بایگانی دسته: مدیریت

درنگ این قورباغه یک دنیا حرف دارد! ندارد؟

لطفاً به این تصویر نگاه کنید …
خواهش می‌کنم که با دقت در جزییات این عکس درنگ فرمایید …
شما فکر می‌کنید این قورباغه‌ی نگون بخت دارد به چه می‌اندیشد؟ و چرا مردد است که آیا سرانجام تنش را بسپارد به این زریوار پر زباله و پری دار یا دلش را خوش کند به آن روزگار خوش افسانه ای و پری پیکر در سال های نه چندان دور؟!

باور کنید:
جهانی که برای قورباغه‌ها و ماهی‌ها جا نداشته باشد، برای آدم‌ها هم جا نخواهد داشت …
امروز روز جهانی محیط زیست است … روزی که باید به حرمت همه‌ی زیستمندان عالم، به پاخیزیم و پیمان بندیم که می‌توانیم جهانی سبزتر، آرام‌تر و با توان زیست‌پالایی بیشتر بیافرینیم و از آن پاسداری کنیم! نمی‌توانیم؟
ممنون از محسن زوارزاده‌ی عزیز که از ماحصل تازه‌ترین سفرش به طبیعت کردستان و تالاب زریوار، این دو تصویر تأمل برانگیز را به خوانندگان عزیز مهار بیابان‌‌زایی هدیه کرده است.

مؤخره:
سال‌ها پیش استاد فرزانه‌ی ادب، دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی برایمان سروده بود:
در هجوم تشنگی ، در سوز خورشید تموز
پای در زنجیر خاک تفته می نالد گون :
“روزها را می کنم پیمانه ، با آمد شدن ”
غوک نیزاران لای و لوش گوید در جواب :
” چند و چند این تشنگی ؟
خود را رها کن همچو ما
پیش نه گامی و جامی نوش و کوته کن سخن”
بوته خشک گون در پاسخش گوید : ” خمش !
پای در زنجیر ، خوش تر تا که دست اندر لجن ”

امروز اما با مشاهده‌ی دوباره‌ی چهره‌ی درمانده و مستأصل این قورباغه‌ی زریواری، احساس می‌کنم که حتا غوک نیزاران لای و لوش هم دیگر تحمل این شرایط را ندارد! دارد؟

آیا می‌دانید مهم‌ترین عامل بیابان‌زایی در ایران چیست؟!

بیابان‌زایی یا تخریب سرزمین – Land Degradation– به مجموعه فرآیند‌های با منشأ انسانی یا طبیعی اتلاق می‌شود که ضریب کارایی سرزمین را کاهش داده و کارمایه‌ها را نابود سازد.
اینک شرکت‌کنندگان در همایش ناگفته‌های سدسازی که در آخرین‌ روزهای اردیبهشت ماه سال 1389 در دانشگاه صنعتی اصفهان گرد هم جمع شده بودند و این تومار را نیز خطاب به مجید نامجو امضاء کردند (گفتنی آن که امکان عکس گرفتن از همه‌ی صفحات حاوی امضا به دلیل ازدحام فراهم نشد)، در قطعنامه‌ی پایانی همایش بر این واقعیت تأکید کرده‌اند که استمرار سیاست‌های کنونی در حوزه‌ی مدیریت آب و سدسازی، می‌تواند کشور را با مهلک‌ترین جریان بیابان‌زا مواجه سازد.
جالب است که بدانید، از دیدگاه شرکت‌کنندگان در نظرسنجی خبرگزاری مستقل محیط زیست ایران – ایرن – وزارت نیرو به همراه وزارت راه و ترابری و وزارت نفت، بیشترین اثر را در تخریب و آلودگی محیط زیست ایران دارند. در حقیقت 84 درصد شرکت‌کنندگان در این نظر سنجی، به این سه وزارتخانه رأی داده‌اند و فاصله‌ای زیاد با دیگر رقبای خویش در وزارت صنایع و معادن و وزارت مسکن و شهرسازی دارند.
در ادامه می‌توانید متن کامل قطعنامه را مطالعه فرمایید:

قطعنامه همايش ناگفته‌هاي سدسازي

ساخت و ساز در آبخيزها برپايه «الگوهاي نابومي» ‌مانند سدسازي، شهرسازي و راهسازي اثر ويرانگري بر جوامع محلي و سيماي منابع طبيعي کشور داشته است: در اين ميان سدسازي بزرگترين فعاليت بيابان‌زاي کشور تلقي مي‌شود.

