اول شدم
امروز جشنواره کارنامه در مدرسه ما برگزار شد و من اول شدم.
هم در کلاس خودم و هم در بین سومی های منطقه 2 تهران.
در زبان انگلیسی و زبان فرانسه هم اول شدم.
تازه تو مسابقه طناب کشی هم که بین استقلالی ها و پرسپولیسی ها برگزار شد، باز هم اول شدم.
از همه بامزه تر این که تو مسابقه قرعه کشی هم شانس با من بود و شماره اروند درویش (48) به عنوان برنده اعلام شد.
اینا هم که دیدید مدارکش بود!
11th ژوئن 2010 در 15:02
به داشتن دوستی مثل تو افتخار می کنم اروند نازنینم.
13th ژوئن 2010 در 08:59
سلام تبریک می گم ، بزرگ مرد کوچک
دختر منم هم سن شماست ،واقعا مایه افتخارید. ولی تو کارنامه ترم اول دخترم یه نمره 19 جا خوش کرده که منو یاد تاریخ حمله قلبی ام می اندازه دو روزی که اصلا یادم رفته بود دخترم امتحان داره .به هر حال باعث شد وقتی این ترم با وجود اینکه بابا بزرگشو تو امتحانا از دست داد و من اصلا پیشش نبودم معدل بیست بگیره خیلی بهش افتخار کنم .
اروند جان شکر گزار نعمت هایی که داری باش .هستند بچه هایی که محیط آرام درس خودن رو ندارند.من این حرف رو همیشه به دخترم هم می گویم .
همیشه موفق باشی
13th ژوئن 2010 در 11:32
حتی اگه اول نمی شدی و 20 نمی شدی و … بازم اروند ما بودی و کلی دوستت داشتیم. حادثه جدید چه خبر؟
13th ژوئن 2010 در 19:33
مبــــــــــــــــــــــــــــارک باشه، اروند دوست داشتنی.
14th ژوئن 2010 در 12:09
با سلام
یـک مـهـنـدس برای افزایش رتبه در موتورهای جستوجوگر اقدام به تبادل لینک میکند
در صورت تمایل سایت را لینک کرده و سپس لینک خود را ارسال کنید
نام لینک : یـک مـهـنـدس
آدرس لینک : http://yekmohandes.ir
موفق باشید
16th ژوئن 2010 در 08:25
ببین پسر!
حالا که تصمیم گرفتی ننویسی و مارو خون به دل کنی@ ننویس!@
خودمون مکانشو فراهم میکنیم اصن!@فوتینا!
به هرحال ممکنه@ من عاشق پدرت و هم خودت هستم!@
باباجان بیا بنویس از جام جهانی چه خبر؟
تو دیشب کدوم طرفی بودی آخه!؟@
16th ژوئن 2010 در 15:19
دکترجان دلمون واستون تنگ شده
19th ژوئن 2010 در 19:49
سلام اروند جون خوبی؟
منم از طرف خودمو همه ی دوستام بهت تبریک میگم ایشالا که همیشه تو درسات موفق باشی.
21st ژوئن 2010 در 14:33
؟
26th ژوئن 2010 در 13:07
اروند نازنین
اول از همه برای ” آقای پدر ” این روز خجسته باشه ،
بعدش هم ،
به ” اروند نازنین ” و ” مامانی مهربون ” ،
اصلن همه روز هاتون ،
پر از طراوت و سرخوشی باشه ،
بخصوص روز های ” کودک ” ، ” مادر ” و ” پدر ” .
اصلن بگو ببینم چرا همه رو این قدر منتظر گذاشته ای و نمی نویسی ؟
هان !!!!
27th ژوئن 2010 در 13:50
اروند جون عمو کجایی آخه؟
27th ژوئن 2010 در 13:56
دوست دارم یه چیزی برات تعریف کنم و توهم قول بدی که خودت بخونیش !@
من که نویسنده خوبی نیستم و تا حالا هم واسه کسی اینجور حرفا روننوشتم ولی تو اروند عزیزعمویی پسر!@
ومن خیلی دوست دارمو میدونم که اگه بخوای خیلی آینده خوبی خواهی داشت
من از وقتی با پدرت اشنا شدم@تقریبا همه آرشیو ت رو خوندم و خیلی هم کیف کردم@
به پدر ت گفته بودم دلم میخواست پدری مثل مهندس داشته باشم که اندازه دنیا پسرش رو دوست داره@
اروندجان@من 8 سالم بود که پدرم فوت کرد@
مامانم برام همه کار کرد.من عاشقش بودم و هستم ولی واسم پدر نشد!
یه صدای ضبط شده از پدرم دارم که وقتی من 5 سالم بوده برام قصه تعریف کرده!هنوزم دارمش و هروقت دلم واسش تنگ میشه گوش میکنمش
من این وبلاگ روکه پدرت واست درست کرده مثل اون کاست میبینم
این وقت و زمانی که پدرت با این همه مشغله واست گذاشته یعنی که عاشقته
@
اروند جان @خیلی حیفه عمو که این زحمت به باد بره!@
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
من خیلی بیشتر ازینا ازت انتظار داشتم@فکر میکردم پسری که انشای ای ایران به اون خوشگلی نوشته @اینجارو می ترکونه!
یعنی میگی اشتباه کردم!!!؟
نمیدونم حرفمو میفهمی یا نه !؟ولی کاشکی همونقدری که پدر دوست داره دوسش داشته باشی@اونوقت هیچوقت افسوس نمیخوری عمو جون!
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
من منتظر جوابتم @
درضمن یه روز میام برای اجرای کلیپ@آماده باش !!@
3rd جولای 2010 در 21:29
درود بر آرش عزیز و مهربان …
من فکر نکنم بشود هیچ فرزندی را یافت که عشق و علاقه اش به مادر و پدرش، بیشتر و بزرگ تر از عشقی باشد که والدینش به او دارند.
این جمله را یادت باشد رفیق … تا هنگامی که خود پدر شوی …
آنگاه خواهی دید که چه رابطه و علاقه و عشق شورانگیزی بین تو و او یا بین شیرین و او بوجود می آید … برای همین است که بزرگترین داغ جهان این است که پدر یا مادری شاهد مرگ فرزندشان باشند …
.
.
از این که چنین دوست مهربانی دارم، خداوند را شاکرم و یقین دارم که این همه خلوص و مهربانی که در وجود آرش موج می زند، ثمره آن دو عزیز درگذشته است … خدای شان رحمت کند.
5th جولای 2010 در 11:27
استادددددددددددددددد عاششششقتونم به مولا !
21st جولای 2010 در 01:01
اروند جان کجایی؟
16th سپتامبر 2010 در 13:15
سلام اروند جان …
ازین به بعد همه پستها رمزی هستند ؟
رمزش رو به کسی نمیدی ؟ … اگر دوست داشتی برای من هم بفرست رمز پستها رو 🙂
25th سپتامبر 2010 در 09:16
balakhare man yekja ra pida kardam ke betonam sedamo be shoma beresonam chon hame comment donia baste hast.mikhastam begam mishe manam ramz ra dashte basham ?
25th سپتامبر 2010 در 14:12
درود بر شما …
فعلاً قصد عمومی کردن مطالب را ندارم.
سرفراز باشید.