روزی که پدر و پسر جایزه گرفتند!
دیروز خیلی روز خوبی بود؛ هم برای اروند و هم برای پدر اروند!
کسب مقام نخست در امتحان فارسی کلاس سوم دبستان در بین 18326 شرکتکننده از سراسر ایران، حقیقتاً افتخاری بود که پدر و مامانی و مادر جون و بابابزرگ جمال و عمه فریبا و دایی علی و … رو یه عالمه خوشحال کرد. تازه خود مسئولین دبستان فرهنگ سعادت هم از این افتخارآفرینی خوشحال شدند و فردا قراره به همهی بچههایی که توانستند رتبه ممتاز بیاورند، جایزه دهند. جالبه که تو کلاس هفت نفره ما، چهار نفر توانستند در رشته های مختلف مقام اول کشوری را کسب کنند. جا داره از معلم خوبم – خانوم فرح باطبی – باز هم تشکر کنم.
پدر: اروند جان حالا چی شد که در امتحان فارسی اول شدی؟
اروند: نمیدونم؟! شاید به خاطر این که پدرم نویسنده است!!
پدر: من بهت افتخار میکنم … بیا بریم تا برایت یک جایزه بخرم.
اروند: جایزه لازم نیست پدر! همین که مرا در بهترین مدرسه دنیا ثبتنام کردی، خودش بهترین جایزه است!
نکته:
خداییش روشهای خرکردن آدمبزرگها توسط آدمکوچیکها حرف نداره! داره؟
12th نوامبر 2009 در 13:23
بهت تبریک می گم ؛هم برای برنده شدن در امتحان فارسی و هم برای تبحر در راضی کردن بزرگترها(مودبانه ی خر کردن)….. همه ی روزات به سبزی درخت و موفق باشی نویسنده ی کوچولو
14th نوامبر 2009 در 06:11
تبحر در راضی کردن بزرگترها! چه جمله مؤدبانه خوبی … حیف که زیادی بچه مثبته!
14th نوامبر 2009 در 08:55
آفرین پسرک خوشگل باهوش!
برخلاف همیشه که نکته های پدر خواندنی است؛این بار اصلا موافق نیستم!به نظر من این سپاس خالصانه ای است که از یک دل آسمانی بر آمده نه خر کردن پدر!
14th نوامبر 2009 در 13:45
اروند کپل بابا
من پنج سال و نیم داشتم که به علت بزرگی هیکل کلاس اول رفتم برای اینکه با سن کم وارد ابتدایی شوم از من در آموزش و پرورش امتحان گرفتندیک خانمی از من پرسید هواپیما چطور حرکت می کند؟
من در کتاب تن تن دیده بودم هواپیما روی آب هم می نشیند .گفتم هم پرواز می کند و هم روی آب می نشیند که فکر کرد من دروغ می گویم
همکارش حرف مرا تایید کرد بگذریم روز اول مهر 59 روز شروع جنگ بود سر کلاس وضعیت قرمز اعلام شد شب هم صدای زد هوایی!!!
ما آنوقت در اختیاریه زندگی می کردیم
هه هه هه!شلوار لی و کتانی ساق دار ووووووووو ممنوع بود
14th نوامبر 2009 در 16:32
آرزومو برات پس می گیرم اروند. اونم زیادی مثبته- به خصوص که درخت بودن هم خیلی سخته و کلی مشکلات به دنبال خودش میاره.
همه که نمی تونن مثل درخت باشن.می تونن؟
مواظب خودت و دلت باش.