سدسازي‌هاي 50 سال اخير برپايه‌ی تقليد از الگوهاي نابومي ‌انجام شده است، آن هم در جايي که سدسازي از ديرباز در اين تمدن آبي شناخته شده بود. اما ايرانيانِ ژرف انديش با مشاهده تبخير شديد از سطح آب (تا 5 متر) و سدهاي پر شده از رسوب تنها پس از چند دهه به سبب رسوب‌آوري شديد رواناب‌ها و رودها، اين رويکرد را آگاهانه کنار گذاشتند. دور دوم سدسازي در ايران پس از کودتاي 28 مرداد به دست شرکت‌هاي چند مليتي منتفع در ساخت و ساز، بدون توجه به تجربه ملي آغاز شد و متأسفانه تاکنون ادامه يافته است.  مطالعه، ساخت و بهره‌برداري 1265 سد (با 584 سد در دست بهره‌برداري، 128 سد اجرايي، 553 سد در دست مطالعه) اثرات بسيار ناسازگاري بر آبخيزهاي کشور داشته و خواهد داشت. سدها  به رغمِ بودجه سنگين خود، از سطح زير کشت آبي کشور کاسته‌اند؛ حتا اگر ادعاي نادرستي به گستره‌ی 3.3 ميليون هکتار بر حقيقت سايه افکنده باشد.
مهمترين مولفه‌هاي سدسازي کشور عبارتنداز:
1.    غيراقتصادي بودن، عدم دستيابي به هدف‌ها، صرف هزينه  زياد براي دستاورد تقريباً هيچ در کفه مردم و جوامع بومي؛
2.    غصب حقابه ميليون‌ها کشاورز و باغدار پائين دست سدها که ابزاري براي احقاق حقوقشان ندارند؛
3.     تضييع حق صدها هزار خانوار کشاورز و دامدار ساکن مخزن سدها با راندن اجباري آنها از موطنشان؛
4.    تضيع حق عشاير ازبابت زيرآب بردن مراتع موروثي ونيز مسير کوچشان؛
5.    تضييع حق جوامع بومي‌وابسته به دهانه يا چاهه رودها که معيشت‌شان به ماهيگيري، گردشگري و… وابسته است؛
6.    تضييع حق جوامع بومي‌سيلابدشتها که با خشکاندن رودخانه سفره آب زيرزميني موروثي شان خشک شده؛
7.    شور و زهدار کردن اراضي کشاورزان در پائين دست سدها؛
8.    تخريب و خشکاندن بسياري از قنات‌هاي کهنسال و در دست بهره برداري که بدون تبخير آب تامين مي‌کردند
9.    تخريب آب بندان‌هاي ايراني که شيوه‌هاي مثال زدني گردآوري آب باران و بکارگيري آن در کشت برنج و… بودند
10.    تبخير سالانه بيش از 5 ميليارد مترمکعب از آب کشور در پشت سدها؛ (از بيشينه 320 ميليون مترمکعب از سد کرخه تا …)
11.    تخريب صدها هزار هکتار از جنگل‌هاي کشور در بالادست، در مسير رودها، در پائين دست، تا دهانه و چاهه؛ (به ويژه جنگل‌هاي هيرکانی ايران که با ساخت بيش از 40 سد از سدهاي سفيدرود تا تجن مازندران و البرز و… با نابودي کامل مواجه شده اند و  با کمال تاسف شنيديم که  سد بدون هيچ فايده منگل آغاز شده است که مخزن آن گذشته از کيلومترها جاده کشوري، بخشي از بکرترين نقاط باقيمانده هيرکان را به زير آب خواهد برد بدون آنکه کوچکترين فايده‌اي براي مردم و منافع ملي داشته باشد)
12.    خشکاندن رودهاي کشور با زيستگاه‌هاي رودخانه‌اي و کناررودخانه‌اي آنها؛
13.    خشکاندن تالاب‌ها و درياچه‌هاي پارک ملي بختگان (زيرپوشش معاهده رامسر) و ساير تالاب‌ها و درياچه‌هاي استان فارس،
14.    خشکاندن تاکنون بيش از 180 هزارهکتار از درياچه اروميه (زيرپوشش معاهده رامسر، دومين درياچه شور جهان، و تنها زيستگاه آرتميا اورميانا) باساخت بيش از 40 سد (بدون فوايد مستند و راستي آزمايي شده) روي 14 رود اين حوضه آبريز
15.    خشکاندن تالاب‌هاي خوزستان مهمترين عامل غبارآلودگي خطرناک درغرب کشورباساخت سدهاي بيشمار روي کرخه، کارون، جراحي، زهره.. که گذشته از زيان‌هاي اقتصادي (تعطيلي کارخانه‌ها و شهرها و..) خطر بزرگي براي سلامت ساکنان منطقه است
16.     تخريب تالاب گاوخوني ونابودي روستاهاو جوامع کنار آن مانند شهرتاريخي ورزنه، به سبب سدسازي در بالادست آبخيز
17.    تخريب جنگل مه رويه و تالاب جازموريان و نابودي جوامع بومي‌وابسته به آنها درپي ساخت سد جيرفت و…

