بایگانی دسته: پژوهش

دانشمندان آلمانی: کره‌ی زمین بدتر از این شرایط را تاکنون تجربه نکرده است!

صاحب فرزانه‌ی پایگاه اطلاع رسانی فرهنگی، تاریخی، صنعتی که خوانندگان گرامی مهار بیابان‌زایی پیش‌تر با ایشان به دلیل برگردان یک مقاله‌ی آلمانی به فارسی آشنا هستند؛ در تازه‌ترین یادداشت خویش، پرده از ادعای جدید گیاهشناسان شهر بن در آلمان برداشته و از قول ایشان – که اخیراً روش جدیدی برای محاسبه‌ی فرآیند جهان‌گرمایی معرفی کرده‌اند – نوشته است که “ما در حال حاضر در بدترین حالت ممکن قرار داریم.”
او یک حرف دیگر را هم به نقل از مقاله‌ی منتشر شده در نشریه معتبر ساینس و پس از یک بررسی همه‌جانبه در کوشش‌های چندساله‌ی دانشمندان حوزه‌ی محیط زیست تکرار کرده است: ” چیزی که دال بر پایان دادن به نابود کردن اکوسیستم‌ها (بوم‌سازگان‌ها) از سوی بشر باشد، یافت نمی‌شود.”
یادمان باشد که اگر این ادعا را بپذیریم، باید قبول کنیم که یکی از آرمان‌های همایش سران در آفریقای جنوبی در سال 2002، کاملاً با شکست روبرو شده است. زیرا بر بنیاد یکی از تفاهم‌نامه‌های آن اجلاس، رهبران جهان پیمان بسته بودند که تا سال 2010 از نابود شدن گونه‌های گیاهی و جانوری در جهان ممانعت کنند.
در حقیقت پژوهشگران دانشگاه بن بر پایه‌ی مدل تحقیقاتی خویش که با همکاری دانشمندان دانشگاه‌های گوتینگن و ییل آمریکا طراحی شده است، ادعا می‌کنند که  تا سال 2100 ده درصد از گیاهان باقیمانده بر روی کره‌ی زمین تماماً نابود خواهند شد.

اتفاقی که اگر رخ دهد، نشان می‌دهد که همه‌ی برآوردهایی که تاکنون در باره‌ی عظمت تخریب آدمی بر کره‌ی خاک صورت گرفته، بسیار خوشبینانه بوده است!
دانشمندان دانشگاه بن تأکید دارند که در بهترین حالت، دمای کره‌ی زمین تا پایان قرن بیست و یکم، یک و هشت دهم سانتی‌گراد افزایش خواهد یافت که این به معنای یک فاجعه‌ی تمام عیار برای زمین خواهد بود.
تنها نکته‌ی امیدبخش گزارش مزبور آن است که وضع همه‌ی ما – فارغ از این که در کدام کشور زیست می‌کنیم و دولت حاکم تا چه اندازه به حفظ ملاحظات محیط زیستی وزن و اعتبار می‌دهد – خراب است!
انگار آسمان هر کجا همین رنگ است! آن از فاجعه‌ی مرگبار در خلیج مکزیک که پرقدرت‌ترین و مدرن‌ترین و ثروتمندترین و سبزترین کابینه‌ی جهان در مهارش عاجز مانده است و این هم از عسلویه و خجیر و زاگرس و البرز و پارک ملی کویر ما که اصولاً بسیاری از مدیران ارشد دولتی‌اش، گرایه‌های محیط زیستی را مشکوک ارزیابی کرده و بر طبل افزایش جمعیت هم می‌کوبند! نمی‌کوبند؟
حقیقت این است که همه‌ی ما مسافران یک کشتی سوراخ هستیم و آن کشتی اگر تایتانیک هم باشد که نیست، به زودی غرق خواهد شد!

مؤخره 1:
البته یک معجزه هنوز امکان ظهور دارد … و آن این است که تا پیش از لحظه‌ی انهدام کره‌ی زمین بشر بتواند دو کار مهم را انجام دهد:
1-    بتواند کره‌ی دیگری برای سکونت بیابد؛
2-    بتواند فضاپیمایی بسازد که از سرعت نور، جلو بزند!

مؤخره2:
گاه با خود می‌اندیشم که چقدر خوب شد تا 2100 نیستیم و رفته‌ایم به آن سوی انفجار بزرگ …

آنچه که این هفته در عصر پرتقالی طرح خواهد شد!

در برنامه این هفته‌ی حال زمین خوب نیست که در عصر پرتقالی رادیو جوان پخش خواهد شد، با مهران دوستی در باره‌ی ماجرای ورود شیر ایرانی به دشت ارژن و ببر روسی به میانکاله، بحران کم‌آبی در جیرفت و کهنوج، فاجعه‌ی هورالعظیم و نقش آبخوانداری و آبخیزداری در پایداری سرزمین ایران گپ زده‌ایم.
گفتنی آن که عصر پرتقالی از ساعت 15 الی 17 روزهای شنبه تا چهارشنبه از رادیو جوان و در سراسر کشور پخش می‌گردد.

در همین باره:

رد پای رادیو جوان در مهار بیابان زایی!

روزگار رؤیایی گوش‌های دوست داشتنی گربه‌ ی ایران!

