقت وجودي و غيرقابل انكارِ آن دريچه، قطعی نمی‌نمايد. درست است كه بزرگي دانش پيشينيان، در برابر وسعتِ دانسته‌هاي امروزِ ما، ناچيز به نظر می‌رسد، و درست است كه شمارِ دانشمنداني كه هم‌اكنون بر بوم‌سپهر مي‌زيند، بيشتر از نُه دهمِ تعدادِ انديشمنداني است كه جهان در طول تاريخ به خود ديده است، ليكن نبايد از ياد برد كه متناسب با افزايش دانستگي، بر حجم مجهولات بشري نيز افزوده شده است.

     بديهي است، دانايي ما در حوزه‌ي محيط‌زيست، به ويژه زيست‌بوم‌هاي بياباني و فرآيندهاي کاهنده‌ي کارايی سرزمين نيز، از چنين اصلي تبعيت مي‌كند. به سخني ديگر، اگر امروز در مواجهه با جريان ويرانگر بيابان‌زايي، بيشتر از گذشته مي‌دانيم، اين بدان معناست: بيش از آن كه بدانيم چه چيزهايي را مي‌دانيم، مي‌دانيم كه چه چيزهايي را نمي‌دانيم. همين دانستگي را هم بايد مرهون هم‌كوشي و هم‌افزايي انديشه‌مردان و زناني بدانيم كه شايد به قول «كربس»، نمي‌توانستند در زمانه‌ي خويش به چاره‌جويي چالش‌هاي امروزينِ تمدنِ هزاره‌ي سوّم بيانديشند (هانس كربس (Hans Krebs) مي‌گويد: «پژوهش، ديدن چيزي است كه ديگران نمي‌توانند ببينند و انديشيدن در باره‌ي چيزي كه ديگران نمي‌توانند به آن بيانديشند».
    نوع انسان، يك بيست و پنجمِ بيابان‌ها قدمت دارد و بيابان‌ها خود، يك دهم كره‌ي زمين؛ با اين وجود، اين نوزادِ نورسِ زميني هر روز بيشتر از روز پيش در مي‌يابد که بازخوردِ نابخردي‌ها و آزمندي‌هايش تا چه اندازه توانسته است بر ناپايداريِ تنها جايگاه حيات بيافزايد. در چنين شرايطي، به نظر نمي‌رسد كه بتوان با قطعيت در موردِ آنچه كه بايد كرد، سخن گفت و نه مجاز باشيم در موردِ همه‌ي كرده‌ها، با صراحت به قضاوت بنشينيم؛ تنها مي‌توان اميدوار بود در راهِ درستي كه پژوهش پيشِ پايمان نهاده است ثابت‌قدم بوده و هيچ‌گاه اسير يا مرعوبِ درست‌راه‌رفتن، به بهاي راهِ درست رفتن، نشويم. به قول فرهيخته‌ی معاصر (استاد کزازی):

با فضل و عقل و دانش، دادِ سخن توان داد
چون  جمع  شد معانی، گوی بيان  توان  زد

سرعت تغییرات اقلیمی با کاهش ارتفاع، افزایش می‌یابد!

     نقشه‌ی موزه‌ی لندن را که یادتان هست؟ اینک خبر می‌رسد که گروهی از محققان دانشگاه برکلی و موسسه کارنگی هم با تهیه نقشه‌ای از سرعت تغییرات آب و هوایی بر پایه‌ی مدل‌های مختلف آب و هوایی و انتشار گاز دی اکسید کربن در بوم‌سازگان (اکوسیستم) های مختلف، توانسته‌اند ثابت کنند که مناطق کم‌ارتفاع‌تر آسیب‌پذیری بیشتری نسبت به فرآیند‌های جهان‌گرمایی – global warming – دارند تا کوهستان‌ها.
    بر پایه‌ی ستاده‌های این تحقیق، سرعت تغییرات اقلیمی در بیابان‌ها 71/0 کیلومتر بر سال و در مناطق حاره‌ای 95/0 کیلومتر بر سال است که این رقم در مراتع و زمین‌های هموار حتا به 26/1 کیلومتر بر سال نیز می‌رسد.

   یک نتیجه ساده این پژوهش برای ما این است که آستانه خطرپذیری در مناطق دشتی، تالاب ها و بیابان های ایران در اثر جهان گرمایی می تواند به مراتب بیشتر از آن چیزی باشد که تاکنون گمان کرده ایم. موضوعی که امیدوارم دانشجویان رشته های مرتبط در گروه جغرافیای طبیعی، احیا مناطق خشک و کوهستانی و هواشناسی با جدیت و در قالب دانشنامه های خود به آن بپردازند.

    بیشتر بدانیم:

    – Widespread amphibian extinctions from epidemic disease driven by global warming

بچه‌های امیرکبیر ماکت سبز ساختند و صادر هم کردند!