راهکارهاي برون رفت
1.    توقف تخصيص هرگونه بودجه به ساخت سدها
2.    تشکيل انجمن‌هاي کشاورزان، دامداران، عشاير، ماهيگيران در همه حوضه‌هاي آبخيز به عنوان تصميم‌گيران در مسایل آبخيزها
3.    انجام بررسي‌هاي احياي آبخيزها، رودخانه‌ها، تالاب‌ها ازسوي سازمان‌هاي مردم نهادِ توانمند، تشکل‌هاي دانشي غيردولتي….
4.    تلاش مضاعف براي اصلاح الگوي مصرف و افزايش کارايي آب که بمعني دستيابي به ميلياردها مترمکعب آب بدون سدسازي  است
5.    تخصيص بودجه براي برچيدن سدها
6.    اصلاح شرح خدمات شهرسازي و ساخت ساختمانها با ضابطه‌هاي خودکفايي و پاک (با پيش بيني ياخته‌هاي خورشيدي تامين برق، پيش‌بيني گردآوري باران و نگهداري، بازچرخاني آن، پيش‌بيني تأمين از قنات‌ها يا ساير روش‌هاي پايدار، پيش‌بيني ساماندهي زباله در خود ساختمان‌ها)
7.    با توجه به اينکه آب از مهمترين منابع طبيعي کشور است پيشنهاد مي‌شود منابع آب کشور و منابع طبيعي و محيط زيست در وزارتخانه‌اي به طور هماهنگ مديريت شود.

برای آگاهی بیشتر:

ردپای تخریب سدسازی در مهار بیابان زایی

خبری هشداردهنده برای همه ی وبلاگنویسان و فعالان محیط زیستی!

خبرگزاری بهروزپرس – که این روزها یک تنه به جای لشکر غایب یا خواب‌مانده‌ی گرین‌بلاگ می‌نویسد – یک خبر جالب منتشر کرده که به نظرم همه – از جمله خودم – باید به آن توجه کنیم.

جمعه گذشته – هفتم خرداد 1389 – آقای  TOMMY STADLEN، در نیویورک تایمز پرده از یک راز بزرگ برمی‌دارد! این که چرا به مرور توجه مردم دارد به موضوع حیاتی و مهم تغییر اقلیم – Climate Change – کاسته می‌شود؟!
گرانیگاه کلام این نویسنده‌ی آمریکایی – که البته منتقدینی هم دارد – آن است که غرزدن پیوسته و ترساندن مردم از عواقب  خطرات تغییر اقلیم و جهان‌گرمایی، بدون نمایش دورنمایی امیدبخش و انرژی‌دهنده، منجر به واکنش منفی و پس‌رونده شده و سبب گردیده تا مردم ترجیح دهند تا صدای حق‌طلبانه‌ی طرفداران محیط زیست را نشنوند و برایشان انکار جهان‌گرمایی و تغییر اقلیم آسان‌تر از پذیرشش باشد!

پیش‌تر و در قالبی دیگر، کیم ووچونگ، نویسنده‌ی کتاب پرفروش و مشهور «سنگفرش هر خیابان از طلاست» هم چنین پندی را به خوانندگانش منتقل کرده و گفته بود: هرگاه حرف امیدبخشی برای زدن ندارید، بهتر است خاموش بمانید. بگذارید راوی خبرهای بد در ذهن مردمان نام نگیرید؛ حتا اگر خبرهای بد شما، حقیقت محض باشد.
ووچونگ می‌گوید: «وقتي ديگران شمارش معکوس غير ممکن‌ها را شروع مي‌کنند من به شمارش ممکن‌ها مي‌پردازم

ضمن سپاس مجدد از بهروز حسنی مهمویی – که دارد دور از وطن، مشق سبز در مقطع دکترا می‌نویسد – مایلم تا توجه آن اندک نویسندگانی که هنوز پرچم سبزنویسی را به زمین ننهاده‌اند، جلب کنم که کاری نکنیم تا مردم به شنیدن و خواندن خبرهای تلخ و غم‌انگیز – بدون ارایه راه حل – در حوزه محیط زیست عادت کنند و آرام آرام دکمه‌ی کیبورد خود را از صفحات سبز وبلاگستان به چرخانند به سمت جایی که بشود اندکی لبخند زد و امید را – ولو به عاریت – ذخیره کرد!
اصلن شاید کم شدن اقبال نویسندگان محیط زیستی به نگارش در این حوزه هم، بی ارتباط با اشباع شدن خویش از انبوه خبرهای منفی و ناامیدکننده نباشد!
اما چگونه می‌توان هم امیدوارانه به آینده نگریست و هم خواب خوش طبیعت‌ستیزان را پراند و همچنان به اطلاع‌رسانی مؤثر و هدفمند در این حوزه ادامه داد؟! مگر نه این است که مشکلات منابع طبیعی قرار است تا به قیامت ادامه داشته باشد؟!
چگونه می‌توان فقط به این بسنده نکرد که بگوییم: نکشیم، نخوریم، نزنیم، نبریم، نرانیم و نزاییم؟!
آیا جز افزایش دانایی و تجهیز خویش به دانش روز محیط زیست، راه دیگری برای ما باقیمانده است؟

یادمان باشد:
گاه دفاع بد از یک آرمان مقدس، به مراتب خسارتی جبران‌ناپذیرتر از حمله و دشمنی با آن آرمان به بار می‌آورد.

دلم می‌سوزد اگر مرجان‌ها در خلیج فارس دیگر نرقصند!

مرجان‌ها ممکن است برای همیشه رقص را فراموش کنند! باورتان می‌شود؟ یعنی امکان دارد مرجان باشی و نتوانی برقصی؟!
راستی! شما فکر می‌کنید تصور شاخاب پارس بدون مرجان، چگونه برزخی را در مقابل دیدگان می‌آفریند؟!
می‌خواهم در یادداشت پیش رو – که نخستین بار در مردمک منتشر شد، پاسخ این پرسش را بدهم؛ پاسخی که اینگونه آغاز می‌شود:

نگویید که نگفت:
مرجان‌های خلیج فارس ممکن است دیگر نرقصند!

سال‌ها پیش شاعر کاشانی و دلنواز وطن، سهراب سپهری عزیز، هشدار داده بود:
و بدانیم پیش از مرجان
خلایی بود در اندیشه‌ی دریاها …