نه تنها در اردیبهشت ماه 16 درصد از غلظت خشکسالی در کل کشور نسبت به ماه پیش از آن کاسته شد، بلکه به جرأت می‌توان گفت که مردمان جلفا، سرخس، ماکو و خوی کمتر به یاد دارند اردیبهشتی چنین خیس و پرباران را … به نحوی که آمارهای برآمده از کوشش همکاران سختکوش اصفهانی‌ام، نشان می‌دهد، آنچه که در طول 8 ماهه‌ی مهر 1388 تا پایان اردیبهشت 1389 بر آسمان نیمه‌ی شمالی گربه‌ی ایران باریده است، بیش از 60 درصد میانگین بارشی است که در طول 30 ساله گذشته رخ داده است. به دیگر سخن، آسمان گویا به داد مدیریت سهل‌انگار حوضه‌ی آبخیز دریاچه‌ی ارومیه رسیده و با تمام قدرت خویش، هرآنچه در توان داشته بر سر و روی ارومیه‌ی تشنه باریده است … نعمتی که متأسفانه از زیستمندان شمال استان کرمان، جنوب یزد، شمال و مرکز سیستان، شرق و مرکز فارس و بسیاری از مناطق استان هرمزگان دریغ شده است. هرچند شاید مردم هیچ نقطه‌ای از کشور به اندازه‌ی مردمان شریف امیدیه خوزستان با چنین شوکی روبرو نشده و به یکباره با کاهش 86 درصدی بارندگی خویش مواجه نشده‌اند، رخدادی که مردمان پارس‌آباد مغان به صورت وارونه آن را درک کرده و میانگین بارندگی ماهانه‌شان بیش از 76 درصد رشد را نشان می‌دهد و دست آخر آن که مردمان اصفهان، بروجن و لردگان همچنان مرکزی‌ترین نواحی کشور را شامل می‌شوند که میزان بارندگی ماهانه‌شان بین 20 تا 45 درصد بیش از میانگین 30 ساله بوده است.
به رغم همه‌ی مهرورزی‌های بی‌منت آسمان، نباید فراموش کنیم که ایران‌زمین همچنان به دلیل کاهش چشمگیر ریزش‌های جامد و گرم‌شدن محسوس میانگین دمای هوا در سال آبی جاری، بیشتر از آن که از مواهب ترسالی، کبکش خروس بخواند، متأثر از خشکسالی مجبور به کابوس دیدن است!
اما جزییات دیگری هم از گزارش پایگاه مدیریت خشکسالی استان اصفهان قابل دریافت است که ضمن تشکر از دکتر مرتضی خداقلی عزیز، آنها را در مهار بیابان‌زایی انتشار می‌دهم:

پایش وضعیت خشکسالی ایران در سال آبی جاری (مهرماه 1388 تا پایان اردیبهشت‌ماه 1389)
پایش و تحلیل آخرین نقشه‌های خشکسالی تهیه شده توسط کارشناسان پایگاه خشکسالی اصفهان تا پایان اردیبهشت ماه 1389 نشان از کاهش مناطق مواجه با خشکسالی نسبت به ماه گذشته (پایان فروردین-ماه1389) دارد. مطابق بررسی‌های انجام گرفته، در 64 درصد از مساحت کشور بارش دریافتی کمتر از میانگین دراز مدت آن بوده است و در حقیقت خشکسالي خفيف تا بسيار شديد در این مناطق حاکم بوده است (نمودار شماره 1). بارش‌های قابل ملاحظه در اردیبهشت ماه باعث کاهش حدود 16 درصد سطح خشکسالی‌ها در مقایسه با ماه قبل شده است. به طور خلاصه وضعیت خشکسالی در ایران طی این مدت به شرح ذیل است:
خشکسالی بسیار شدید (کاهش بیش از 60 درصد از بارش نرمال) به طور پراکنده در شهرستان‌هایی مانند رفسنجان و شهربابک (استان کرمان) بروز یافته است. قسمت اعظم استان‌های فارس(داراب، فسا، شیراز، زرقان و سد درودزن)، هرمزگان(بندرعباس، بندر‌ لنگه و جاسک)، نیمی از استان‌های خراسان جنوبی، کرمان (کرمان، سیرجان، انار و بافت)، یزد (بافق و یزد) و شهرستان‌های زهک، زابل و چابهار (سیستان و بلوچستان) شاهد خشکسالی شدید (کاهش 45 تا 60 درصد بارش نرمال) طی این مدت بوده‌اند.
کل استان بوشهر (بوشهر و کنگان)، نیمه جنوبی استان خراسان جنوبی (بیرجند)، قسمت اعظم استان یزد (طبس و رباط) و بخش‌های وسیعی از استان فارس (اقلید، آباده و لار)  خشکسالی متوسط (کاهش 20 تا 45 درصد بارش نرمال) را طی این مدت پشت سر گذاشته‌اند.

اندکی بیش از یک چهارم ایران (4/25 درصد) در شرایط خشکسالی خفیف قرار گرفته است که این مناطق شامل کل استان قم، مناطقی از استان‌های خراسان رضوی، سمنان، قسمت‌هایی از استان های خوزستان، تهران، اصفهان، کهگیلویه و بویراحمد، سیستان و بلوچستان و کرمان بوده است.
طی این بازه‌ی زمانی حدود 36 درصد کشور بارشی بیش از میانگین دراز مدت خود دریافت کرده است که نسبت به ماه قبل 16 درصد به سطح این مناطق در کشور افزوده شده است. در این رابطه مناطقی که افزایش تا 20 درصد از بارش نرمال داشته‌اند، شامل استان‌های خراسان شمالی، گرگان، بخش‌های وسیعی از استان‌های مازندران، خوزستان، ایلام، چهارمحال و بختیاری و نیمی از استان‌های تهران، مرکزی و سیستان و بلوچستان است.