    این خبر که در لابه لای خبرهای آلرژی‌زای این روزها، تقریباً محو شد و کسی آن را ندید یا جدی نگرفت! اتفاقاً خبر مهمی است. زیرا نه‌تنها مشابه‌ای در جهان ندارد، بلکه در راستای کاهش وابستگی به کارمایه‌های فسیلی، می‌تواند گامی  به سوی دستیابی به آسمانی آبی‌تر و سرزمینی کم‌سر و صدا‌تر به شمار آید.
    درود بر جوانان دانش‌محور دانشگاه امیرکبیر که بی جار و جنجال دارند بر محتوای سبز وطن در نظام جهانی می‌افزایند و می‌کوشند تا آینده‌ای امیدبخش‌تر برای ایران عزیز رقم زنند، حال چه با اختراع یک ماکت سبز که انرژی حرارتی و روشنایی آن توسط نور خورشید و جریان باد تأمین ‌شود و حتا ارزآوری هم داشته باشد؛ یا چه با ساخت ژنراتور خورشیدی که بتواند روزانه چندین کیلوگرم میوه و سبزی را خشک کند و یا چه با روش‌هایی دیگر

    یادمان باشد:
    ناچیزترین چرخش امروز
       به
           فردایی بسیار متفاوت
                پرتاب‌مان خواهد کرد! نخواهد کرد؟

شاید به کمک این‌ سوسک ، بشود به زندگی در عصر یخبندان هم فکر کرد!

    بعد از ماجرای آن قورباغه‌ی اکوادوری، آن پریوش قرمز، آن حشرات مین‌یاب، آن باکتری‌های هرکولسی توانمند، آن خیار دریایی رفتگر، آن کانگروهای دوست‌داشتنی و … حالا نوبت به کشف یک مولکول جديد به نام  xylomannan رسیده است؛ مولکولی که راز ماندگاری سوسک‌ها را در سرمای کمتر از منفی 70 درجه سلسیوس آشکار کرده است.
    بنابراین، حالا دیگر نیازی نیست که خیلی نگران دوره‌های یخبندان در چند ده هزار سال آینده باشیم! ما مسلماً مانند دایناسورها به دلیل یخبندان منقرض نخواهیم شد، هر چند مطمئن نیستم تا آن زمان اصولاً رقابت‌های تسلیحاتی و هسته‌ای، آدمی را زنده نگه داشته باشند.
    اطلاعات بیشتر در باره این کشف جدید را می‌توانید در سایت pnas یا سایت technobahn بیابید. همچنین، خبرگزاری ایسنا هم، اختصاراً به این کشف جدید اشارکی کرده است!
    به هر حال، آنچه که مسلم است، سوسک‌ها در شمار جانداران سخت جانی قرار دارند که می‌توانند ژن حیات را چه در شرایط عصر یخبندان و چه حتا انفجارهای اتمی محفوظ نگه دارند. بنابراین – به ویژه – از خانم‌های محترم انتظار می‌رود که نسبت به این سوسک‌های نه چندان دلپذیر، صبورانه‌تر و مهربانانه‌تر رفتار کنند.
              همین!

انتشار کتاب سند راهبردی توسعه تحقیقات منابع طبیعی ایران

    خوشحالم که می‌توانم خبر انتشار کتاب «سند راهبردی توسعه تحقیقات منابع طبیعی ایران؛ مبانی، راهبردها و راهکارها» را اعلام کنم. کتابی که برای نخستین بار کوشیده است تا در یک افق 20 ساله در حوزه منابع طبیعی ایران، برنامه و راهبرد اجرایی و پژوهشی ارایه دهد. فصل مربوط به برنامه مدیریت بیابان – چشم‌انداز 1404 نیز با مسئولیت و نگارش نگارنده و با همیاری تمامی ذینفعان این حوزه تهیه شده است. از همکار عزیزم، سید جعفر سید اخلاقی که مسئولیت ادیتوری کل مجموعه را برعهده داشتند، قدردانی می‌کنم. همچنین همت محمّد حسن عصاره در سامان بایسته‌ی این مجموعه‌ی گرانسنگ و راهبردی ستودنی است.
    درود بر همه‌ی آنانی که به سربلندی ایران عزیز و سرسبزی و شادابی و پایداری‌اش می‌اندیشند.
    گفتنی آن که این کتاب توسط انتشارات مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور و به قیمت 20 هزار تومان، هم‌اکنون آماده‌ی فروش است و به ویژه دانشجویان مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا در رشته‌های مرتبط می‌توانند از صدها عنوان پروژه‌های تحقیقاتی مورد نیاز کشور – که در این مجموعه در رشته‌های جنگل، مرتع، بیابان، گیاهان دارویی، ژنتیک و فیزیولوژی، آفات  و … گردآوری شده است – بهره‌برداری کرده و پژوهش خود را کلید بزنند.