بسیاری آن روز حرف سهراب را نفهمیدند؛ امّا امروز ماجرا فرق می‌کند! نمی‌کند؟ امروز در شرایطی داریم از مرگ مرجان‌ها سخن می‌گوییم که رشد گرایش‌های دانشگاهی در رشته‌های مرتبط با محیط زیست، چه در داخل و چه در خارج از کشور، صدها برابر فزونی داشته و حالا کمتر خانواده‌ای را می‌توان یافت که در آن یک جوان تحصیلکرده وجود نداشته باشد؛ جوانانی که اغلب – دست کم – 3 واحد محیط زیست پاس کرده‌اند.
با این وجود، گمان نبرم کسی با نگارنده متفق‌القول نباشد که روزگار طبیعت ایران، به رغم افزایش دانایی مردمانش نسبت به محیط زیست، به مراتب دردناک‌تر و تلخ‌تر از زمان سهراب است.
دریاچه‌ها و تالاب‌ها، یک به یک در حال نیستی و نابودی هستند؛ درختان کهنسال و دیرزیست را به بهانه‌های واهی به مسلخ می‌فرستند؛ اندوخته‌های آب را در زیرزمین بی مهابا تاراج می‌کنند و بیش از 90 درصد از رودخانه‌های کشور از چنان آلودگی‌ای رنج می‌برد که حتا نمی‌توان آبش را به مصرف کشاورزی و شرب دام رساند.
و اینک که از عرصه‌ی 164 میلیون‌هکتاری ایران مرکزی  ظاهراً فارغ شده‌ایم، یادمان افتاده که خلیج فارسی هم داریم که می‌شود آن را هم توسعه داد و زی‌گونگی منحصر به فردش را نابود کرد!
متأسفانه خبرهایی که از سواحل نیلگون خلیج فارس می‌رسد، حکایت از آن دارد که فعالیت‌های صیادی و صنعتی، به ویژه ورود شتابناک پساب آلوده‌ی کارخانه‌ها و نفت‌کش‌ها، مرجان‌های رقصان در دریا را به توده‌های سنگی سفید تبدیل کرده است؛ شناسه‌ای که نشان می‌دهد: حال خلیج فارس اصلاً خوب نیست و مرگ طبیعت در آن نقطه نزدیک است.
یادمان باشد که مرجان‌ها به طور متوسط فقط سالی نیم تا یک سانتی‌متر می‌توانند رشد کنند. بنابراین، آفرینش دوباره‌ی مرجان‌هایی که بین 5 تا 6 متر طول دارند، به 500 تا هزار سال زمان نیاز دارد. این در حالی است که حتا عملیات غواصی در اطراف کیش و برداشت شتابان ذخایر منطقه و ماهی‌های تزیینی موجود در جزایر مرجانی خلیج فارس، به شدت سبب تخریب مرجان‌ها را فراهم کرده و بیم آن می‌رود که با ادامه روند کنونی تخریب، اندوخته‌های مرجانی به شدت بیشتری مورد تهدید و تحدید قرار گیرند.

افزون بر آن، پروژه 2 میلیارد دلاری ساخت شهرک دریایی 405 هکتاری در سواحل کم عمق خلیج فارس  به همراه اسکله‌سازی در مناطق ساحلی به شدت می‌تواند جمعیت مرجانی را تحت تأثیر سؤء خویش قرار دهد؛ همان گونه که هم‌اینک در “لارک” و “هنگام” چنین رخدادی به قوع پیوسته و پدیده سفید شدن مرجان‌ها گزارش شده است .
نباید فراموش کنیم که اگر اکنون نیز تمامی عملیات تخریبی را متوقف سازیم، نخواهیم توانست در طول یک قرن آینده هم خسارت ناشی از مرگ مرجان‌ها را به طور کامل جبران کنیم. بنابراین، کمک به مهار فرآیند مرگ مرجان‌ها، خدمتی است بی‌منت به نسل‌های آینده.
کمکی که باید از همین امروز شروع کنیم.

آنچه که این هفته در عصر پرتقالی طرح خواهد شد!

در برنامه این هفته‌ی حال زمین خوب نیست که در عصر پرتقالی رادیو جوان پخش خواهد شد، با مهران دوستی در باره‌ی ماجرای ورود شیر ایرانی به دشت ارژن و ببر روسی به میانکاله، بحران کم‌آبی در جیرفت و کهنوج، فاجعه‌ی هورالعظیم و نقش آبخوانداری و آبخیزداری در پایداری سرزمین ایران گپ زده‌ایم.
گفتنی آن که عصر پرتقالی از ساعت 15 الی 17 روزهای شنبه تا چهارشنبه از رادیو جوان و در سراسر کشور پخش می‌گردد.