در بخش‌هایی از استان‌های گیلان، قزوین، مرکزی، لرستان، کردستان، کرمانشاه، ایلام، و چهارمحال و بختیاری افزایش 20 تا 45 درصد از بارش نرمال را شاهد بوده‌اند. ترسالی شدید در بخش¬های غربی و شمال غربی کشور در کل استان‌های زنجان و همدان، قسمت اعظم استان‌های اردبیل، آذربایجان غربی، کردستان، بخش‌هایی از استان کرمانشاه، گیلان و قزوین دیده می‌شود. افزایش بیش از 60 درصد بارش نرمال تنها در شهرستان‌های پارس‌آباد ( اردبیل)، سراب و جلفا (آذربایجان شرقی) و خوی و ماکو (آذربایجان غربی) قابل ملاحظه بوده است.
در نهایت امیدیه با حدود 84 درصد کاهش بارندگی و پارس‌آباد مغان با بیش از 76 درصد افزایش بارش نسبت به میانگین درازمدت به ترتیب کم‌باران و پرباران‌ترین نقاط کشور طی این مدت بوده‌اند.
مقایسه میزان بارش دریافتی استان‌های مختلف کشور نسبت به میانگین دراز مدت آن در بازه زمانی ابتدای مهر ماه تا پایان اردیبهشت ماه 1389 در نمودار 3 نشان داده شده است. این مقایسه که صرفاً بر اساس آمار ایستگاه‌های سینوپتیک و بصورت حسابی محاسبه شده است، تغییرات بسیار شدید میزان بارش دریافتی در استان‌های مختلف را نشان می‌دهد. استان قم (با دارا بودن تنها یک ایستگاه سینوپتیک) با کاهش حدود 43درصد نسبت به میانگین دراز مدت، خشک‌ترین استان و آذربایجان شرقی (تبریز، اهر، مراغه، سراب، میانه، مرند، جلفا، سهند) با حدود 47 درصد افزایش نسبت به میانگین دراز‌مدت، پربارش‌ترین استان کشور بوده است. در مجموع میانگین حسابی آمار بارش ایستگاه‌های سینوپتیک کل کشور از ابتدای مهر تا پایان اردیبهشت ماه سال جاری معادل 316 میلی‌متر است که نسبت به آمار بلند مدت آن (303میلی‌متر) حدود 4 درصد افزایش داشته است.
نمودار های4 الی 7 تغییرات بارش را بصورت تجمعی و نیز به تفکیک ماهانه در بازه زمانی مهرماه 1388 تا پایان اردیبهشت‌ماه1389 در سطح کشور و استان اصفهان نشان می‌دهد. بر اساس داده‌های این نمودارها، به طور کلی در سطح کشور و تقریبا در استان اصفهان پاییزی مرطوب، زمستانی خشک و بهاری با بارش متوسط را تا کنون شاهد بوده‌ایم.

به طورکلی این نکته حایز اهمیت است که گرچه از ابتدای سال آبی جاری (مهرماه 1388) تا پایان اردیبهشت ماه برخی از نقاط کشور بارشی بیش از میانگین دراز مدت دریافت کرده‌اند، ولی ارزیابی و تحليل وضعیت خشکسالی فقط محدود به وضعیت حال نیست، بلکه عواملي چون شرايط حاکم بر ميزان رطوبت خاک و ذخاير آب‌هاي سطحي و زير‌زميني سال قبل در تعيين ميزان شدت خشکسالي مؤثر هستند. همچنین معضل درجه حرارت و افزایش آن در سال جاری نسبت به سال قبل و کاهش ریزش‌های جامد حتا در مناطق مرتفع و کوهستانی، باعث افزایش تبخیر بارش‌های دریافتی و در نتیجه کاهش میزان رطوبت خاک ، منابع آب و ذخیره آب سدها به طور قابل توجهی می‌گردد. در مجموع اثرات مخربی که خشکسالی سال‌های 86 و 87 بر بسیاری از بخش‌های کشور داشته، همچنان به قوت خود باقی است.

وضعیت خشکسالی استان اصفهان تا پایان اردیبهشت ماه 1389
بررسی نقشه وضعیت خشکسالی استان تا پایان اردیبهشت ماه 1389نشان می‌دهد که درصد مناطقی با مجموع بارندگی کمتر از میانگین درازمدت به حدود 7/46 درصد می‌رسد که نسبت به ماه گذشته (پایان فروردین1389) 24درصد خشکسالی کاهش داشته است.
بررسی نقشه پایش خشکسالی استان نشان می دهد در هیچ یک از نقاط استان، بارش، بیش از 45 درصد کاهش نداشته است بنابراین خشکسالی بسیار شدید و شدید ملاحظه نمی گردد. در خاوری‌ترین نقاط استان (خوروبیابانک) و آران و کاشان در شمال استان، خشکسالی متوسط دیده می‌شود. قسمت¬های وسیعی از استان (42 درصد) در بخش‌های چوپانان، نطنز، میمه،گلپایگان، خوانسار و حنا در جنوب استان خشکسالی خفیف (کاهش کمتر از 20 درصد از بارش نرمال) دیده شد.
مساحت قابل توجهی از استان (3/48 درصد) شامل نواحی چادگان، فریدن و فریدونشهر (در غرب استان)، زرین شهر، ورزنه، شاهین شهر و مورچه‌خورت، تیران و نجف‌آباد تا پایان اردیبشهت ماه 1389 شاهد افزایش بارشی کمتر از 20 درصد از بارش نرمال بوده‌اند. شهرضا، دهاقان، مبارکه، فلاورجان، نایین، اردستان و
خمینی‌شهر طی این مدت افزایش بارشی در حدود 20 تا 45 درصد از بارش نرمال را تجربه کرده‌اند. افزایش 45 تا 60 درصد بارش نرمال صرفا در شهر اصفهان مشاهده شده است.
در نهایت خوروبیابانک با حدود 32 درصد کاهش بارندگی و اصفهان با 64 درصد افزایش بارش نسبت به میانگین درازمدت به ترتیب کم‌باران و پرباران‌ترین نقاط استان طی این مدت بوده‌اند.

