این مطلب در تاریخ
شنبه, می 24th, 2008 در ساعت 14:15
و درباره موضوعات مناسبتها منتشر شده است.
شما میتوانید هر پاسخی به این مطلب را توسط RSS 2.0 دنبال کنید.
شما میتوانید به پایین صفحه رفته و نظر بدهید. ارسال دنبالک غیر فعال شده است.
دوست دارم باورم کنین… دوست دارم داد بزنم و قسم بخورم که به خدا خیلی خیلی دلم تنگ شده بود. اینقدر نیستین که دیگه دل و دماغ همه از بین رفته…
آهای شازده کوچولوی دوست داشتنی، هیچ می دونی از وقتی که هم سن تو بودم عاشق ضرب و تمبک بودم و هستم ولی هنوز دنبالش نرفتم… هیچ می دونی عکس فیگورت بی نظیره… هیچ می دونی از دیدن ژست ویولن زدنت شوک شدم و لذت بردم و هیچ می دونی هنوز که هنوزه در خونه دل ما جای داری…
سلام … من هم به اروند عزیز و دوست داشتنی تبریک میگم … اروند جان امیدوارم در همه عرصه های زندگی زیبایت در کنار خانواده محترمت موفق باشی و با پیروزی و موفقیت هایت همه دوستدارنت را خوشحال و شاد کنی … راستی من از اروند خاطره های زیادی دارم همان اروندی که هم خروشانه و هم آرام همو که زیباترین رودهاست وای اگر اروند روزی به حرف بیاد چه چیزهای شنیدینی خواهد گفت … بگذریم … اروند جان من هم از دور شما را میبوسم ممنون عمو جان از اظهار لطفت [گل]
سازهای کوبه ای پایه هستند و هر کسی که بخواهد در یک ساز تبحر پیدا کند برایش شروع با ساز کوبه ای بسیار مفید است. فرزندان من هم هر کدام سه سال تنبک و دف زدند وقتی یکیشون پیانو را زیر نظر یک استاد خیلی سختگیر شروع کرد از آشنایی او با گام ها بسیار تعجب کرده بود .
پدر گرامی تان را خیلی وقت بود که کشف کرده بودم اما
شمارا امروز یافتم
شوربختانه خبر از بیماری مختصر شما دادند که برایتان آرزوی بهبودی کردم و میدانم حال که به این نوشته هانگاه می کنید خوب خوب شده اید
برایتان آرزوی موفقیت روز افزون دارم
بابا قرار بود این بچه ها کلاشینکف بدست دنیا رو فتح کنند، حالا با این تمبک و ویولون و آلات حرام که به دست گرفته اند دیگه کی می خواد میدون های جنگ رو پر کنه؟ کی می خواد خودش رو مین بندازه؟! با این چیزا که نمیشه انسان ها رو آدم کرد اروند جان!
نظر بدهید
چرا «اروند»؟!
دقيقاً 20 دقيقه از ساعت 11 صبح روز 10 مهر سال 1379 گذشته بود كه در زايشگاه اقبال تهران به دنيا اومدم و فكر كنم از همون لحظه – يا شايد هم قبل از اون! – به سلطان بلامنازع سرزميني تبديل شدم كه هرچند بزرگيش از يكصدم هكتار بيشتر نبود و تعداد ساكنينش هم فقط دو نفر بودند! امّا به هر حال تقريباً مطمئنم كه قلب اون سرزمين كوچولو و آدماي اندك امّا مهربونش، با پوم تاك قلب من هارموني داره و فكر كنم هيچي تو دنيا بيشتر از اين نيارزه كه يه آدمايي باشند كه تو رو فقط و فقط به خاطر خودت و بدون هيچ منت و چشمداشتي دوست داشته باشند و تو با حضور اونها و لمس لرزش دلشون، احساس كني ... عميقاً احساس كني كه «زندگي، ضرب زمين در ضربان دل ماست ...»
