مهم نیست چه میگویی، بچهها نتیجهی خود را میگیرند!
امروز صبح در برنامه سلام تهران، خانم بسطامی داشت یه خبر نیمه جالب را اعلام میکرد که عکسالعمل اروند آن خبر را جالب کرد!
خبر این بود که گویا وزارت آموزش و پرورش سرانجام شرط معدل را برای ثبت نام دانشآموزان در مقاطع پیش دانشگاهی حذف کرده است.
اروند که این خبر را شنید، سریع خودشو به اهل منزل رساند و با خوشحالی زایدالوصفی گفت: آخ جوون … حالا دیگه اگه صفر هم بیارم تو دانشگاه قبول میشم و نیازی نیست درس بخوانم!!
راستی! این تمایل به انتروپی از کجا میآد بچهها؟!
26th می 2010 در 10:11
به نظر من راز جواني و جذابيت عاشق بودنه . وقتي عاشقي ، عشق و اميد به چشمهات برق مي ده . همه چيز به نظرت زيبا مياد و تو هم سعي مي كني هميشه زيبا باشي . وقتي عشق مي دي ، عشق مي گيري و گردش انرژي توي اين چرخه قلب و روحتو جوون نگه مي داره .
آدمي كه عاشق كارشه و كارشو مي شناسه ، احتياجي به مشق نوشتن و تمرين نداره . قلب برخلاف مغز قابل فرمت كردن نيست . پاك نمي شه . اون چيزي كه جاش تو قلب آدمه ، تا زماني كه قلب مي تپه ، زنده و ساريه .
26th می 2010 در 10:13
وسط بحث یه چیزی در مورد 120بگم
این شیرین اصلا انگار مونث نیس دکتر جان عجیبه که هیچ جوره حسودی نمیکنه جدا ها شیطونیای این آرشو همش چشم پوشی میکنه
البته ها اینم عاشق اونه
26th می 2010 در 10:30
روحمان همان نَفَس ِ لایزال ازلی است که از وقتی در دنیای شکم مادر شناوریم تا لحظه ای که به کائنات باز می گردیم ؛ با ماست.
وقتی کودک هستیم ؛
شفاف و زلالیم و از پس ِ ما ؛ آن روح ِ خداگونه پیداست ؛
همانست که همه مان ایمان داریم کودکان با هر چهره ای ،
زیبا، دوست داشتنی ، عاشق و عاشق کننده هستند .
کم کم که بزرگ می شویم ؛ کدری هایی تحمیل می شود که
زنگار بسته مان می کند .
به نظرم اگر شفافیت ِ کودکی را حفظ کنیم ؛
همه ی آنچه می خواهیم را داریم
شور ِ عاشق شدن و عاشق کردن
اعتماد به نفس
زیبا بودن و زیبا به نظر رسیدن و
…
26th می 2010 در 10:40
من مي تونم فضولي كنم در پاسخ به كامنت شماره 141 ؟
مي دونين جناب پارسا ؟ شيرين خانوم ما آبانيه . اين خانوم هاي آباني آدمهاي مغروري هستند . اگر از عشق طرف مقابل خودشون مطمئن باشند ، سطح خودشونو با حسادتهاي بي خودي و رفتارهاي خاله زنكانه پايين نميارن و معمولا براي حريم طرف مقابلشون احترام قائل مي شن و فضاي خصوصي اونو به رسميت مي شناسن . اما اين نكته را هم فراموش نكنيم كه اگر شاخكهاشون ، سيگنالهاي پرت و پلايي حس كنه ، ديگه واي به حال اون طرف مقابل …
26th می 2010 در 10:50
این سیگنال های پرت و پلا و وای حسین کشته شد (!!) رو خیلی خوب گفتی آنا جونم!
26th می 2010 در 10:54
بابا ما حرفی نزدیم که!بچه که زدن نداره!
کم کم دارم به این فکر میافتم قبل اینکه اسم طرفو بپرسم ماه تولدشو بپرسم!!!