در همین باره:

رد پای نقشه های خشکسالی ایران در این تارنما

سخنرانی امروز در دانشگاه صنعتی شریف

همان طور که آگاه هستید، تا ساعتی دیگر در دانشگاه صنعتی شریف، سخنرانی خواهم کرد. عنوان سخنرانی من:

برای درمان بیماری محیط زیست ایران، چه باید کرد؟

و چه نباید کرد؟

امید که حاصل این هم اندیشی ها به ارتقاء ظرفیت سازی علمی/فرهنگی در حوزه محیط زیست ختم شود.

تصویری را که ملاحظه می کنید، روزگار امروز و پژمان دریاچه ارومیه است.

آيا راهي براي درمان بيماري محيط زيست ايران وجود دارد؟

كيست كه نداند حال زمين خوب نيست؟
و كيست كه نداند، حال بخشي از زمين به نام ايران، اصلاً خوب نيست؟
چه بايد كرد؟
تا كي بگوييم: نبريد؛ نكنيد؛ نكشيد؛ نزنيد؛ نخوريد …
به جاي نبريدن درخت، حفر نكردن چاه، نكشيدن جاده، نزدن سد و خيلي نكردن‌هاي ديگر، چه بايد كرد؟
فردا  – در پنجمين روز از خرداد 1389 – ساعت 14 در آمفي تئاتر مركزي دانشگاه شريف حاضر خواهم بود تا به اين بهانه با دانشجويان دانشگاه شريف و ديگر علاقه‌مندان به اين حوزه درد دل كنيم …
اطلاعات بيشتر در باره‌ي مراسم هفته محيط زيست دانشگاه شريف را مي‌توانيد در تارنماي حاميان محيط‌زيست اين دانشگاه ملاحظه فرماييد.
همچنين براي هماهنگي حضور در اين مراسم كه به همراه نمايش و نقد فيلم مستند تالاب انزلي با حضور كارگردان – سعيد نبي – و جمعي از اساتيد محيط زيست ايران برگزار خواهد شد، مي‌توانيد با ايميل [email protected] تماس گرفته و يا مستقيماً با آقاي مهندس هامون طهماسبي، مسئول برگزاری برنامه هفته محیط زیست شریف به شماره:   09188116651
تماس بگيريد.

هدیه تولد سدسازان به آهنگ کوثر!

امروز 4 خرداد 1389، هفتاد و چهارمین سالگرد نخستین روز ورود دکتر آهنگ کوثر به زمین است … این روز را بسیار دوست دارم و ایمان دارم که روزی تندیس های این مرد بزرگ را در معابر عمومی شهرهای بیابانی ایران خواهیم دید … او تقریباً همه ی زندگیش را پای این آرمان نهاده تا بگوید: با یکصدم هزینه ای که برای سدسازی تخصیص داده می شود، می توان آب را در زیر زمین ذخیره کرد. اما به خاطر همین حرف، بسیاری از آب سالاران طبیعت ستیز می خواهند سر به تن این مرد فرزانه نباشد … چرا؟

ماجرای آخرین هدیه ی شوم سدسازان به این مرد بزرگ را در گفتگوی نگار حسینی با نگارنده در سبزپرس بخوانید.

همچنین پژواک رهبری نظام را در مواجهه با سدسازان، اینجا نگاه کنید.

آیا در ایران فلسفه حفاظت از طبیعت وجود خارجی دارد؟! – 5

کامبیز بهرام سلطانی در پنجمین بخش از مقاله اش دست بر روی پاشنه آشیل مدیریت محیط زیست در ایران گذاشته است …

این مقاله وزین را با هم پی می گیریم:

اتحاديه جهاني حفاظت براي سهولت و تشريح هرچه بهتر اهداف و روش‌هاي مديريتي، جدول شماره 1 را تنظيم کرده ‌است كه در آن مشخص می‌سازد، اولاً هدف اصلي از حفاظت طبيعت در هر يك از پهنه‌هاي طبيعي متعلق به طبقه‌بندي شش‌گانه چيست و ثانياً در كنار هدف اصلي، چه ‌اهداف يا كاربري‌هاي ديگري می‌توانند در سازگاري با هدف اصلي، برنامه‌ريزي، طراحي و به‌ اجراء در آيند.

