خواب پلنگی!
عملیات بزغالهگیری امیدخان را که یادتان هست؟
این هم شیوهی خوابیدن ایشان که بیشباهت به پلنگ نیست! هست؟
از قضا نام معبود وی هم شیرین است که نشان میدهد شکارچی قهاری است! نیست؟
حالا همهشون در کنار زریوار هستند، در نگین کردستان …
این را نوشتم که بدانند یادشون هستیم و سفر خوشی را برای عمو محسن و دیگر جهتیهای عزیز آرزو داریم.
و البته مطمئن هستم که اینبار دیگه تو گل هم گیر نمیکنند و فقط پامیکوبونند!
۲۴ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۱۲:۴۱
چه قشنگ خوابیده 🙂
۲۴ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۱۲:۵۰
آره … می بینی؟
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۰۷:۲۱
این نوع خوابیدن برای منی که “خواهرم وقتی کوچک بود” را هر جای غیر ممکنی پیدا میکردیم، خیلی عجیب نیست.
الناز متولد سال گربهست و مرداد ماهی!
یه بچه شیر تمام عیار… باور کنید گاهی صبحها که از خواب بیدار میشه من بیشتر یه بچه شیر خوابالوی آماده پنجول و خرناس کشیدن میبینم تا خواهرم. (آخ اگه بدونید چقدر این شکلی دوسش دارم)
این بچه شیر، وقتی شبیه بچه گربه بود، مدام گم میشد و ما باید معمای پیدا شدنش را خانوادگی حل میکردیم، یه دفعه از ساعت ۹ صبح مادرم دنبالش میگشت، دیگه کلانتری و خونهی همسایهها و بیمارستانهای نزدیک و همه رو گشته بود و ساعت ۱۲- ۱ داشت از حال میرفت و ما توی هال نشسته بودیم و داشتیم مرور میکردیم که بچه ۴ ساله الان کجا ممکنه رفته باشه که یهو از بالای بوفهی پذیرایی یه دست آویزون شد پایین!
بگو آخه بچه! جا برای خوابیدن قحط بود که اون بالا خوابیدی؟!!!
اونم چهار ساعت؟
حالا خوابیدن لای رختخوابای کمد رختخوابها که درش هم قفل داشت و مادر بیخبر از همه جا قفلش کرده بود و گم شدن مجدد دختر مرداد و موندن توی پشت بام وقتی برادرم در رو بیخبر از همه جا بسته بود و غیره و ذلک بماند!!!
😀
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۰۷:۲۴
وای چه هیجانی داره داشتن یه شیر کوچولوی نازنازی به عنوان خواهر در منزل!
خوب شد که تو خردادماهی هستی، وگرنه عمرن از پس چنین خواهر بازیگوشی برنمی آمدی! طفلکی شوهر آینده اش!! باید خییییلی مرد باشد که بتونه این خانوم شیر را راضی نگه داره! نه؟
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۰۷:۵۲
منم دلم از این مدل خوابیدنا خواست تازه اصلن هم شکارچی نیستم!
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۰۷:۵۴
آره … می فهمم … یه جور سرخوشی و بی خیالی … یه جور دهن کجی به همه ی بایدهای زندگی توش نهفته است …
فقط یادت باشه که اگه یه روز خواستی اونجوری بخوابی، عکس فراموش نشود!
درود …
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۰۸:۱۹
چه کوله این آقا امید شما استاد جان
از شیرین داشتنش معلوووووووووومه که شکارچی خوبیه
😀
پاسخ:
آره … تو هوا می زنه!!
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۰۸:۵۰
جان آرش مهندس جان
اگه عکس خانوم مهندس در این پوزیشن رو دیدین به منم نشون بدین!!!!@ 😀
پاسخ:
این از همون شیطونی ها بود که بهتره شیرین دیده نگیره! نه؟
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۰۸:۵۶
مهندس جان @این رفیق شما امروز کلا تو ترییپ کم حرفیه استاد!
@
حالش بده احوالش بده
فیسشو کارتونی دیده صورتشو نایلنی دیده!!!@
پاسخ:
آخ آخ … یادم باشه کلیپ خودمو در باره صورت نایلونی برات بزارم عمو آرش عزیز … تا همه تون درد و غصه هاتونو فراموش کنید … مثل پدر و مامانی من.
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۱۰:۴۲
این خانوم شیر در هیچ برههای از زندگیش راضی به نظر نمیرسه، بسیار رویایی و خیال پرداز و بلند پرواز!
اما به شدت دوست داشتنی!
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۱۱:۳۸
همون آخریش به همه چیز می ارزه! نمی ارزه؟
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۱۱:۴۷
آفرین عمو قربونش بره!!خوب گرفتی که این از همون شیطونیا بود !!@
آخ آخ کی من این کلیپو ببینم!
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۱۱:۵۲
شرط می بندم اصلن باورت نمی شه که اروند چنین پتانسیلی داشته باشه … دایی میلادم دو روز برای آماده کردن این کلیپ کار کرده … خیییییلی باحال شده.
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۱۷:۰۵
آخی…
پاسخ:
آخی به آقا پلنگه یا آخی به امید؟!
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۱۹:۱۶
یه دوست دارم به اسم آزاده که دقیقن همین جوری می خوابه
هر وقت تو اون وضعیت می بینمش ف بهش غبطه می خورم
یه جور سرخوشی و بی خیالی تو اون نوع خوابیدن هست
آدم لذت می بره از تماشا …
۲۵ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۲۱:۳۳
بی زحمت یک عکس از آزاده در هنگام خواب بگیر و اینجا شیر کن!
قول می دم نذارم پارسا ببینه!!
۲۶ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۲۲:۴۶
ببین اروند جان،
آزاده فقط تو خواب شبیه پلنگ نیست که!
تو بیداری هم همون جوری پلنگه!
در ضمن آقاشون هم پلنگه!
من از جونم سیر نشدم که تو اون شرایط ازش عکس بگیرم .
۲۷ام اردیبهشت ۱۳۸۹ در ۰۸:۲۴
باشه … قبول.
پس یه موقعی که داشتی از جونت سیر می شدی، دست کم این کار رو بکن! باشه؟
۸ام خرداد ۱۳۸۹ در ۱۱:۳۳
به هر دو! دی: