بایگانی دسته: بيابان و بيابان‌زايي

پدیده هشت پای آلمانی ، نشانه بیابان زایی! – 5

ماجرای هشت پای آلمانی و رابطه‌اش با تشدید روند بیابان‌زایی در جهان را تا سیل ویرانگر پاکستان ادامه دادیم و این پرسش را به میان آوردیم که چگونه سیل در کشوری که اغلب مناطق آن همواره از کمبود ریزش‌های آسمانی له له می‌زند، توانسته چنین بنیان‌کن و مخرب عمل کرده و جمعیتی بالغ بر 20 میلیون نفر را متأثر کند و حتا بیم آن می‌رود تا تمامی 172 میلیون پاکستانی، با بزرگترین موج قحطی در سال 2011 مواجه شوند. چرا که دیگر نه محصولی مانده و نه زمینی برای زراعت!
اینک در پنجمین بخش از هشت‌پا نامه‌ی بیابانی‌مان، می‌خواهم این پرسش تلخ را به میان کشم:
چرا دولت‌ها هنوز هم برای آموزش اسلحه بیشتر حاضرند پول بپردازند تا آموزش دانایی؟ و چرا در طول قرن بیستم، توان تخریبی آدمی 10 هزار برابر بیشتر از توان مهار بیماری‌ها رشد یافت؟!

بد نیست بدانید که در یکی از گزارش‌های توسعه‌ی انساني سازمان ملل متحد که در آستانه‌ی هزاره‌ی سوم میلادی منتشر شد، آمده است: متأسفانه بسياري از كشورهاي جهان – از جمله همین پاکستان به همراه ممالک دیگری – همچون تانزانيا، عراق، عربستان سعودي، سوريه، قطر، اردن، عمان و قبرس با اينكه همگي در مناطق مستعد بيابان‌زايي واقع شده و عواقب آن را به خوبي لمس مي‌كنند، ليكن بين 151 تا 1000 درصد بودجه‌ی آموزشي و بهداشتي خويش را براي ارتش‌هايشان هزينه كرده‌اند. بديهي است، اگر در اين مقايسه به جاي بودجه‌ی آموزش و بهداشت، بودجه‌ی برنامه‌ها‌ي ‌محيط زیستی و مهار بيابان‌زايي منظور مي‌شد، آنگاه تفاوت بدست‌آمده، بسيار فاحش‌تر و شرم‌آورتر مي‌نمود.

به راستي چرا در برخي كشورهاي جهان بايد شمار معلمان، يک ششم تعداد سربازان باشد؟ يعني آموزش اسلحه مهم‌تر از تعليم دانايي است؟! و يا چرا بايد تعداد سربازان 27 برابر شمار پزشكان باشد؟ شما بگوييد: عاقبت جهاني كه براي گرفتن جان ساكنانش هزينه‌ی بيشتري متحمل مي‌شود تا تربيت نيروهاي حافظ جان، چه خواهد بود؟! عاقبت جهاني كه مردمانش براي نواختن طبل جنگ، لحظه‌اي را از دست نمي‌دهند، امّا در دميدن شيپور صلح، نفس كم مي‌آورند، چه خواهد بود؛ مردمانی که به قول کوفی عنان: مهارت عجيبی در ساخت طاق نصرت‌هاي جنگ از خود نشان می‌دهند، ولی در برپايي معبدهاي صلح، بسيار ناشيانه عمل می‌کنند  (سخنراني كوفي‌عنان در مراسم اهداي جايزه‌ی صلح نوبل سال 2001). چرا بايد قدرت کشندگی سلاح‌های انسان‌ساخت در طول يکصد سال اخير يک ميليون برابر افزايش يابد، امّا قدرت مهار بيماري‌ها تنها 100 برابر اضافه شود؟ آيا سزاوار است در دنيايي كه ميانگين سرانه‌ی توليد زباله‌ی برخي از شهروندان شمالي‌اش (آمريكا) در سال به 125 تن مي‌رسد، بيش از 1.5 ميليارد انسان در فقر مطلق بسر برده و اصولاً‌ چيزي براي خوردن نداشته باشند كه بخواهند زباله‌اي توليد كنند و در عوض در آمريکا سالانه متجاوز از سيصدهزار نفر به دليل بيماری‌های ناشی از پرخوری بميرند  – دکتر ديويد ساچر، رئيس انجمن جراحان آمريکا (به نقل از CNN) -؟ آيا شايسته است، هنگامي كه هوشمندي نوع بشر در پي ابداع بعد سوّم رايانه‌ها و فراخواني اصوات از گذشته‌هاست؛ به موازات چنين گشايش‌ها و دستاوردهايي، در حوزه‌ی دانش و افزايش توانايي‌هاي آدمي در مواجهه با چالش‌هاي پيش‌رو، خسارات حاصل از بلاياي طبيعي، در طول 30 سال گذشته، از جنبه‌ی ارزش مادي، 4.1 برابر؛ از جنبه‌ی شمار نفوس آسيب‌ديده، 3.6 برابر و از جنبه‌ی تلفات انساني، 2.3 برابر فزوني يابد؟ چگونه است که از دوران فرا نوگرايي (پست مدرنيسم) و حتا مابعد فرانوگرايي سخن به ميان می‌آيد و ادعا می‌شود که به پايان پاره‌ای از شاخه‌های علم نزديک شده‌ايم؛ با اين وجود، 40 سال پيش به طور متوسط فقرا 20 برابر فقيرتر از اغنيا بودند، امّا اينك 45 برابر فقيرتر هستند؟! چگونه است که برای ساختن بمب اتم در سال 1945، حاضر بوديم 2 ميليارد دلار را هزينه کنيم، چهار سال وقت را اختصاص دهيم و ده هزار دانشمند را بکار گماريم؛ امّا برای ريشه‌کنی دو بيماری بسيار کهنِ مالاريا و سل که در هزاره‌ی سوّم کماکان سالانه جان 2.7  ميليون انسان بي‌گناه را می‌گيرند، هنوز دم از کمبود امکانات و اطلاعات می‌زنيم؟!

ما کجا راه را گم کردیم دوستان؟!

ادامه دارد …

راه حل دکتر کریم‌زادگان برای نجات محیط زیست ایران

خوانندگان مهار بیابان‌زایی، پیش‌تر با حسن کریم‌زادگان آشنا شده‌اند، اینک بار دیگر این متخصص برجسته‌ی کشور بر نگارنده منت نهاده و حاصل اندیشه‌ها و تجربیات آکادمیک خویش را – برای گریز از بحرانی که دارد طبیعت ایران را به مرز ناپایداری برگشت‌ناپذیری سوق می‌دهد – با خوانندگان گرامی کلبه‌ی مجازی درویش به اشتراک نهاده است.
کریم‌زادگان در فرازی از یادداشت ارزشمندش، می‌نویسد: «ارزش یک درخت راش در طول زندگی‌اش 1030000000 ریال(یک میلیارد و سی میلیون ریال) است.  به عبارت دیگر، کسی که یک راش را قطع می‌کند باید بتواند معادل ارزش آن، ارزش جایگزین ایجاد کند.»
و این دقیقاً کاری است که برادران آب سالار در وزارت نیرو در هنگام ساخت سد و یا گرامیان راه و ترابری در زمان ساخت جاده و یا عزیزان انتقال دهنده‌ی لوله نفت و گاز دارند انجام می‌دهند! نمی‌دهند؟
با هم یادداشت دکتر کریم‌زادگان را می‌خوانیم:

رویکرد اقتصاد زیست محیطی، جلوگیری از تبدیل تهدید به فاجعه

مسیری که نظام اقتصادی موجود طی می‌کند، از نظر زیست محیطی ناپایدار و از لحاظ اجتماعی نا‌عادلانه است. اگر بنا باشد به توسعه پایدار برسیم، باید اقتصاد متکی بر سوخت‌های فسیلی، خودرو محور و دور ریزنده مواد را کنار بگذاریم و مدل اقتصادی جدیدی تعریف کنیم. این اقتصاد باید بر پایه منابع انرژی تجدیدپذیر، بازیافت و تنوع سیستم حمل و نقل با فاصله گرفتن از اتومبیل، پایه ریزی شود. این اقتصاد سازگار با محیط زیست احتمالن عادلانه‌تر و برای همه جهانیان بهتر است.
اگر چه در بخش هایی از جهان نشانه هایی از این رویکرد مشاهده می شود اما در کل جهان ، رشد نظام های اقتصادی از ظرفیت تحمل کره زمین بالاتررفته و تمدن ساخته دست  بشر را در قرن 21 میلادی تهدید و روز به روز آن را به فروپاشی  نزدیک تر می کند. نظام های اقتصادی موجود در سایه رشد افسار گسیخته و نابخردانه، جنگل ها، مراتع، خاک و منابع آب را نابود و به سرعت آلوده می کنند.این نظام ها با مصرف شدید سوخت های فسیلی گاز های گلخانه ای را به هواسپهر تخلیه می کند که طبیعت فاقد قدرت جذب تمامی آنها ست.جای خوشحالی است که این روند های مخرب محیط زیست مدت هاست مورد توجه قرار گرفته اندو در تعداد محدودی از کشور ها معکوس شده است اما هنوز یکی از آنها نیز در سطح جهانی معکوس نشده است.

در رویکرد اقتصاد محیط زیستی،  برای حفظ محیط زیست و مقابله با آلودگی ها ،از مکانیسم قیمت به عنوان یکی از  روش ها استفاده می شود.در این روش سعی می شود تا با استفاده از قیمت حقایق اکولوژیکی را نشان داد. نظام اقتصادی موجود بر پایه قیمت هایی شکل گرفته است که به مصرف کننده آدرس های غلط می دهد. قیمت های نادرست بازار های فعلی کالا و خدمات، ارزش خدمات اکولوژیکی و هزینه های خارجی تولید و مصرف را نشان نمی دهد. این امر باعث تخریب تنوع زیستی،آلودگی و در نهایت فروپاشی می شود.
رويداد جاري نابودي تنوع زيستي نتيجه تصميم هاي ميلياردها انسان استفاده كننده از جرياني از فرآورده ها و خدمات تنوع زيستي است. اين مهم، ثمره طبيعت «  خدمات بي قيمت» و « فقدان حق مالكيت » محيط زيست، منابع بيولوژيكي و به ويژه تنوع زيستي است. ايده « اثر خارجي» اينجا معنا مي‌دهد و بدان معني است كه ارزش اجتماعي جريان‌هاي مختلف كالا و خدمات تنوع زيستي در قيمت هاي بازار اصلاً، يا به اندازه كافي منعكس نمي شود. در نتيجه، توليد حد نامطلوب اجتماعي از اين كالا و خدمات منجر به وضعيتي مي‌شود كه از نظر  اقتصادي حد بهينه اجتماعي نيست. بسياري از فعاليت هاي انساني منجر به نابودي ميزان قابل توجه اي از تنوع زيستي شده است ، كه پايداري اكوسيستم ها و همچنين فراهم‌آوري كالا و خدمات شان را براي بشر تهديد مي كند . مي توان سئوال كرد چرا؟ ، زماني كه تنوع زيستي  فوائد بسياري براي  مادارد از آن غفلت شده و اجازه داده شده است كه نابودي تنوع زيستي رخ دهد؟ پاسخ اين است كه بسياري از خدمات تنوع زيستي ، كالاي عمومي در دسترس براي مصرف بدون قيمت در بازار هستند ، كه اين سهل انگاري به نابودي آنها ختم مي‌شود . لذا دو دليل مهم بنيادي باعث نابودي تنوع زيستي اند. اولي به كوتاهي بازار و دومي به نداشتن حق مالكيت مربوط مي شود. بسياري از فوايد تنوع زيستي، مانند تامين هواي پاك داراي قيمت نيستند، يعني ساز و كاري براي قيمت گذاري بازار كه بتواند چنين فايده هايي را كاملاً نشان دهد وجود ندارد. به عبارت ديگر، بازار در دروني كردن –  Internalize – سودمندي‌هاي حمايت تنوع زيستي قصور مي ورزد. اينها آثار خارجي‌اند – External – يعني آثار غير عمدي خارج از بازار بر رفاه، يا توليد ساير اشخاص. با اين مفهوم، ميزان  منافع حفاظت از تنوع زيستي به طور قريب به يقين در رقابت با ميزان  سودپروژه هاي عمراني شكست مي خورد. چنين موضوعي، شكست بنيادي در اطلاعات را باعث مي شود، يعني عدم درك ارزش هاي اقتصادي بي شماري كه ممكن است با حفاظت تنوع زيستي همراه باشند.

وقتی قیمت های بازاری ارزش یک درخت راش جنگل های هیرکانی را فقط بر مبنای چوب آن  محاسبه می کنند شکی نیست که قطع درختان راش بر حفظ آنها  پیشی می گیرد .در سیستم قیمت گذاری فعلی ارز ش های اکولوژیکی درخت راش یعنی کنترل فرسایش خاک،تنظیم شرایط اقلیمی، تولید اکسیژن، جذب دی اکسید کربن و دهها خدمت دیگر اکولوژیکی درخت که بر خوانندگان معلوم است اصلا به حساب نمی آید. نتیجه این قیمت گذاری غلط چیزی جز تخریب بیش از پیش جنگل ها نیست که ترمزی هم برای آن وجود ندارد.اما رویکرد اقتصاد زیست محیطی سعی دارد با تصحیح قیمت ها ترمز را بکشد. به عنوان مثال ارزش سالانه هر هکتار جنگل خزری 9829731 ریال است. دقت کنید این عدد سالانه است یعنی هر سال این ارزش تکرار می شود . ارزش یک راش در طول زندگی‌اش 1030000000 ریال(یک میلیارد و سی میلیون ریال) است.  به عبارت دیگر، کسی که یک راش را قطع می کند باید بتواند معادل ارزش آن ارزش جایگزین ایجاد کند که نظام اقتصادی موجود این ارزش فراوان را نادیده می‌گیرد و نتیجه آن افزایش خسارات سیل و …. در کشور  و جهان است.
به مثالی دیگر برای بیان ضعف نظام اقتصادی موجود جهت پایداری اشاره می کنم.از اعلام نخستین برنامه مقابله با آلودگی هوای شهر تهران 37 سال (سی و هفت سال) می گذرد و در این مدت علی رغم این همه هزینه،سمینار ، همایش  و وعده های متعدد مسئولین کیفیت هوای تهران مرتب رو به کاهش بوده است و آلودگی صوتی،تراکم و آب نیز به تهران اضافه شده است. شکی نیست با رویکرد نظام اقتصاد ی موجود این روند ادامه دارد مگر اینکه رویکرد فعلی را کنار بگذاریم و به. رویکرد جایگزین یا اقتصاد زیست محیطی توجه کنیم. در رویکرد اقتصاد زیست محیطی درهر فعالیت یا اقدامی هزینه های خارجی  یا منافع خارجی آن محاسبه می شود و تصمیم گیری  بر اساس هزینه اجتماعی و منافع اجتماعی انجام می گردد. به عنوان مثال هزینه خارجی آلودگی هوای تهران چقدر است؟ چه کسی  آن را ایجاد می کند؟و  ایجاد کننده چگونه باید آن را جبران کند؟در رویکرد  اقتصاد محیط زیست به این سئوالات پاسخ داده می شود.مطمئن باشید تا پاسخ این سئوالات را ندهیم ،آلودگی هوای تهران با همایش،توصیه اخلاقی و خواهش از مردم برای عدم استفاده از خودرو شخصی حل نمی شود. زیرا موتو محرکه انسان در هر فعالیتی سوداست و برای محاسبه سود، باید انواع هزینه ها و مقدار ریالی آنها را بدانیم. و مشخص شود این هزینه ها را چه کسی باید جبران کند ؟ به عنوان یک مثال، بر اساس مطالعات اینجانب هزینه های خارجی آلودگی هوای تهران را  به بخش های زیر  می توان خلاصه و محاسبه نمود.
1-    هزینه بهداشتی و مرگ ومیر
2-    هزینه تخریب ساختمان ها و تاسیسات شهری(هزینه پاک سازی و تعمیر)
3-    هزینه تخریب پوشش گیاهی شهر و کاهش تولید محصولات کشاورزی  در شهر و حومه تحت تاثیر آلاینده ها
4-    هزینه فرصت سوخت(بنزین و سایر سوخت های فسیلی …)
هزینه بهداشتی(مورد اول) به تنهایی 40 درصد از کل هزینه‌های اجتماعی آلودگی هوای تهران را شامل می شود. این هزینه دست کم به جز هزینه‌های طولانی مدت نظیر انواع سرطان ها که محاسبه آن بسیار مشکل است، سالانه بر اساس قیمت‌های سال 1382 به قرار زیر است: (كريم زادگان، حسن، رحمتيان مرتضي، 1382،”طرح جامع ارزيابي خسارات بهداشتي آلودگي هواي تهران، دانشكده بهداشت دانشگاه علوم پزشكي تهران”)

اگر هزینه های خارجی موارد 2-4 را به هزینه بهداشتی آلودگی هوای تهران اضافه کنیم(60 درصد باقی مانده، که یک سری محاسبات طولانی است که شاید از حوصله خونندگان به دور باشد). به طور میانگین مصرف هر لیتر بنزین  توسط هر فرد صاحب خودروی شخصی در تهران 6 برابر  قیمت فعلی بنزین در بازار (4000 ریال)  یعنی 24000 ریال هزینه اجتماعی دارد.اگر به طور متوسط ظرفیت هر باک خودرو را 40 لیتر فرض کنیم ، صاحبان خودروی شخصی در هر نوبت سوخت گیری برای جبران هزینه اجتماعی استفاده از خودروی شخصی ،به جای 160000 ریال باید 960000 ریال یا حدود صد هزار تومان بپردازد.در واقع نظام قیمت گذاری فعلی هزینه های بسیار سنگین احتراق بنزین در شهر تهران را در نظر نمی گیرد و این امر مبنای آلودگی هوای تهران است. طبیعی است این رویکرد(پرداخت هزینه های اجتماعی بنزین توسط مصرف کنندگان) باعث رونق بازار انرژی های تجدید پذیر، حمل و نقل عمومی ،دوچرخه و پیاده روی می شود.
البته این سیستم قیمت گذاری  را در شرایط فعلی،  بنده فقط برای سیاست گذاری و برنامه ریزی دولت و مدیریت شهری نهران پیشنهاد می کنم. یعنی در شرایط حاضر که مسائل اقتصاد کلان (درآمد، قیمت های جهانی ، قیمت خودرو و…) حل نشده است، نمی‌توان بحث پرداخت یا دریافت هزینه های اجتماعی  در ایران را مطرح کرد. تاکید می‌کنم در شرایط حاضر این محاسبات فقط برای سیاست گذاری است.

پدیده هشت پای آلمانی ، نشانه بیابان زایی! – 4

در سومین بخش از هشت پا نامه‌ی مهار بیابان‌زایی، این پرسش را طرح کردم که آیا ممکن است فردی که با دقتی کم‌نظیر می‌تواند ماجراهای 25 سال بعد از خود را شرح دهد، یک انسان معمولی باشد یا آن که بی شک فرازمینی است؟!
حقيقت اين است كه نه! براي رسيدن به دريافت هيگينز – همان گونه که برخی خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی هم اشاره کردند – نيازي به دارابودن هوشي خارق‌العاده نيست! كافي است نگاهي نه چندان عميق به مناسبات حاكم بر جهاني اندازيم، كه در آن زندگي مي‌كنيم و برخي آمارها را مرور كنيم تا دريابيم امكان پيشگويي فرجامي مخاطره‌آميز براي آيندگان تا چه اندازه سهل است! حتا مخاطره‌آميزتر از آنچه که هيگينز آن را به تصوير کشيد!!

به فاصله‌ی اندكي پس از انتشار كتاب هيگينز، يعني در آغاز دهه‌ی هشتاد ميلادي، شمار دانشمنداني كه در آزمايشگاه‌هاي تسليحاتي جهان شاغل بودند، از 400 هزار نفر فراتر مي‌رفت، به شکلی كه تا پايان آن دهه، هزينه‌ی جنگ‌افزارسازي زميني‌ها از يك‌هزار ميليارد دلار در سال نيز گذر كرد؛ كه اين رقم، از 200 برابرِ هزينه‌ی لازم براي خريد تمام ماشين‌آلات و ابزار كشاورزي مورد نياز كشورهاي گرفتار كمبود غذايي در آن دهه نيز بيشتر بود! نتيجه آنكه در پايان دهه‌ی هشتاد، 25 ميليون انسان آواره در سراسر جهان در جستجوي مأمني به دور از آتش جنگ بودند و 25 ميليون آواره‌ی ديگر از عقوبت بلاياي (به اصطلاح) طبيعي، خانه و كاشانه‌ی خويش را از دست داده بودند (فصلنامه‌ی جنگل و مرتع، ش 26، ص 62).

به سخنی ساده‌تر، دليل آوارگي گروه نخست، تلاش و هم‌انديشي 400 هزار تن از فناوران علمي جهان در آزمايشگاه‌هاي جنگ بود و علّت آوارگي 25 ميليون نفر دوّم، آنكه كسي در آزمايشگاه‌هاي صلح نبود تا بشر را در مواجهه با چالش‌هاي زيست‌محيطي ياري دهد! در واقع، نابخردي نظام حاكم بر جهان چنان آشكار است كه دبيركل وقت يونسكو – فدریکو مایور زاراگوزا (Federico Mayor Zaragoza)– را چنين به فغان واداشت: «اگر صدها ميليارد دلاري را كه صرف خريد و فروش جنگ‌افزارها يا مواد مخدر مي‌شود، با بودجه‌ی اختصاص يافته به آموزش و پرورش كشورها مقايسه كنيم، به چه بي‌تناسبي شرم‌آوري مي‌رسيم!»
و اگر امروز می‌بینیم که خسارت حاصل از به اصطلاح بلایای طبیعی همچنان در حال افزایش است؛ اگر می‌بینیم که روزی توفان کاترینا در غرب رکورد می‌زند، روز بعد سونامی در شرق و امروز سیل پاکستان در بیخ گوش ما و فردا … همه و همه برای این است که ما آنجا که باید هزینه کنیم و پژوهش‌های خویش را به پیش برانیم، نکردیم و درعوض برای دو لشکرکشی بزرگ به افغانستان و عراق 5 تریلیون دلار را سوزاندیم و بر باد دادیم! ندادیم؟

هشت پا را فراموش نکنید! دارم از جهانی برای شما سخن می‌گویم که هنوز یک رخداد سیل می‌تواند کشوری مانند پاکستان را که با صرف میلیاردها دلار به کلوپ هسته‌ای ملحق شد را کاملاً فلج سازد! ننگ بر آن ژنرال‌های خام‌دست و کوته‌بینی که پول ملّت و سرزمین‌شان را به جای آن که صرف پژوهش برای حفظ پایداری بوم‌شناختی سرزمین‌شان کنند، برای ساخت بمبی به هدر دادند که در بهترین حالت – یعنی حالتی که مورد استفاده قرار نگیرد – سرمایه‌ی بی‌امانی را تلف کرد و در بدترین حالت – یعنی حالتی که مورد استفاده قرار گیرد – فاجعه‌ای بزرگ برای بشریت به ارمغان خواهد آورد!
راستی! آیا در چنین ناکجاآبادی که مدرن ترین کشورش _ آمریکا – دقیقه ای 57 هزار و 77 دلار در افغانستان هزینه می کند، نباید مردمانش به همان شهروند افتخاری آکواریوم اوبرهاوزن دل خوش دارند؟ هیچ می دانید که اگر جهانیان برای مهار بیابان زایی فقط دقیقه ای 5 هزار دلار هزینه می کردند، امروز نه تنها نباید نگران مرگ از آب آلوده و افت کمی و کیفی آبهای سطحی و زیرزمینی و فرسایش بادی و ریزگرد و مهاجرت و … می بودیم، بلکه کابوس جنگ آب را هم برای همیشه به تاریخ پیوند می زدیم و به خاکش می سپردیم. افسوس …

ادامه دارد …

پدیده هشت پای آلمانی ، نشانه بیابان زایی! – 3

در دومین بخش از ماجرای پل، به این بزنگاه رسیدیم که آیا هیگینز یک پیش‌گو بود، یک رمال بود و یا یک آینده‌نگر؟ آینده‌نگری که برای آینده‌نگری‌هایش، کار زیاد دشواری هم برعهده نداشته است! کافی است به برخی از رخدادها و تصمیم‌ها و سلیقه‌ها در جهان دقت می‌کرد که کرد!
زیرا شايد هيچ گاه چون امروز، يعني در آغاز دومین دهه از سده‌ی بيست‌ و يكم ميلادي، چهره‌ی جهان از غم آوارگي‌ها، نسل‌كشي‌ها، تجاوزها، عملیات انتحاری و جنگ‌هاي داخلي در عراق، افغانستان، فلسطين، سودان، پاکستان، كشمير، هائيتی، روآندا، سومالی و پاره‌هايي ديگر از زيستگاه هايش، چنين افسرده و چروكيده نبوده است؛ 1.5 ميليارد فقير گرسنه، 13.5 ميليون آواره‌ی جنگي و ده ها هزار كشته، دستاورد خجلت‌بار تمدّن بشري در سپيده‌دم سوّمين هزاره‌ی پس از ميلاد مسيح(ع) است؛ تمدّني كه از آغاز شكوفايي‌اش در پنج هزار سال پيش تاكنون، وارث 14 هزار جنگ و قتل عام چهار ميليارد انسان بوده و هم-اکنون نيز به طور متوسط شاهد 20 جنگ مسلحانه در روز است؛ تمدنی که شهروندان پسامدرن آن، هر 40 ثانیه و به صورتی داوطلبانه زنگ خودکشی را به صدا در‌آورده و خود را به آن سوی انفجار بزرگ می‌رسانند! غافل از این که اخیراً ثابت شده که شاید اصلاً انفجار بزرگی هم در کار نبوده است!! از طرفي بحران‌هاي زيست‌محيطي، هيچ زمان چون امروز، مرگ‌آفرين و بنيان‌كن نشان نداده و هيچ گاه اُفول اندوخته‌هاي طبيعي و ذخيره‌گاه هاي ژنتيك جهان تا بدين‌ حد، شتاب نگرفته بودند؛ کافی است نگاهی به دسته گل بی پی در خلیج مکزیکو بیاندازیم و یا به بزرگترین فاجعه‌ی قرن در رخداد سیل پاکستان دقت کنیم؛ سرزمینی که تحمل این همه آدم را دیگر ندارد. افزون بر آن، دست‌كم سالي يكصد ميلياردتن مواد آلوده‌كننده در هوا، آب و زمين پخش مي‌شوند و آخرين برآوردها حكايت از آن دارد كه بيش از 5 ميليارد هكتار از سرزمين‌هاي جهان، يعني عرصه‌اي به وسعت 5 برابر كشور پهناور كانادا، از جريان‌هاي بيابان‌زايي آسيب‌ ديده و دچار اُفت توان توليد شده‌اند و هم‌اكنون با شتابي معادل 50 ميليون هكتار در سال (5 برابر مساحت استان اصفهان)، بر وسعت سرزمين‌هاي متأثر از بيابان‌زايي در جهان افزوده مي‌شود؛ رويدادهايي كه خود به شكلي ديگر سيماي زمين را فرتوت‌تر از آنچه كه هست، نشان خواهند داد.

چگونه است که در پی ايجاد ارتباط با موجودات احتمالی آن سوی منظومه‌ی شمسی بر می آييم و خواستار درک جهانی با فاصله‌ی 14 ميليارد سال نوری از خويش هستيم، امّا در مهارِ روند شتابناک پيدايش و شيوع امراض جديد و ناشناخته، عاجز مانده و تنها نظاره گرِ اين حقيقت تلخ باشيم که مرگ و ميرِ ناشی از ابتلا به ویروس  HIV در طول دهه‌ی گذشته 6 برابر رشد کند؟ اصلاً مگر می توان تولّد 60 ميليون انسان بیگناه حامل اين ويروس مرگ آفرين را در زمانه‌ی حاضر ناديده گرفت؛ انسان‌هايي که اين بخت را داشتند تا 3 هزار سال پس از افلاطون به دنيا آيند و سزاوارتر آن بود که از موهبت رفاهی سود جويند که می توانست تمدّن برایشان به ارمغان آورد، نه سمّی که در جانشان دميده شد! و مگر مي‌شود از شنيدن اين خبر اندوهگين نشد: ((در صورت ادامه‌ی روند كنوني، تا پايان قرني كه در آن هستيم؛ نسل بيش از نيمي از 1750000 (يك ميليون و هفتصد و پنجاه هزار) گونه‌ی زيستمندي كه اينك در جهان يافت مي‌شوند، براي هميشه نابود خواهند شد)).
چنين دريافت‌هايي نشان مي‌دهند، تا چه اندازه پيش‌بینی هيگينز به واقعيت نزديك بوده است. امّا چگونه؟ چگونه شهروندي از كره‌ی خاك كه چون بقيه‌ی شهروندان، به شدّت در بند زمان اسير است، توانسته چنان دقيق از آينده خبر دهد؟ آيا او انساني فرازميني يا نابغه بوده است؟!

ادامه دارد …

پدیده هشت پای آلمانی ، نشانه بیابان زایی! – 2

در نخستین بخش از این نوشتار تا آنجا آمدیم که دریافتیم شهرت پل، هشت‌پای ساکن در آکواریوم شهر اوبرهاوزن، به یکباره از شهرت مرد شماره یک در صحنه‌ی سیاست اسپانیا پیشی گرفته است؛ واقعیتی که درستی آن را موتور جستجوگر گوگل می‌تواند تأیید کند! نمی‌تواند؟
امّا درست هنگامی که می‌کوشید تا پاسخی سزاوارانه برای این رخداد بیابید، متوجه می‌شوید که داستان شهرت یک‌شبه‌ی هشت‌پا، نماد یک نیاز دیرینه‌ی بشر برای گریز از منطق تلخ و تیره‌ی علم برای تشریح پایان زندگی است! برای همین است که با اندکی جستجو در سبد هزینه‌های خانواده‌های اروپایی درمی‌یابیم که هنوز برای فالگیری و رمالی میلیاردها دلار در شمال هزینه می‌شود! یعنی در جایی که انتظار می‌رود رشد شاخص‌های توسعه انسانی و علم‌محوری، اجازه‌ی چنین تظاهرات علم‌گریزانه‌ای را ندهد … اما می‌دهد! نمی‌دهد؟

آن هم در شرایطی که هنوز کابوس بی‌آبی، جان میلیون‌ها نفر از انسان‌های روی زمین را تهدید می‌کند و همچنان مصرف آب آلوده، مهم‌ترین عامل مرگ و میر کودکان در جهان است؟ رخدادی که برای ریشه‌کنی خطر ناشی از آن، شاید همان دلارهای هزینه شده برای رمالی کافی باشد.
راستی چرا روند پاک‌تراشی جنگل‌ها، افزایش خسارت‌های ناشی از سیل‌های ویران‌گر، اُفت سطح آب‌های زیرزمینی، نرخ فرسایش آبی و بادی، آلودگی هوا، جهان‌گرمایی، شیوع بیماری‌های ناشناخته و … با شتابی نگران‌کننده و دمادم افزاینده به پیش تاخته و کارمایه‌ها را می‌رباید؟ واقعیت تلخی که اغلب برای مواجهه‌ی هوشمندانه با آنها و مهار ویرانگری‌هاشان، آزمایشگاه‌ها و پژوهشکده‌های حوزه‌ی محیط زیست – حتا در بین کشورهای ثروتمند شمال – از توان مالی لازم برخوردار نیستند!

در سال 1978 ميلادي، كتابي منتشر شد به نام «دشمن هفتم»، كه حاوي پيشگويي تلخي بود؛ پيشگويي تلخي كه امروز بدل به حقيقتي غم‌انگيز شده است. آن حقيقت كه 32 سال پيش توسط رانالد هيگينز  – Ronald Higgins- صاحب كتاب فوق، به رشته‌ی تحرير درآمد، چنين است : «بيست و پنج سال آينده و شايد دهه‌ی آتي، براي صدها ميليون انسان، مرگ از گرسنگي به بار خواهد آورد و براي بقيه‌ی ما، سختي، ناامني يا جنگ .»
به نظر شما هیگینز یک پیشگو بود و با استفاده از شگردهای رمالی به چنین پیش‌بینی دقیقی دست یازیده بود؟!

ادامه دارد …

پدیده هشت پای آلمانی، نشانه بیابان زایی! – 1

گمان برم، اگر قرار باشد مهم‌ترین و مؤثرین و مشهورترین شخصیت جام جهانی 2010 در آفریقای جنوبی را معرفی کنیم، بسیاری با نگارنده هم عقیده باشند که این شخصیت را نه می‌توان در سیمای ستارگان اغلب کم‌فروغ جام یافت، نه در قامت مربیانی چون دل بوسکه و مارادونا و نه حتا چهره‌های سیاسی چون رییس جمهور از خود متشکر آفریقای جنوبی! زیرا این بار همه‌ی راه‌ها به آکواریوم شهر اوبرهاوزن در جمهوری آلمان ختم می‌شد؛ جایی که یک هشت پا در آن داشت بی سر و صدا روزگار می‌گذراند تا اینکه سرانجام روزی برای قرار گرفتن در منوی غذای رستوران‌های دریایی شهر صدایش زنند!
غافل از این که رخداد پرشکوه و رنگی فوتبال در آفریقا، این بار سرنوشت دیگری برای پل رقم زده بود و جناب هشت پای قصه‌ی ما، ناگهان خود را در محاصره‌ی نور فلاش هزاران دوربین عکاسی دید که مشتاقانه برایش پرتوافشانی می‌کردند؛ زیرا او ترجیح می‌داد غذایش را از ظرفی بردارد که پرچم تیم پیروز مسابقه، زینت‌بخش آن بود! و بدین ترتیب، این اختاپوس کوچولو و لذیذ! راهی را یک شبه طی کرد، که برخی از ما آدم‌زمینی‌ها حاضریم برای طی کردنش، همه‌ی دارایی و توان خود را روی میز بگذاریم!
و تازه، این همه‌ی ماجرا نیست! هست؟

چه، بعد از این که جهانیان دریافتند که پل حتا قهرمان جام جهانی را به درستی معرفی کرده است، شهرتش بدانجا رسید که ماتادورهای اسپانیایی – که یک یورو را در هوا می‌زنند – حاضر شدند برای تصاحبش کیسه‌ی خزانه‌ی ملّی را به اندازه‌ی چندین میلیون از آن یوروهای دوست‌داشتنی شُل کنند!
خلاصه این که حالا وقتی نام این هشت‌پای پیش‌گو را – Octopus+paul – در موتور جستجوی گوگل قرار دهید، بیش از 11 میلیون و هفت صد هزار رفرنس را برای شما ردیف می‌کند! در حالی که اگر نام نخست وزیر اسپانیا (آقای خوزه لوییس رودریگز) که در حقیقت مرد نخست صحنه سیاست این کشور به شمار می‌رود را جستجو کنیم، با کمتر از 3 میلیون منبع نوشتاری روبرو خواهیم شد! چرا؟

ادامه دارد …

عقب‌نشینی نامحسوس سرخ‌ها در تیرماه!

بررسی تازه‌ترین یافته‌های هواشناسی منتج از نقشه‌های خشکسالی کشور که توسط تیم سختکوش دکتر مرتضی خداقلی عزیز در پایگاه مدیریت خشکسالی استان اصفهان تهیه شده است، نشان می‌دهد که مساحت بخشی از کشور که دریافت ریزش‌های آسمانی آن کمتر از میانگین درازمدت بوده از 67 درصد به 63.2 درصد کاهش یافته است. واقعیتی که نشان می‌دهد، سبزها توانسته‌اند چیزی در حدود 3.8 درصد از اراضی اشغال شده توسط سرخ‌ها تا پایان خردادماه 1389 را در تیرماه، پس بگیرند. این در حالی است که همچنان مجموع بارندگی رخ داده در 10 ماه نخست سال آبی جاری، 8.1 میلی متر بیشتر از مدت مشابه آن در میانگین درازمدت بوده است.
خبری که البته در ادامه خواهیم دید، بازخوردهای مثبتش چندان هم قابل اعتنا و امیدبخش نیست!

خلاصه وضعيت خشكسالي ايران در سال آبي جاري (مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389)


    ميزان بارندگي متوسط کشور تا پايان تيرماه جاري 225.6 ميلي‌متر
    میزان بارندگی دراز مدت کشور تا پایان تیرماه جاری 217.5  میلی متر
    ميزان افزایش بارندگي نسبت به دوره آماري بلند مدت 1.15  درصد
    بالاترین درصد خشکسالی: در ایستگاه بندرعباس و نهبندان با 70 درصد کاهش بارندگی نسبت به میانگین دراز مدت
    بالاترین درصد ترسالی: در ایستگاه جلفا (آذربایجان غربی) با 92 درصد افزایش بارندگی نسبت به میانگین دراز مدت
    وضعيت خشكسالي: خشکسالی در بخش اعظم نیمه شرقی کشور و ترسالی در بخش غربی و شمال غربی مشاهده مي‌شود. همچنين مناطقي با مجموع بارندگي كمتر از ميانگين دراز مدت نسبت به ماه گذشته (خرداد 1389) 3.8 درصد کاهش داشته است.

بر بنياد آخرين بررسي‌هاي انجام گرفته در پايگاه مديريت خشكسالي استان اصفهان و تجزيه و تحليل نقشه‌هاي خشكسالي از مهرماه  1388 تا پايان تير ماه 1389، گستره خشكسالي تقریباً نيمه شرقی كشور را احاطه نموده و نسبت به ماه گذشته (خردادماه) تفاوت چندانی نشان نمی دهد. به نحوي كه مجموع بارندگي در 2/63 درصد از مساحت كشور كمتر از ميانگين دراز مدت بوده و خشكسالي خفيف تا بسیار شديد در اين مناطق حاكم شده است (نمودار شماره 1). به جز در گوشه غرب و شمال غربي و دو لکه سبز رنگ در شمال شرق و جنوب شرقی كه همچنان در روزگار ترسالي به سر مي‌برند ديگر نقاط كشور با شرايط سخت خشكسالي مبارزه مي‌‌نمايند. بنابراين نسبت به ماه گذشته از وسعت ترسالی نیمه غربی کاسته شده و بر وسعت ترسالی‌ها در گوشه شمال شرقی و جنوب شرقی افزوده شده است و در مركز كشور خشكسالي‌هاي خفيف تا بسیار شدید را شاهد هستيم.
جزئيات ديگري از مطالعه نقشه‌هاي خشكسالي به دست مي‌آيدكه در ذيل به ‌آن اشاره كوتاهي مي‌شود.

شرح وضعيت خشكسالي در سال آبي مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389 در ايران

خشكسالي بسيارشديد (كاهش بيش از 60 درصد از بارش نرمال): خشکسالی بسیار شدید نسبت به ماه گذشته افزایش یافته است. به طوری که در حدود 9.3 درصد از سطح کشور را شامل می شود. خشکسالی شدید نیمه شمالی استان کرمان (انار، رفسنجان، سیرجان، شهر بابک و کرمان)، استان سیستان و بلوچستان (زهک و زابل)، نهبندان در استان خراسان جنوبی، بافق در استان یزد، فسا در استان فارس و بندر لنگه در استان هرمزگان را در بر گرفته است.

خشكسالي شديد (كاهش 45 تا 60 درصد بارش نرمال):  خشكسالي شديد در حدود 14درصد از سطح كشور را در بر مي‌گيرد. اين خشكسالي استان یزد (رباط و یزد)، بخش اعظم استان فارس (زرقان، داراب، سد درودزن و شیراز)،  بندر عباس و بافت در استان کرمان را شامل مي‌شود.

خشكسالي متوسط (كاهش 20 تا 45 درصد بارش نرمال): خشكسالي متوسط از  گوشه شمال شرقي به جنوب كشور همانند نواري خشكسالي شديد را احاطه كرده است و مساحتي در حدود 16.5 درصد را شامل مي‌شود. در استان خراسان جنوبی (بیرجند و قائن)، خراسان رضوی (فردوس)، طبس در استان یزد، استان سمنان (سمنان و گرمسار)، استان قم، بخش شمال شرقی و شمال استان اصفهان (خور و بیابانک و کاشان)، استان فارس (آباده و اقلید فارس)، استان بوشهر (بوشهر و کنگان)، جاسک و میناب (استان هرمزگان)، لار در استان فارس و بم در استان کرمان شاهد اين نوع خشكسالي مي‌باشيم.

خشكسالي خفيف (كاهش كمتر از 20 درصد نرمال): اين خشكسالي مانند كمربندي از بخش شمال شرقی كشور به سمت جنوب غرب كشيده شده است كه درصد قابل ملاحظه‌اي از كل ايران مي‌باشد و 22.9  درصد از مساحت كشور را در بر مي‌گيرد. در بخش اعظم استان خراسان رضوی (تربت جام، سرخس، فردوس، کاشمر و مشهد)، بخش مرکزی استان سمنان (شاهرود)، بخشی از استان گرگان، استان مازندران (بابلسر، فیروزکوه و نوشهر)، استان تهران، بخش مرکزی استان اصفهان (اردستان، گلپایگان، نایین و نطنز)، نیمه غربی استان خوزستان (آبادان، اهواز، بستان، بهبهان، دزفول)، جیرفت در استان کرمان و استان سیستان و بلوچستان (زاهدان و خاش) خشكسالي خفيف مشاهده مي‌شود.

خلاصه وضعيت خشكسالي استان اصفهان در سال آبي جاري (مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389)

    ميزان بارندگي متوسط استان اصفهان تا پايان تيرماه جاري 155.2 ميلي‌متر
    میزان بارندگی دراز مدت استان اصفهان تا پایان تیرماه جاری 154.3 یلی متر
    ميزان افزایش بارندگي نسبت به دوره آماري بلند مدت 1.15 درصد
    بالاترین درصد خشکسالی: در ایستگاه خور و بیابانک با 33 درصد کاهش بارندگی نسبت به میانگین دراز مدت
    بالاترین درصد ترسالی: در ایستگاه اصفهان با 65 درصد افزایش بارندگی نسبت به میانگین دراز مدت
    وضعيت خشكسالي: در بيشتر نقاط استان خشكسالي حاكم مي‌باشد و درصد كمتری از استان ترسالي متوسط و خفيف را شامل مي‌شود. همچنين مناطقي با مجموع بارندگي كمتر از ميانگين دراز مدت نسبت به ماه گذشته (خرداد 1389) افزايش داشته است.

فراکافت نقشه‌هاي خشكسالي از مهرماه  1388 تا پايان تير ماه 1389 نشان می‌دهد، نیمه شرقی و شمالی استان در وضعیت خشکسالی متوسط به سر می برد در حالی كه در بخش غربی و جنوب غربی، روزگار ترسالی را سپری می‌کند. به نحوي كه مجموع بارندگي در 66.6  درصد از مساحت كشور كمتر از ميانگين دراز مدت بوده و خشكسالي خفيف تا متوسط در اين مناطق حاكم شده است (نمودار شماره 2).
جزئيات حاصل از مطالعه نقشه‌هاي خشكسالي به شرح زیر است.

شرح وضعيت خشكسالي در سال آبي مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389 در استان اصفهان

خشكسالي متوسط (كاهش 20 تا 45 درصد بارش نرمال): خشكسالي متوسط در حدود 29.8 درصد از سطح استان را در بر مي‌گيرد. اين خشكسالي نيمه شرقي استان (خور و بيابانك و چوپانان) و شمالی‌ترین بخش استان (آران و کاشان) را شامل می شود.

خشكسالي خفيف (كاهش كمتر از 20 درصد نرمال): اين خشكسالي درصد بيشتري را نسبت به خشكسالي متوسط نشان مي‌دهد و در حدود 36.8 درصد از مساحت استان را شامل مي‌شود. در نواحي اردستان، حنا، خوانسار، گلپایگان، میمه، نايين و نطنز شاهد اين نوع خشكسالي مي‌باشيم.

ترسالي خفيف (افزایش كمتر از 20 درصد نرمال): اين خشكسالي مانند كمربندي از بخش غرب كشور به سمت جنوب كشيده شده است و مساحتي در حدود 27.8 درصد را در بر مي‌گيرد، كه شامل نواحي تیران، چادگان، سمیرم، شاهین شهر، شهرضا، فریدن، فریدونشهر، مورچه خورت و ورزنه مي‌باشد.

ترسالي متوسط (افزایش 20 تا 45 درصد بارش نرمال): به طور كلي ترسالی متوسط از مرکز استان به سمت جنوب غرب کشیده شده است و مساحتي حدود 5.6 درصد دارد. در اصفهان، دهاقان، زرین شهر، فلاورجان و مبارکه ترسالي متوسط مشاهده مي‌شود.

نمودار شماره 3 ميزان بارش دريافتي استان‌هاي مختلف كشور را نسبت به ميانگين دراز مدت آن و نمودارهاي 4 الي 7 تغييرات بارش را بصورت تجمعي و نيز به تفكيك ماه در بازه زماني ابتداي مهرماه 1388 تا پايان تيرماه 1389 نشان مي‌دهند. لازم به ذكر است تمامي مقايسه‌هاي انجام شده بر اساس آمار ايستگاه‌هاي سينوپتيك و به صورت حسابي محاسبه شده‌اند.

لب کارون، دیگر گل‌بارون نیست!

کارون، روزگاری پرآب‌ترین، باکیفیت‌ترین و یگانه رودخانه‌ی ایران بود که قابلیت کشتیرانی داشت. اصلاً کارون در روزگاری نه‌چندان دور، گل بارون بود … لب کارون را که یادتان هست! نیست؟
اینک اما چندسالی است که کارون نفسش به شماره افتاده و بدتر از آن، این که فقط این سدهای پرشمار بالادست و تونل‌های عظیم انتقال آب نیست که روزگار کارون را به خاک سیاه نشانده است؛ چرا که پساب‌های آلوده‌ی صنعتی، کشاورزی و شهری و روستایی را نیز باید به دلایل این نفس‌تنگی افزود … به نحوی که بخش‌هایی از کارون سیمای بیابانی پیدا کرده و بخش‌های دیگرش اینگونه تغییر رنگ داده و از بوی تعفن نمی‌شود به آن نزدیک شد …

نتیجه آن که استانی که 30 درصد حجم آبهای سطحی کشور را در خود جای می‌داده است، زنان و کودکانش باید اینگونه در پی مایه‌های حیات باشند و استانی که بر روی مخازن نفت و گاز خوابیده، باید مادرانش اینگونه در پی کپسول گاز باشند …

کسی چه می‌داند؟ شاید روزی همین شازده کوچولوی تنها یا آن معصومیت دوخته شده به آن بادبادک رنگی توانست دوباره خنده را به سرزمین خوزستان بازگرداند …

درود بر امین نظری که چشمانش هوش رباست …

در همین باره:
این عاقبت برای کارون، عقوبت کدامین نابخردی است؟!
در باره این دو تصویر از قدیمی‌ترین پل معلق ایران بر روی کارون!