جدول شماره 1 به وضوح نشان می‌دهد، كليه‌اهدافي كه براي طبقه بندي‌هاي شش گانه مديريتي مورد نظر می‌باشند، به نحوي از انحاء در جهت حفاظت از طبيعت، تقويت زمينه‌هاي آموزشي و احترام به فرهنگ‌هاي محلي تنظيم يافته‌اند. به بيان ديگر، احداث بزرگراه، آتش سوزي، حضور نظاميان و اجراي عمليات نظامي، اجراي اقداماتي كه باعث بروز تغييرات اكولوژيك در طبيعت می‌شود ( زهكشي، آبياري، معرفي گياهان و جانوران غير بومی‌و غير محلي، دامداري، زراعت ) در هيچ يك از اهداف مندرج در جدول ذكر نشده‌است.
راهنماهاي اتحاديه جهاني حفاظت، در اكثر زمينه‌هاي حفاظت از طبيعت، در دسترس عموم مسئولين و كارشناسان قرار داشته و در صورت احساس نياز می‌توانسته‌اند از آنها استفاده کنند. البته درست است كه ‌اتحاديه جهاني حفاظت از اعتبار جهاني برخوردار است، ولي امروزه نهادهاي ديگري نيز – مانند نهادهاي زيست محيطي اتحاديه‌اروپا – داراي پايگاه‌هاي اطلاعاتي بسيار گسترده بوده و دسترسي به آنها از طريق اينترنت به مراتب ساده تر از دسترسي به ‌اطلاعات موجود در يكي از نهادهاي علمی ‌ايراني است!
بنابراين می‌توان چنين نتيجه گرفت، از زمان تبديل سازمان شكارباني و نظارت بر صيد به سازمان حفاظت محيط زيست تا به‌ امروز، چه مسئولين امر و چه كارشناسان، ضمن اينكه خود فاقد هرگونه‌ ايده در زمينه مديريت هر چه بهتر پهنه‌هاي طبيعي حفاظت شده بوده‌اند، از دانش موجود در اين زمينه نيز استفاده نكرده‌اند.
از تاريخ تشكيل سازمان حفاظت محيط زيست، 1350 خورشيدي، تا به‌امروز نمايندگان ايران در اكثر نشست‌هاي زيست محيطي جهان شركت كرده‌اند، ولي به دليل عدم توليد انديشه و دانش زيست محيطي در كشور، ظاهراً در مجامع بين‌المللي نيز تنها در نقش شنونده ظاهر شده‌اند. ضمن اينكه بايد توجه داشت، سازمان حفاظت محيط زيست، حتا در سال‌هاي بعد از انقلاب نيز، نتوانست خود را از تفكر دوران كانون شكار و سازمان شكارباني و نظارت بر صيد رها سازد. اقدامات اخير در ارتباط با تبادل گونه‌هاي جانوري با كشورهاي همسايه، بي شباهت به‌ ايده‌هاي مندرج در بندهاي ت، ث و ج  قانون شكار و صيد مورخ 1346 نیست. در بندهاي مذكور آمده‌است :
ت – فراهم آوردن موجبات و محيط مساعد جهت تكثير و پرورش حيوانات قابل شكارو صيد،
ث – كوشش در اصلاح نژاد حيوانات قابل شكار،
ج – بررسي و تحقيقات علمی‌ درباره حيوانات قابل شكار .
آنچه كه‌ اصلاح نژاد ناميده شده ‌است و خوشبختانه به نظر می‌رسد كه سازمان شكارباني و نظارت بر صيد هرگزتوفيق آن را نيافت، در تعارض كامل با اصول اكولوژيك پذيرفته شده در مديريت حيات وحش قرار دارد. اقدام به چنين عملي می‌تواند به تدريج موجبات از بين رفتن ژن‌هاي بومی ‌را فراهم آورد. لذا اين هدف شبه علمی‌ نيز فاقد سازگاري با اهداف واقعي حفاظت از طبيعت و حيات وحش است. نكته جالب اينجاست كه ‌امروز نيز همين بند، بدون كوچكترين تغيير درقانون شكار و صيد سازمان حفاظت محيط زيست ( بند ث از ماده 6 ) همچنان وجود دارد . نكته‌‌ی اخير بدين معنا قابل تفسير است كه در طول سال‌هاي 1346 (تصويب مقررات شكار و صيد ) تا 1383( انتشار آخرين نسخه‌ از مجموعه قوانين و مقررات حفاظت محيط زيست در ايران)، هنوز منظور از حفاظت از طبيعت و حيات وحش به درستي درك نشده ‌است. در انديشه حفاظت از طبيعت – بر خلاف دامداري، پرورش طيور، پرورش گياهان زينتي و مانند آن – اين اصالت و ارزش‌هاي ذاتي طبيعت است كه بايد مورد حفاظت قرار گيرد. در اين مورد كافي است به‌اهداف طرح تنوع زيستي انديشيده شود؛ حفاظت از ژن، حفاظت از گونه، حفاظت از اكوسيستم. كاشت گياهان غير محلي و حتا بيگانه – مانند درختان عرعر، اُكاليپتوس، اقاقيا، سرو نقره‌اي،  و غيره- در اكثر پهنه‌هاي حفاظت شده ‌ايران نيز از همين طرز تفكر غير منطقي نشأت می‌گيرد. در اين شرايط برخي از نيروهاي صحرايي نيز در برابر پاسگاه خود اقدام به ‌احداث باغچه و پرورش سبزيجات می‌کنند. هيچ نهاد زيست محيطي‌اي به دست خود گونه‌هاي بيگانه گياهي و جانوري را وارد طبيعت سرزمين خود نمی‌كند. اين همه و همه نشان از آن دارد كه در ايران فلسفه حفاظت از طبيعت كه می‌بايست زيربناي كليه ‌اقدامات بعدي باشد، يا اساساً وجود ندارد و يا – آنچه كه بيشتر به واقعيت نزديك است – به ‌انحراف كشيده شده‌است.

ادامه دارد …

بهرام‌سلطانی: از پارک‌های کاغذی تا پارک‌های واقعی!

همان‌طور که اشاره کردم، کامبیز بهرام‌سلطانی، روز گذشته یادداشت وزین و مشروحی را برای نگارنده ارسال داشته است که در آن با زبانی علمی، اما ساده از ضرورت‌های بازگشت به به بنیان‌های حفاظت از طبیعت سخن گفته و ضمن نقد موشکافانه‌ی رویدادها و تظاهرات سبزنگارانه‌ی متولیان حوزه‌ی محیط زیست، نسبت به آفت‌زدایی و آسیب‌شناسی آن هشدار و زنهار داده است.
اینک در دومین بخش از روایت بهرام‌سلطانی، با هم از ماجرای پارک‌های کاغذی آشنا می‌شویم؛ پارک‌هایی که رد آنها را فقط می‌توان در دیوان‌سالاری حاکم بر نظام مدیریتی کشور دید و در هنگام ارایه گزارش‌های سالانه، به احترام‌شان کلاه از سر برداشت! پارک‌هایی که عملاً هر چه دست را سایبان چشم سازی و به افق‌های دور هم خیره شوی، ردی و نشانی از آنها در عالم واقعیت ندیده و نخواهیم دید … بهرام‌سلطانی برایمان خواهد گفت که چرا و البته در این بین، پرده از نارسایی بزرگ شیوه‌نامه‌ی مطالعات امروزین محیط زیست در ایران هم برخواهد داشت …
گوش کنید:

اگر حفاظت از محيط زيست را به عنوان نشاني شبه مدرنيستي تصور كرده‌ايم كه می‌بايست به سينه آويخت، تا با توسل به آن در جامعه جهاني حضور يافت و از خود چهره‌اي امروزين ارايه کرد، بايد بدانيم از دولتي سركشورهايي امثال ما ساليان دراز است كه ‌اصطلاح پارك‌هاي كاغذي يا paper parks وارد متون محيط زيست گرديده و اين حنا ديگر رنگي ندارد؛ يعني پارك‌ها و پهنه‌هاي طبيعي حفاظت شده‌اي كه تنها در گزارش‌هاي رسمي، مكاتبات اداري و به طور خلاصه فقط بر روي كاغذ وجود دارند و در جهان واقع اثري از آنها مشاهده نمی‌شود.
به نظر مي‌رسد در لابلاي دستور‌العمل‌هاي پيچيده‌ی درون دستگاه‌هاي اداري و جامعه كارشناسي كه توان جدايي از تفكر بخشي و تك ساحتي را ندارد، موضوع حفاظت از طبيعت و اهداف اصلي آن به فراموشي سپرده شده و يا اصلا” گم شده‌ است. ما از ريشه‌هاي فلسفي و علمی ‌حفاظت از طبيعت بسيار دور شده و به بي راهه‌هايي كشيده شده‌ايم كه ‌انتهاي آن نامشخص است. البته در سرزمين ما اين ديوار از اول كج ساخته شد!
حتا در تحقيقات محيط زيست نيز ديگر كمتر رنگ و بويي از تفكر و خلاقيت بوم‌شناختی (اكولوژيك) مشاهده می‌شود. دست‌کم در دوران ماقبل GIS و روزگار خوش كار كردن روي ميزهاي روشنايي، نخست در حد توان، تحقيقاتي ميداني صورت می‌گرفت و هدف آن، شناخت محيط طبيعي تا حد ممكن بود. نتيجه همين مطالعات بود كه مشخص می‌كرد، چه بخش‌هايي را بايد به صورت نوشته توضيح داد و چه موضوعاتي را بايد با استفاده ‌از نمودار، جدول، شكل، تصوير و سرانجام چه موضوعاتي را با استفاده‌ از نقشه به نمايش گذارد. به هنگام روي‌هم گذاري نقشه‌هاي موضوعي و توليد نقشه يا نقشه‌هاي تلفيقي، كارشناسان به وجود يا فقدان منطق علمی ‌در نقشه‌ی تلفيقي حاصل می‌انديشيدند و همه جزييات را با چشم، فكر و مهم تر از همه، آن فضاي طبيعي كه در طول مطالعات صحرايي تجربه کرده و در حافظه خود ضبط كرده بودند، دنبال می‌كردند. هرگاه پهنه‌اي در نقشه خاك نشان از رطوبت خاك داشت، نقشه موضوعي تقسيمات گياه شناختي مربوط به همان پهنه نيز بايد رويش مرتبط با خاك مرطوب را به نمايش می‌گذارد و اگر چنين نمی‌شد، بي‌منطقي موجود در نقشه ‌اشكار می‌گرديد و كنترل ميداني ضروري می‌گشت. به همين ترتيب خطوط هم تراز دما بر پيرامون يك تالاب می‌بايست نشان دهنده روندي كاهنده باشد و هرگاه ‌اين روند مشاهده نمی‌گرديد، تفكر كارشناسي وجود نوعي اشتباه در نقشه‌هاي موضوعي توليد شده را حس می‌كرد.
ليكن امروزه روز به نظر می‌رسد، در فرآيند مطالعات و تحقيقات در محيط طبيعي، طبيعت شناسي و اكولوژي مسير مطالعات وارونه شده‌است. هدف مطالعات نه شناخت قطعه‌اي از بيوسفر به عنوان يك سيستم و درك فرآيندهاي جاري در آن در قالب روابط، پيوندها، كنش و واكنش‌ها، بلكه صرفاً به توليد نقشه‌هايي تبديل شده‌است كه در پي به نمايش گذاردن فضاهايي تحت عنوان واحدهاي اكولوژيك هستند. در حقيقت همان روشي كه در دانش جغرافيا از آن تحت عنوان تقسيمات فضاهاي طبيعي ياد می‌شود، با اين تفاوت كه در مطالعات اكولوژيك به سبك ايراني، نه به مفهوم فضاي طبيعي و نه به فرآيندهايي كه موجبات تشخص يك فضا و قابليت تفكيك آن از ديگر فضاها را فرآهم می‌آورد، پرداخته می‌شود. گسترش استفاده‌از كامپيوترهاي شخصي و استفاده نادرست از نرم افزارهاي GIS، باعث هرچه ضعيف‌تر شدن مباني علمی‌مطالعات و تضعيف تفكر اكولوژيك در ميان كارشناسان گرديده‌است ؛ ديگر بدون تعمق درباره چگونگي ارتباط عوامل طبيعي با يكديگر، نقشه‌هاي موضوعي يا لايه‌هاي اطلاعاتي توليد و به شيوه‌اي كاملا” مكانيك روي‌هم‌گذاري شده و در نهايت نقشه‌اي كه ‌از ملقمه كليه نقشه‌هاي موضوعي حاصل آمده، شامل پليگون‌هايي كه می‌توانند فاقد هرگونه معنا، مفهوم و منطق باشند، بدون هرگونه كنترل ميداني، عنوان نقشه تقسيمات اكولوژيك را به خود می‌گيرد. حال آنكه هدف مطالعات اكولوژيك به هيچ وجه توليد نقشه نيست؛ نقشه تنها نشان‌دهنده شكل به شدت ساده شده واقعيت است و از اين منظر تنها می‌تواند نقش وسيله را ايفا نمايد و نه هدف.
هدف مطالعات اكولوژيك، از بدو امر همواره شناخت روابط متقابل موجودات زنده و محيطي كه آنها را احاطه كرده ‌از يك سو و روابط متقابل ميان همان موجودات زنده، از سوي ديگر بوده‌است؛ روابطي كه كشف آن جز از طريق تحليل سيستميك ميسر نمی‌گردد. در اينجا موضوع دخل، خرج، موازنه و در نهايت دست‌يابي به ترازنامه يا بيلان اكوسيستم‌ها مطرح است؛ يعني دقيقا” به همان شيوه‌اي كه ‌انسان دخل و خرج جيب خود را اداره می‌كند. در مديريت يك اكوسيستم شناخت و كنترل همين فرآيندها است كه می‌تواند به حفظ تعادل پوياي اكوسيستم كمك كرده و تداوم حيات سالم آن را تضمين كند. به همين سبب شناخت همين قبيل روابط و تعامل‌هاست كه هدف مطالعات محيط زيست به طور عام و مطالعات اكولوژيك به طور خاص قرار می‌گيرد. كاشت گونه‌هاي گياهي بيگانه و معرفي گونه‌هاي جانوري به‌اكوسيستم‌هايي كه ‌اصولا” فاقد هرگونه جايگاه براي اين قبيل گياهان و جانوران می‌باشند، و انجام اين همه در پهنه‌هايي كه حداقل بر طبق قانون به نحوي تحت حفاظت قرار دارند، تنها يكي از نشانه‌هاي سردرگمی‌در اهداف حفاظت از طبيعت و فقدان آگاهي و درك درست از تكوين و تكامل اجتماعات زيستي و اكوسيستم‌ها است. اگر قرار بود در اجتماع زيستي جزاير درياچه‌اروميه گوزن زرد و قوچ و ميش ارمني و در جزيره كيش و خارك آهو وجود داشته باشد، طبيعت خود بهتر می‌توانست تركيب اجتماع زيستي مورد نظر خود را پديد آورد و نيازي به دخالت‌هاي انسان خردمند نداشت.