26th می 2010 در 11:02
یه جایی نوشته بود زنان آبانی فقط عاشق مردای برتر میشن!@
و خب خیلی هم امیدی نداشته باش@
26th می 2010 در 11:25
درود بر همه ی همرهان که در این فراخوان بدون جایزه شرکت کردند …
برای این که روزگار به کامت باشد، باید از خودت راضی باشی (درست می گویی پارسا جان)
و برای این که از خودت راضی باشی، باید احساس کنی که مفید هستی؛
این احساس مفید بودن، گاه به گاه به آدم دست می دهد، اما مهم این است که همیشه این احساس با تو همراه باشد …
برای این که این احساس را در نهادت، پایدار و همیشگی سازی، باید ظرفیت وجودی ات را ارتقاء دهی، باید دنیایت را بزرگ تر کنی،
و این ها به دست نمی آید، مگر آن که دانایی را پیشه ی خود سازی،
باید تا می توانی، بخوانی و بشنوی و ببینی … و تا می توانی به آنچه که درمی یابی، اندیشه کنی و آنها را از محک تجربه بگذرانی …
دانایی، جذابیت می آورد؛ دانایی عشق پایدار می آورد؛ دانایی هرگز پیر نمی شود؛ و همه مردم در همه جای دنیا عالمان فرزانه ی خویش را زیبا می بینند و دوست دارند و حرمت می نهند.
.
.
اما این همه ی ماجرا نیست! هست؟
پرسش این است که چرا آن همه عالم و دانشمند می توان برشمرد که در اوج افسردگی به سر می برند؟ چرا متخصصانی را می توان نشان داد که اصلن زیبا نیستند؟ و چرا بخشی از انتلکتوال های ما، هرگز از اعتماد به نفس لازم برخوردار نبوده اند؟!
.
.
.
بخش هایی از پاسخ را آنا و شقایق داده اند … آدم اگر نتواند عشق را درک کند و در دریایش شناور نشود، هرگز به آن سبکبالی نمی رسد که پرواز کند و در اوج بماند … فقط آدم های عاشق هستند که همه را دوست دارند؛ که حسادت نمی ورزند و هرگز بد کسی را نمی خواهند و همه ی شور و شوق و انرژی خود را برای بالندگی به مصرف می رسانند؛ نه برای ضربه زدن و ایستایی آنهایی که دوست شان ندارند …
آنها هرگز کینه ای در دل نگه نمی دارند؛ هرگز جز خود، کسی را ملامت نمی کنند و همواره مسئولیت کارهاشان را برعهده می گیرند …
جان کلام را بیش از هزار سال پیش فردوسی بزرگ به همه ما گفته است … یادتان که نرفته؟ قصه فریدون و منوچهر را می گویم … راز ماندگاری فریدون در چه بود؟ در داد و دهش …
.
.
… تو داد و دهش کن
فریدون تویی …
.
.
درود و تا ساعت 19 خدا نگه دار …
26th می 2010 در 11:08
آقا سرتو از پشت اون مونیتور یه کم بیار اونور تر
این آدیداس من با کله شما حرفها داره!
26th می 2010 در 11:29
باشه خدا نگه دار ولي من جواب درست دادم . داد و دهش را من به زبان خودم تعريف كردم . آقا اجازه بايد نمره كامل به ما بدين .
26th می 2010 در 11:55
و صدالبته مي دونين كه اصلا پيش نياز خانوادگي ما دادو دهشه .
😉
26th می 2010 در 13:01
Good luck
26th می 2010 در 13:06
دانایی به علاوه ی عشق !
معجون بی نظیری را می سازد…
26th می 2010 در 13:53
مرسی دکتر جان از توضیحتون
این آنیموس کجاس؟پیداش نیست!
26th می 2010 در 14:42
سلام.
حاضر!!!
بس كه كار داريم شبيه ژولي پولي (دوست آقاي قرمز كلاه) شدم البته نه خودما كارام اون شكلي به هم گره خورده، موقع حرف زدنم اينقدر از صبح حرف زدم يه اصواتي مثل همون اصواتي كه اون از خودش استخراج ميكرد، از خودم استخراج ميكنم…
من دلم براي اينجا تنگ شده وقت نميكنم بيام! 🙁
26th می 2010 در 14:47
به به خانوم خانوما!
دلم مام تنگ شده
مام همه بیزی هستیم ولی اینجا میایم تو هم زود زود بیا
26th می 2010 در 14:58
باشه پارسا پسر. ميام… آخه خودمم همش حواسم اينجاست.
😀
27th می 2010 در 16:50
عنوان وبلاگ شد پدر اروند و دوباره اورند ؟یا من اشتباه می کنم ؟
27th می 2010 در 19:59
اورند را که حتمن اشتباه کرده اید! نکرده اید؟
28th می 2010 در 00:11
این سوتی قبول ولی اصل قضیه را که اشتباه نکردم