این کارایی اقتصادی نیست که پایداری می‌آفریند – 4

در چهارمین و واپسین بخش از سلسله گفتارهایی که به موضوع جنگ آب در آینده و خطر بیابان‌زایی اختصاص یافته بود، می‌خواهم بر این دریافت تأکید کنم که اینک نمی‌توان به راحتی از کارایی اقتصادی، بدون لحاظ مبانی اخلاقی و محیط زیستی، به عنوان معیاری برای پایداری و رفاه جوامع یاد کرد. وگرنه نباید شاهد مرگ‌بارترین تهدیدهای محیط زیستی در قدرتمندترین و ثروتمندترین کشورهای جهان امروز می بودیم.
شايد از همین رو باشد که شخصیت‌های متنفذی چون آمارتیا کومار سن – (Amartya Kumar Sen) برنده‌ی نوبلِ اقتصاد سال 1998- خود يكي از منتقدان جدي کارایی اقتصادی یک سویه بوده و بارها برخی از سیاست‌های بانك جهاني را در طول سال‌هاي گذشته به چالش گرفته است. آن هم فردی که خود مدت زیادی در بالاترين سطوح تصميم‌گيري اين بانك مشاركتی فعال داشته است.

چنین است که آمارتیا در كتاب بحث‌برانگيزش (توسعه به مثابه آزادي – Development as Freedom)، اعتراف مي‌كند: «بانك جهاني مي‌توانست بسيار بهتر از آني عمل كند كه كرد.» وي به وضوح، ملاكِ ‌قرارگرفتن صرفِ كارايي اقتصادي را (كه سال‌ها از سوي بانك‌جهاني ترويج شده بود)، براي ارزش‌گذاري پايداري جوامع، نفي مي‌كند و ارزش‌هاي ديگري همچون رويكردهاي اخلاقي و زيست‌محيطي را مطرح مي‌سازد؛ همان رویکردهایی که جای خالی آن در سیاست‌های حاکم بر دولت‌های منطقه‌ای که در آن زیست می‌کنیم، سبب شده تا کسری موازانه‌ی اکولوژیک میان‌رودان و فلات ایران به بحرانی‌ترین حد خود تا امروز برسد؛ به نحوی که نه فقط اُفت کمی آب در دسترس، که اُفت کیفی آن برای مردمان این سرزمین – که روزگاری گرانیگاه تولید جهان به شمار می‌رفتند – به کابوسی دهشت‌انگیز بدل شده است. نزاع هند و پاکستان که به زودی، البته افغانستان هم به آن خواهد پیوست، گواهی دیگر بر احتمال گسترش جنگ بر سر آب در منطقه به سوی خاور است.

فرازنای سخن آنکه پندارِ توسعه‌ای متکی بر جلوه‌های سازه‌ای مديريت و مبتنی بر قدرت فناوري‌های فراپيشرفته، پنداری است که شناسه‌های باطل بودنِ آن سالهاست که آشکار شده است. فاجعه‌ی آرال، گسترش شتابان ریزگردها در میان رودان (بین‌النهرین)، خشک شدن پی در پی اغلب تالاب‌های کشور و نشست بی‌سابقه‌ی زمین در شرق، مرکز و شمال خاوری ایران‌زمین از جمله‌ی آن شناسه‌هاست که نشان دادند هنوز هم برای حکومت بر طبيعت راهی جز پيروی از قوانينِ آن وجود ندارد؛ راهی که عقوبتِ کژروی از آن، به صدا درآمدنِ بال‌های پروانه است؛ بال‌هایی که اگر طنینش را جدی نگیریم، ممکن است روند تشدید بیابان‌زایی و افزایش فرآیندهای کاهنده‌ی کارایی سرزمین را تا بدانجا پیش برد که به وقوع تنش‌هایی جدی و مناقشات منطقه‌ای بر سر آب منجر شود؛ رخدادی که شناسه‌هایش هم‌اکنون در مصر، سودان، اسراییل، سوریه، ترکیه، عراق، هند، پاکستان و … آشکار است.

دانایی فردی برای مهار طبیعت ستیزی ، کافی نیست! – 3

در سومین بخش از مجموعه یادداشت‌هایی که به دلایل خطر مناقشات منطقه‌ای بر سر آب می‌پردازد، اشاره می شود بر تبعات ویران‌گر فراموشی اصل پروانه … اصلی که نمودش را در همه جا می‌توان آشکارا ملاحظه کرد، به ویژه در سخن برخی از مدیران ارشد دولتی.
کافی است نگاهی بیاندازیم به تازه‌ترین اظهارات عالی‌ترین مقام سلامت کشور – دکتر مرضیه وحید دستجردی – که آشکارا از دو فرزند به عنوان کمینه‌ی مطلوب شمار کودکان در هر خانواده ایرانی دفاع می‌کند! یادمان باشد که 30 سال پیش، پتانسیل سالانه‌ی آب قابل استحصال برای 30 میلیون ایرانی، 140 میلیارد متر مکعب بود؛ امروز به دلیل تغییرات اقلیمی حتا 140 میلیارد متر مکعب هم نیست، اما جمعیت ایرانیان به 75 میلیون نفر رسیده است! یعنی سهم سرانه‌ی آب دردسترس هر ایرانی از بیش از 4 هزار متر مکعب به کمتر از 2 هزار متر مکعب (مرز تنش آبی در جهان) سقوط کرده است! و آنگاه با چنین بضاعتی همچنان بر طبل افزایش جمعیت کوبیدن، شگفت‌آور است! نیست؟

و این ها در حالی است که ما بسیار خوشبین باشیم و فرض کنیم که در طول این مدت، مدیریت حاکم بر بخش آب در ایران، بی نظیر بوده و توانسته همه‌ی کارمایه‌های بالفعل را، بالقوه سازد! در حالی که عملاً چنین نبوده و خود به عنوان یکی از مهم‌ترین شناسه‌ها و عوامل بیابان‌زایی عمل کرده است.
به هر حال، به نظر می‌رسد راه ِ گریز از این مناقشات، از طریق دانایی فردی صرف عبور نمی‌کند. آموزه‌ای که 155 سال پیش، یک نفر دیگر هم به نوعی آن را زنهار داده بود!

سروده‌ی هشيارانه‌ی والت ويتمن  – Walt Whitman – كه در سال 1855 ميلادي آفريده شده است، نشان مي‌دهد: دانايي فردي براي مهار بحران‌هاي اجتماعي و ممانعت از ارتكاب خطاهاي فاحش كافي نيست، هر چند كه لازم است! زیرا اگر کافی بود در فاصله این 155 سال، نباید جهان به سمتی میل پیدا می‌کرد که همه حسرت روزگار ویتمن را بکشند!

باور دارم كه يك برگِ علف كمتر از سيرِ ستارگان نيست،
و مور نيز به همان اندازه كامل است،
و يك دانه‌ی ماسه و تخم سوسك و داروگ،
شاهكاري است براي والاترين‌ها،
و توت سياه، شايسته‌ی زينت‌بخشيدن به رواق‌هاي آسمان است،
و باريكترين مفصل دست من، همه‌ی ابزارهاي ماشيني را
مسخره مي‌كند،
و گاوي كه با سري غمزده نشخوار مي‌كند،
از هر پيكره‌اي فراتر است
و موش، معجزه‌اي است كافي براي در ترديدافكندنِ
ميلياردها ميليارد بي‌ايمان.

ادامه دارد …

مؤخره:

ممنون از بهروز عزیز که به این جستارهای پروانه ای پیوسته است و تاکنون دو یادداشت منتشر کرده است.