ادامه دارد …

آیا می‌دانیم در محیط زیست ایران به دنبال چه هستیم؟

نه تنها اخبار هفته‌هاي اخير درباره مبادله‌ی ‌انواع گونه‌هاي جانوري در معرض خطر بين سازمان حفاظت محيط زيست ايران و چند كشور همسايه، بلكه ‌اساسا” نگاهي جدي به وضعيت محيط زيست در ايران به طور اعم و چگونگي حفاظت از طبيعت به طور اخص ذهن انسان علاقه‌مند به موضوع حفاظت از محيط زيست را به ‌اين سمت سوق می‌دهد كه آيا اصولا” ما مي‌دانيم كه به دنبال چه هستيم و آيا براي حفاظت از طبيعت سرزمين و پهنه‌هاي طبيعي واجد ارزش‌هاي ويژه‌ی حفاظتي، راهبرد (استراتژي) خاصي را ترسيم کرده‌ايم؟ پرسشي ديگر؛ آيا اصولا” در ذهن ما تصوير و تصوري جدي از آنچه كه حفاظت از طبيعت ناميده مي‌شود شكل گرفته ‌است و وجود دارد؟ يا آن كه چون كشورهاي پيش رفته ‌از نظر تكنولوژي و برخي نهادهاي بين‌المللي درباره ضرورت حفاظت از طبيعت صحبت می‌كنند، نگران انقراض و نابودي گونه‌هاي گياهي و جانوري، بوم‌سازگان‌ (اكوسيستم)‌هاي كلان و خُرد، زيستگاه‌ها، چشم‌اندازهاي طبيعي، از بين رفتن هويت طبيعي بيوم‌هاي جهان و سرزمين‌هاي خود هستند، ما نيز – براي آنكه ‌از ديگران عقب نيافتيم – دم از حفاظت از طبيعت می‌زنيم و از آن تنها به عنوان نمادي از همبستگي با دل نگراني‌هاي جهاني استفاده می‌كنيم؟
این ها فرازهایی از مهم‌ترین پرسش‌ها و دغدغه‌هایی است که کامبیز بهرام‌ سلطانی، بوم‌شناس شهیر ایرانی به تحلیل و بررسی آنها پرداخته و به زودی خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی با این نگاه طبیعت‌محورانه و خردمندانه آشنا می‌شوند.
ممنون از استاد بهرام‌سلطانی عزیز که در این وانفسای ننوشتن، این گونه بی‌منت می‌نویسد و دانسته‌هایش را با خوانندگان مهار بیابان‌زایی به اشتراک می‌نهد.

