بایگانی برای موضوع "زنگ تفريح!"
یکشنبه, ژوئن 14th, 2015
پس از حذف ناگهانی و حیرتانگیز نشان دُرنا از پیراهن تیم ملی والیبال در لیگ جهانی که سبب تأسف و ناخشنودی بسیاری از دوستداران محیط زیست را فراهم کرد. بسیار تلاش کردم تا به کمک معصومه ابتکار بتوان معما را حل کرده و دریابیم که چرا آقای داورزنی دست به چنین حرکتی زد؟ […]
درباره خاطره سبز، خاطرات روزانه، زنگ تفريح! | 7 نظر »
یکشنبه, اکتبر 6th, 2013
این عکس را نگاه کنید و برایم بگویید که ماجرا چیست؟! در ضمن در راستای یادداشت قبلی، برایتان بگویم که اروند به هدف خود رسید و به مناسبت پایان دوازدهمین سال زندگیش – 10 مهر 1392 – یک فروند تبلت هدیه گرفت!
درباره مناسبتها، چیستان، خاطرات روزانه، زنگ تفريح!، عكس ها و يادها | 5 نظر »
چهارشنبه, می 19th, 2010
این روش خوابیدن، به ویژه در هنگام رزمایش های شبانه توصیه می شود! زیرا امکان ضربات ناغافلکی دشمن را و شبیخون های غیرفرهنگی شان را به کمینه می رساند! نمیرساند؟ گفتنی آن که این رکورد جهانی در ساعت 22:12 دقیقه 29 اردیبهشت 1389، همزمان با ورود پدر از اصفهان به منزل رخ داد! آخه طفلکی […]
درباره اختراعات و ابتکارات، خاطرات روزانه، زنگ تفريح!، عكس ها و يادها | 109 نظر »
جمعه, می 14th, 2010
یکی از ابتکارهایی که در سال جدید انجام دادم، تبادل سی دیهای کارتون بین دوستان بود؛ چون به این ترتیب، هم فیلمهای بیشتری میدیدم، هم فشار کمتری به جیب پدر وارد میکردم! نمیکردم؟ منتها از اون جا که من کمی تا قسمتی شیطوون تشریف دارم، واسه فرستادن سی دی به امیر طاها، این متن را […]
درباره اختراعات و ابتکارات، خاطرات روزانه، زنگ تفريح!، عكس ها و يادها | 20 نظر »
جمعه, می 14th, 2010
عملیات بزغالهگیری امیدخان را که یادتان هست؟ این هم شیوهی خوابیدن ایشان که بیشباهت به پلنگ نیست! هست؟ از قضا نام معبود وی هم شیرین است که نشان میدهد شکارچی قهاری است! نیست؟ حالا همهشون در کنار زریوار هستند، در نگین کردستان … این را نوشتم که بدانند یادشون هستیم و سفر خوشی را برای […]
درباره خاطرات روزانه، زنگ تفريح!، عكس ها و يادها | 20 نظر »
پنجشنبه, آوریل 29th, 2010
روز، داخلی: پنج شنبه 9 اردیبهشت 1389 – 7 صبح از دیشب اومدم خونهی مادرجون و بابابزرگ جمال … چون که پدر میخواست از بوق سگ بره کوهنوردی و خلاصه، همسایهبودن با خونهی مامانبزرگ و بابابزرگها به همین دردها میخوره دیگه! نمیخوره دیگه؟ صبح که از خواب بیدار شدم، به مادرجون گفتم: اروند (با دلهره […]
درباره خاطرات روزانه، زنگ تفريح! | 49 نظر »
جمعه, ژانویه 22nd, 2010
روز؛ داخلی؛ آخرین روز از دی ماه 1388 چند روزیه که ماشین نداریم … چون که آقای تهوری با ماشینش محکم کوبیده به ما (یعنی به ماشین ما) و حالا ماشینمون رفته بیمارستان! واسه همین پدر با آقای نجاتبخش، رانندهی مهربون آژانس محل میآد دنبالم در مدرسه … اروند: پدر! پدر: بله پسرم … اروند: یه […]
درباره پندهای اخلاقی، خاطرات مدرسه، خاطرات روزانه، زنگ تفريح! | 40 نظر »
جمعه, آگوست 14th, 2009
خیلی دوس دارم پرواز کنم … خیلی دوس دارم مثل سوپرمن قوی باشم … خیلی دوس دارم بتونم به همهی مردم کمک کنم … امروز پدر بخشی از تلاش مرا به ثبت رساند تا در وبلاگم بتونم سوپرمن باشم. انشاالله یه روزی هم در بیرون بلاگم بتونم واقعاً به مردم کمک کنم؛ حالا چه […]
درباره خاطرات روزانه، زنگ تفريح! | 16 نظر »
جمعه, جولای 31st, 2009
چند روز پیش تصمیم گرفتم واسهی پدر یک معما طرح کنم که البته نمیدونم چرا این یکی اونقدر مورد توجه پدر و دوستانش قرار گرفت؟! همون طور که در این نقاشی میبینید، ماجرا از این قرار است که این دو تا آقا پسر که در کنار مغازه ایستادهاند، تصمیم گرفتهاند برای اون دو […]
درباره چیستان، زنگ تفريح! | 21 نظر »
شنبه, جولای 25th, 2009
پدر (بعد از مشاهده کلید بر روی درب منزل): اروند جان! چرا اینقدر حواس پرتی پسرم؟ آخه جای کلید اینجاست؟ اروند (بدون معطلی و با لحنی قاطعانه): حواس خودمه! دوست دارم بفرستمش یه جای پرت … اصلاً به کسی چه مربوط؟! نتیجهگیری اخلاقی: همیشه مهاجم باشید و طلبکار! پیروزی باشماست … شک نکنید!! توصیه […]
درباره خاطرات روزانه، زنگ تفريح! | 13 نظر »
پنجشنبه, جولای 9th, 2009
هفتهی پیش در سینما اریکه ایرانیان به تماشای یه فیلم بامزه به نام «پسر تهرونی» رفتیم. در حالی که البته پدر و مامانی ترجیح میدادند « در باره الی را ببینند» … منتها من از عکسهای پسر تهرونی بیشتر خوشم اومد و از اونجا که در خانواده ما فرزندسالاری موروثی است، معلومه که درنهایت […]
درباره خاطره سبز، زنگ تفريح! | 6 نظر »
دوشنبه, می 11th, 2009
امروز یه سؤال ساده از پدر کردم، امّا اون مثل همهی آدم بزرگها دنبال کشف یه موضوع پیچیده از آن بود! که البته باز هم مثل بیشتر اونها به جایی نرسید! بهش گفتم: پدر! به نظر تو نسرین خوشگلتره یا نسترن؟ پدر هم جواب داد: من که هنوز هیچکدومشون را ندیدم! اروند: منظورم فقط اسم […]
درباره خاطرات روزانه، زنگ تفريح! | 96 نظر »
پنجشنبه, دسامبر 13th, 2007
تقديم به طرفداران خودم! روز ؛ داخلي ؛ آشپزخانه! اروند: مامان اون سه تا خط سفيد چرا تو سرت بوجود اومده؟! مامان( درحالي كه از دست شلوغكاريهاي اروند كلافه شده): اون سه تا خط سفيد نشونهي اينه كه چقدر منو حرص ميدي! اروند (با خونسردي كامل): اتفاقاً نشون ميده كه من چقدر كم تو […]
درباره زنگ تفريح! | 5 نظر »