شناسه‌های فراموشی پروانه – 2

در ادامه‌ی نوشتار پیشین باید تأکید شود که درست اندكي پيش از فروپاشي كامل اقتصاد آرژانتين و اعلام ورشكستگي رسمي دولت – به رغم حراج کم‌سابقه‌ی مواد خام خویش – يوهانس رائو، رئيس‌جمهور وقت آلمان، در نشست سالانه‌ی اعضاي پيمان (كنوانسيون) مبارزه با بيابان‌زايي سازمان ملل متحد(COP4)، اعلام كرد: « تنها در چهار سال مياني دهه‌ی 90 (97-1994)، جهانيان شاهد بروز 30 جنگ و مناقشه بين كشورها، ناشي از تخريب محيط‌زيست بودند.» جنگ‌هايي كه شناسه‌ی ناديده‌گرفتن هنجارهاي بوم‌شناختي در آموزه‌هاي راهبردي كشورهاي درگير به شمار مي‌آيند.
و يكي از بنياني‌ترين و در عين‌حال مشهورترين اصول در حوزه‌ی محيط‌زيست، قانوني است كه از آن با عنوان: «تأثير پروانه» یا  Butterfly Effect ، ياد مي‌كنند (اين قانون، نخستين بار در دسامبر 1972 توسط يك هواشناس آمريكايي به نام پروفسور ادوارد لورنز (Edward Lorenz)، استاد مؤسسه‌ی فناوري ماساچوست(MIT) ايالات متحده مطرح شده است.)  اصلي كه مضمونش چنين است: «جهاني كه در آن زيست مي‌كنيم، چنان كوچك و به هم وابسته است كه اگر يك پروانه، بال‌هاي خود را در جنگل‌هاي آمازون به هم زند، ممكن است طوفان مهيبي در آن سوي كره‌ی زمين رخ دهد. » (Predictability: Does the Flap of a Butterfly’s Wings in Brazil set off a Tornado in Texas)

چه كسي فكر مي‌كرد، عاقبت روشنايي شهرها و چراغاني اماكن بلندمرتبه در شب، ممكن است نسل پرنده‌ها، خفاش‌ها و قورباغه‌ها را در معرض نيستي كامل قرار دهد! چرا كه اين نورافشاني‌ها مانند جاروبرقي حشرات گوناگون نظير پشه‌ها را به خود جذب كرده و با از بين رفتنِ آنها، پرندگان و قورباغه‌ها نيز ديگر چيزي براي خوردن نخواهند داشت و كيست كه امروز نداند، تصورِ جهانِ بي‌پرنده، چقدر مي‌تواند دهشتناك و دلهره‌آور باشد؟! چگونه است كه هنوز پس از گذشت نزدیک به چهار دهه از پیدایش اين قانون، كماكان در اولويت‌سنجي‌هاي خويش و در ساز و كارِ تخصيص اعتباراتِ ملي، بي‌مهاباي فرداها، آن را ناديده مي‌گيريم؟ آنچه که امروز در دريای خزر و خليج فارس روی می‌دهد و اين دو بوم‌سازگانِ ناهمتای آبی را بدل به نخستين و دوّمين محيط‌های آبی آلوده‌ی جهان کرده است (البته گمان برم تا مدتها، خلیج مکزیک سبب روسفیدی ما را فراهم بیاورد! نمی‌آورد؟)؛ پساب‌های آلوده‌ای که هر روز با شتابی بيشتر، آبخوان‌های کشور را به نابودی می‌کشانند، سدهاي پهن‌پيکری که شوراب‌ها را می‌افزايند و تالاب‌های ناهمتای ايران‌زمين را به خشکی تهديد می‌کنند و صنايع آلوده‌کننده‌ای که اصول ارزيابی زيست‌محيطی را به سخره گرفته‌اند … همه و همه نشان می‌دهند که ما تا چه اندازه پروانه را از خاطر برده‌ايم! نبرده‌ایم؟
فراموشی دردناکی که در بخش بعدی خواهم گفت می‌تواند عواقبی جبران‌ناپذیر برای‌مان به ارمغان آورد.

ادامه دارد …

تشدید بیابان‌زایی ، خطر رؤیارویی بر سر آب را افزایش می‌دهد – 1

تأکید بیش از حد بر مدیریت سازه‌ای، غره شدن بر توانایی‌های دانش مهندسی و عدم اعتنا به قوانین طبیعی در شمار مهم‌ترین دلایلی است که می‌توان برای افزایش ناپایداری کره‌ی زمین ذکر کرد. در این میان، شوربختانه باید بپذیریم که کشور عزیز ما نیز از این عقوبت مصون نبوده و دارای یکی از پرشتاب‌ترین روندهای پس‌رفت در حوزه محیط زیست در بین کشورهای جهان است. اما ایران در این مصیبت تنها نیست؛ مصیبتی که سبب شده تا حیات با شتابی دمادم افزاینده از طبیعت ایران عقب‌نشینی کند …
و همان طور که پیش‌ترها هم در همین تارنما اشاره کرده‌ام: اینها همه از نشانه‌های فراموش کردن پروانه است!

کافی است سخنان لستر تاروProf. Lester C. Thurow – را در نخستين سال‌هاي آخرين دهه‌ی سده‌ی بيستمِ ميلادی، به یاد آوریم؛ اقتصاددان شهیری که در مقام مشاور اقتصادي بيل كلينتون، رئيس‌جمهور وقت ايالات متحده آمریکا، گفت: «در قرن بيست و يكم فقدان منابع طبيعي (در يك كشور) ممكن است، مزيتي باشد.» سخن تلخی که به باور نگارنده، یکی از بزرگترین خطاهای راهبردی در شیوه‌ی مدیریت جهان را برای دست کم یک دهه به دنبال داشت. در آن زمان، آرژانتين هنوز چون سال‌های نخست هزاره‌ی سوّم، يك كشور ورشكسته محسوب نمي‌شد و شايد حتّي در شمارِ يكي از سفيدترين ممالک آمريكاي لاتين قرار داشت؛ كشوري كه تارو در صفحه‌ی 48 از كتاب خويش (رويارويي بزرگ، نبرد اقتصادي آينده – ژاپن، اروپا و آمريكا – برگردان عزيز كياوند، 1372. تهران. مؤسسه‌ی عالي پژوهش در برنامه‌ريزي و توسعه، 387 صفحه)، منابع‌طبيعي انبوهش را با ژاپن مقايسه مي‌كند كه از منابع طبيعي اندكي به نسبت آرژانتين برخوردار است و مي‌گويد: به رغمِ  برخورداري از چنين منابعي، آرژانتين فقير است و ژاپن ثروتمند. اينك از زمان مقايسه‌ی تارو، بيش از 18 سال مي‌گذرد، در اين مدّت، قدرتمندترين كشور آمريكاي لاتين، سخت‌ترین بحران تاریخ خود را گذراند، آن هم به رغم آن که یکصد و سی میلیارد دلار وام بر پیکر اقتصاد بیمارش تزریق شد؛ زیرا به خطا دریافته بود که «راه ثروتمند‌شدن از طبيعت نمي‌گذرد!» نتيجه آنكه كشوري كه در آغاز دهه‌ی نود ميلادي، مي‌شد آن را دست‌كم با ژاپن قياس كرد، در آغاز هزاره‌ی سوّم بايد با جمهوري‌هاي آسياي ميانه مقايسه می‌شد و تا مدت‌ها كسي قادر به اداره‌ی آن نبود، در كمتر از يكماه 5 رئيس جمهور عوض ‌كرد و بي‌ساماني را بدانجا رساند كه هر كودك آرژانتيني در بدو تولّد، ناگزير بود تا سنگيني چهار هزار دلار بدهي خارجي را بر دوش خويش تحمل كند، آن هم سرزميني كه تا چندي پيش، درآمد سرانه‌ی ساكنانش به حدود هشت هزار دلار در سال بالغ مي‌شد!

و این در حالی است که لستر تارو هشت سال بعد از انتشار این کتاب، کتاب جدیدی با عنوان ثروت آفرینان (Building Wealth) منتشر کرد و در آن آشکارا نظر خویش را اصلاح کرده و در بین یازده قاعده‌ای که برای بازی در قرن بیست و یکم اعلام داشت، یکی هم این بود:
پیشرفت اقتصادی و ارتقای سطح محیط زیست مترادفند، نه متضاد.
و این آموزه‌ای است که بسیاری از دولتمردان ما، حتا در مسئولیت‌های مرتبط با محیط زیست و منابع طبیعی، عملاً به آن اعتقاد ندارند! دارند؟

ادامه دارد …