آیا مخاطرات محیط زیستی رزمایش‌ها را نمی‌توان مدیریت کرد؟

هر فعالیتی که انسان انجام می‌دهد، بی‌شک بر زیست‌بوم اثرگذار خواهد بود. از این روست که برای مدیریت شایسته‌تر و کم‌خطر‌تر فعالیت‌های انسان‌ساخت، بیش از نیم قرن است که شیوه‌نامه‌هایی به عنوان ارزیابی زیست‌محیطی در حوزه‌های گوناگون ساختمانی، صنعتی، کشاورزی، هوا فضا و نظامی مطرح شده است.
خوشبختانه در ایران و همزمان با برنامه پنج ساله چهارم توسعه نیز، لزوم دارابودن ارزیابی‌های محیط زیستی برای هر فعالیتی الزام‌آور اعلام شده و به مورد اجرادرآمده است (هر چند همه می‌دانیم که این ارزیابی‌ها تا چه اندازه همچنان از لکنت‌هایی جانکاه رنج می‌کشند). با این وجود، به نظر می‌رسد هنوز معاونت محیط انسانی یا محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، برای فعالیت‌های نظامی و به ویژه رزمایش‌های متعددی که در سطح کشور و به منظور آماده نگه‌داشتن نیروهای نظامی صورت می‌گیرد، تدبیری بایسته ندیده و دستورالعملی را منتشر نساخته است. دو سال پیش و در جریان رزمایش صورت گرفته در منطقه‌ی عملیاتی کویر شهداد، وقتی که اعتراض ما به گوش سردار رحیم صفوی، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید، ایشان با روی گشاده این انتقاد را پذیرفته و اعلام داشتند که از این پس در جانمایی مناطق منتخب عملیاتی خویش، می‌کوشیم تا ملاحظات محیط زیستی مد نظر مؤسسه متبوع شما را نیز لحاظ کنیم. به دیگر سخن، می‌توان کلام این فرمانده ارشد را اینگونه تفسیر کرد که اگر خوراک علمی لازم و به موقع به ستاد نیروهای مسلح داده شود، این ستاد آمادگی انعطاف لازم در عملیات خویش را برای کمینه‌تر کردن مخاطرات محیط زیستی رزمایش‌های خویش دارد.

در همین رابطه، روز گذشته با یکی از فرماندهان ارشد سپاه، سردار غلامحسین مصدقی گفتگو کردم. ایشان که جانشین فرماندهی توپخانه و موشک‌های نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند، ضمن استقبال از این پیشنهاد، آمادگی نهاد متبوع خویش را برای تعاملی سازنده‌تر در این حوزه اعلام داشتند.
امیدوارم، دوستان عزیز در سازمان حفاظت محیط زیست کشور، بیش از پیش به این موضوع توجه کرده و هر چه سریع‌تر شیوه‌نامه‌ای را تنظیم و منتشر سازند.
یادمان باشد که ایران‌زمین در بستری استقرار یافته که دست‌کم 89.7 درصد آن در قلمرو سرزمین‌های خشک قرار دارد؛ سرزمین‌هایی که توان زیست‌پالایی آنها در مواجهه با مخاطرات محیط زیستی در کمینه‌ی ممکن بوده و نباید در آن، خطر تخریب انسان‌ساز را به جان خرید و یا تشدید کرد.

ریزگردها منشأ تالابی دارند نه بیابانی!

دکتر حسین آخانی را همه می‌شناسیم، پژوهشگری ارزنده و سخت دوستدار طبیعت ایران که هرگز در کنار کار آموزشی ارزشمندش در دانشگاه تهران، رسالت اصلی، یعنی پژوهش را فراموش نکرده و نمی‌کند.
وی در تازه‌ترین یافته‌های پژوهشی خویش، پرده از یک ابهام بزرگ در بین اقلیم‌شناسان و بوم‌شناسان در باره‌ی ریشه‌ی اصلی ریزگردها – که این روزها دوباره آسمان پایتخت را نشانه رفته است –  برداشته و به صراحت می‌گوید: آزمايش‌هاي متعددي كه با ميكروسكوپ الكترونيكي صورت گرفت نشان داد داخل ريزگردها، دياتوم ‌ (Diatom)، نوعي جلبك كه در آب‌هاي شور و شيرين ديده مي‌شود، وجود دارد. علاوه براين، ريزگردها حاوي نوعي زئوپلانكتون به نام استراكد (Ostracod) است.
اين يافته‌ها ثابت مي‌كند ريزگردها منشأ تالابي دارند نه بياباني.
به عبارت ساده‌تر، آزمایش‌های آخانی که همچنان ادامه دارد، تا همینجا ثابت می‌کند که عقوبت خشک کردن تالاب‌های ارزشمند واقع در مرز ایران و عراق، تا چه اندازه می‌تواند عواقبی دهشتناک و مانا در عرصه‌ای چند ده میلیون هکتاری باقی گذارد.
باشد که از این تجربه تلخ عبرت گرفته و نگذاریم تا دریاچه ارومیه به سرنوشت هورالعظیم و هورالحمار و هورالهویزه بدل شود.

راهی برای آشتی اقتصاد و محیط زیست!

    مجله نیچر در شماره 15 مارس 2010 خویش (24 اسفند 1388) مقاله‌ای را انتشار داده است با عنوان: “Saving forests, cultures and carbon dioxide
    در این مقاله که به قلم خانم Anjali Nayar نوشته شده، با اشاره به نتایج پژوهش‌هایی که در آن دانشمندان جنگل‌شناس از 13 دانشگاه و نهاد تحقیقاتی شرکت داشته‌اند، تأکید شده که یکی از راه‌های پاسداری از گونه‌گونی زیستی، موجودیت و امنیت بوم‌سازگان‌ها و پایداری زندگی بوم‌نشینان در مناطق اطراف رویشگاه‌های جنگلی، گسترش مناطق حفاظت شده است. راهی که برای تحقق آن، سران شرکت کننده در اجلاس کپنهاگ، 4 میلیارد دلار اعتبار هم در نظر گرفته‌‌اند و در واقع، این یکی از معدود توافق‌های نهایی و مفید این اجلاس به شمار می‌رود. چرا که به کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای و خطر جهان‌مایی هم کمک می‌کند.

    امید است همکاران عزیزم در معاونت محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، این فرصت را جدی گرفته و راهکار‌های جذب این سرمایه را در ایران پیگیری کنند تا بدین‌ترتیب، هم بر امنیت طبیعت ایران افزوده شود و هم خرج این پاسداری از طریق بودجه‌های بین‌المللی تأمین گشته و تعارضات مردم محلی با محیط‌بانان به کمینه برسد.
    برگردان این مقاله را می‌توانید به قلم بهنوش خرم‌روز در خبرآن‌لاین بخوانید.