24th جولای 2008 در 17:22
:* مرسييييييييييييييييي اروند جون جونه خودمووووووون :*
خيلي خوشحال شدمااااا … البته اين همه پست گذاشتي و پينگ نكردي وگرنه زودتر ميومدم …
بازم به موفقيت هات ادامه بده :*
26th جولای 2008 در 20:08
دوست دارم باورم کنین… دوست دارم داد بزنم و قسم بخورم که به خدا خیلی خیلی دلم تنگ شده بود. اینقدر نیستین که دیگه دل و دماغ همه از بین رفته…
آهای شازده کوچولوی دوست داشتنی، هیچ می دونی از وقتی که هم سن تو بودم عاشق ضرب و تمبک بودم و هستم ولی هنوز دنبالش نرفتم… هیچ می دونی عکس فیگورت بی نظیره… هیچ می دونی از دیدن ژست ویولن زدنت شوک شدم و لذت بردم و هیچ می دونی هنوز که هنوزه در خونه دل ما جای داری…
شاد باش و با شادیت دل همه را شاد کن
27th جولای 2008 در 05:29
wow , tabrik migam behtun bekhatere entekhabe in esme ghashang barai pesaretun
29th جولای 2008 در 17:11
سلام … من هم به اروند عزیز و دوست داشتنی تبریک میگم … اروند جان امیدوارم در همه عرصه های زندگی زیبایت در کنار خانواده محترمت موفق باشی و با پیروزی و موفقیت هایت همه دوستدارنت را خوشحال و شاد کنی … راستی من از اروند خاطره های زیادی دارم همان اروندی که هم خروشانه و هم آرام همو که زیباترین رودهاست وای اگر اروند روزی به حرف بیاد چه چیزهای شنیدینی خواهد گفت … بگذریم … اروند جان من هم از دور شما را میبوسم ممنون عمو جان از اظهار لطفت [گل]
26th آگوست 2008 در 19:25
آفرین اروند جان :-×
23rd اکتبر 2008 در 07:09
نزديك به سه هفته گذشته…
تولدت مبارك اروند عزيز
عزت و سعادتمندي ابدي برايت آرزومندم [گل]
12th نوامبر 2008 در 11:50
سازهای کوبه ای پایه هستند و هر کسی که بخواهد در یک ساز تبحر پیدا کند برایش شروع با ساز کوبه ای بسیار مفید است. فرزندان من هم هر کدام سه سال تنبک و دف زدند وقتی یکیشون پیانو را زیر نظر یک استاد خیلی سختگیر شروع کرد از آشنایی او با گام ها بسیار تعجب کرده بود .
خوش به حال اونایی که صدای ساز زدن تو رو می شنون.
20th نوامبر 2008 در 10:33
درود
پدر گرامی تان را خیلی وقت بود که کشف کرده بودم اما
شمارا امروز یافتم
شوربختانه خبر از بیماری مختصر شما دادند که برایتان آرزوی بهبودی کردم و میدانم حال که به این نوشته هانگاه می کنید خوب خوب شده اید
برایتان آرزوی موفقیت روز افزون دارم
کامیاب و بهروز
بدرود
23rd نوامبر 2008 در 00:13
agha arvand hala mitoni baham zarb bezanim .khaili mibosamet az tarafe manam u babato bebos.
dostaret farboud
26th نوامبر 2008 در 09:38
سلام اروند جان
صفحه کامنتها ی بابا که باز نمیشه پس بیا و پیام مرا به بابا برسان تا با هم دوست بشویم !
14th ژانویه 2009 در 09:25
اروند جان ایشالله همیشه موفق باشی پسر گلم .
31st مارس 2009 در 20:33
بابا قرار بود این بچه ها کلاشینکف بدست دنیا رو فتح کنند، حالا با این تمبک و ویولون و آلات حرام که به دست گرفته اند دیگه کی می خواد میدون های جنگ رو پر کنه؟ کی می خواد خودش رو مین بندازه؟! با این چیزا که نمیشه انسان ها رو آدم کرد اروند جان!