15th نوامبر 2009 در 04:51
salam arvand
bebkhash ke farsi neminevisam
tabrik migam baraye kasbe magham e aval
man tazeh emrooz ba blog et ashna shodam va kolli lezzat bordam
midooni man hamishe ba batcheh ha mesle bozorgtar ha rafta mikonam va bazi vaght ha yadam mireh ke batcheh ha doost daran batcheh bashan…vali vaghti harfaye toro mikhoonam mibinam ke baazi batcheh ha ba hamoon senne kameshoon az man e 28 saleh ham bozorgtaran.
movafagh bashi
15th نوامبر 2009 در 23:06
اروند جان من واقعا به داشتن دوستی مثل تو افتخار می کنم. همیشه موفق باشی بزرگمرد کوچک و پله های موفقیت و ترقی رو یکی یکی با گامهای استوار برداری.
15th نوامبر 2009 در 23:12
کلروفیل جان منظورت را نفهمیدم.
سارا و سانی جان: بسیار ممنونم.
18th نوامبر 2009 در 01:02
[…] روزی که پدر و پسر جایزه گرفتند! » […]
21st نوامبر 2009 در 21:50
سلام اروند خان. تبریک میگم. خیلی خشم میاد که بچه ها وبلاگ مینویسن. مطمئن هستم که آیندهی روشنی داری. در مورد پارمیدا و پارسا هم نظرم همینه. به هر حال برات آرزوی موفقیت میکنم.
21st نوامبر 2009 در 21:57
ممنون مهتاب خانوم عزیز.
1st دسامبر 2009 در 23:51
اروند جان حسابی بزرگ شدهای! به قوله سوئدیها بزنم به تخته.
2nd دسامبر 2009 در 06:55
سلام عمو جان. دیگه واسم فیلم نمی آری؟!
17th دسامبر 2009 در 09:18
سلام
اروند جان عجب عکس هنری داری و چه تیپ باحالی
حقا که نسل آخر درویشها گوی سبقت را از بقیه برده
من سوم دبستان را سال 1364 جهشی خوانده ام.
موفقیتت مبارک.جایزه طلبت
19th دسامبر 2009 در 10:02
حالا با جهشي خواندن فرزندت هم موافقي؟
19th دسامبر 2009 در 12:09
اگر خودش هنرش را داشته باشد و تا آن زمان علم و دولت محترم این کار را منع نکنند من موافقم
19th دسامبر 2009 در 12:36
پدرم اما مخالف است! آن هم از نوع شديدش!!
18th ژانویه 2010 در 23:03
سلام دوست عزیز نمی دونم واقعا اسمتون ارونده یا نام مستعارتونه اما من توی وبگردی هام تصادفی پیداتون کردم و خوشحالم که یک نفر هم نام خودم پیدا کردم اگه به وبلاگم سری بزنی مشترکات زیادی باهام پیدا میکنی. سبز و آفتابی باشی
اروند پور حاجی زاده
18th ژانویه 2010 در 23:06
درود بر هم نام خودم. شما چند سالتونه؟
22nd فوریه 2010 در 15:24
اروند خان سلام.اين مدرسه فرهنگ سعادت كجاست؟
22nd فوریه 2010 در 15:38
درود …
سعادت آباد – كوچه پنجم بالاتر از ميدان كاج:
تلفن:
22061187
15th مارس 2010 در 20:19
سلام اروند آقای گل.
دیدم نوشتی امتحان فارسی خیلی خوشحال شدم. آخه خودمم موقعی که یه کم از الانت بزرگتر بودم (دبیرستان) تو المپیاد ادبیات رتبه آوردم. تازشم کلی شیطون بلا هم بودم.
ایشالله تمام عمرت بنده ی خوب خوب خوب خدا باشی، یعنی همه ی کارای خوبو با هم داشته باشی
(م.ر شاگرد اول دبیرستانمون!)
16th مارس 2010 در 14:40
ممنون نسل چهلم عزيز …
متاسفانه وبلاگتون فيلتره! چرا؟
مگه در باره “چيز” مي نويسي؟
10th آوریل 2010 در 17:22
سلام آقا اروند گل
فیلتر نیست
اشتباه از جانب من بود به جای .ir زدم .com !!!
شاد باشی
10th آوریل 2010 در 21:39
ممنون که تذکر دادید.