در همین باره:

رد پای رادیو جوان در مهار بیابان زایی!

از تپه‌های ماسه‌ای منجیل تا چهارمحال بختیاری ، راهی نیست! هست؟

این تصویر را به دقت بنگرید؛ اینجا منجیل است! اگر باور ندارید، به دکل‌های سفیدرنگ و آشنای توربین‌های بادی دقت کنید تا دریابید که آدمی آنقدر توان دارد که حتا در منطقه‌ای همچون منجیل در قلب البرز مرکزی و با اقلیمی نیمه‌مرطوب هم تپه‌های ماسه‌ای بیافریند! همان گونه که پیش‌تر در بورالان آذربایجان غربی آفریده بود!!
برای آنها که در آمفی تئاتر مرکزی دانشگاه شریف جمع شده بودند، گفتم که آن تپه‌های ماسه‌ای حاصل جانمایی اشتباه در ساخت سد سفیدرود است؛ سدی که 38 سال از افتتاحش می‌گذرد؛ اما هنوز بیش از 15 درصد ساخت شبکه‌های آبیاری‌اش پیشرفت نکرده، اما درعوض تا دلتان بخواهد رسوب تولید کرده است!
حال امّا گزارش تکان‌دهنده‌ی دیده‌بان شریف طبیعت بختیاری، حکایت از آن دارد که چشم‌انداز پرآب‌ترین استان کشور در بام ایران، شاید غم‌انگیزتر از منجیل شود! استانی که سدسازان عزیز، عزم‌شان را جزم کرده‌اند تا آن را به کارگاه پایلوت و حیاط خلوت ساخت و سازهای خویش در طول دو دهه‌ی آینده بدل سازند و ظاهراً نمی‌خواهند هیچ آب باریکه‌ای را از قلم بیاندازند! چه رسد به رودخانه‌ی بزرگ و پرآب استان.

به هر حال، یادتان باشد که محمّد درویش در هفتمین روز از خرداد 1389 چه گفت و چه نوشت؟
انشالله در هفتمین روز از خرداد 1409 و در آستانه‌ی سی و سومین مراسم نکوداشت روز جهانی مقابله با بیابان‌زایی – که در بروجن برگزار خواهد شد – از موفقیت عملیات تثبیت شن و مالچ‌پاشی در کنار تالاب بین‌المللی (بخوان سد مخزنی) چغاخور سخن رانده و جشن خواهیم گرفت! نخواهیم گرفت؟

15 هزار درخت 200 ساله بلوط در جنگل‌های دنا در نوبت اعدام قرار گرفتند!

ماجرای تلخ سینه نمک را در منطقه حفاظت شده دنا یادتان هست؟ یادتان هست که 25 هزار اصله درخت بلوط را به جرم قرار گرفتن در مسیر عبور پروژه گذر خط لوله گاز عسلویه به مرکز و شمال ایران قطع کردند و آنگاه پس از رسانه‌ای شدن موضوع و با شکایت سازمان حفاظت محیط زیست، به دستور دادستان کل کشور پروژه بعد از طی مسیر هفت کیلومتری متوقف شد.
اینک امّا خبر می‌رسد که گویا طبیعت‌ستیزان عزیز توانسته‌اند مجوزهای لازم را برای ادامه‌ی کشتار سبز خویش در این پاره‌ی منحصر به فرد زاگرس فراهم آورده و می‌خواهند معبر 16 متری خود را با قطع دست کم 15 هزار اصله درخت بلوط دیگر که عمر متوسط آنها بیش از 200 سال ارزیابی شده است، ادامه دهند.
شوربختانه‌تر آن که حتا اداره کل منابع طبیعی کهکیلویه و بویراحمد را تهدید کرده‌اند که اگر مجوز قطع را صادر نکند، خسارت هم باید به طبیعت‌ستیزان عزیزتر از جان پرداخت کند!

این درحالی است که به گفته‌ی مدیرکل اداره محیط زیست کهگیلویه و بویراحمد قرار بر بازنگری کارشناسی و انجام ارزیابی‌های زیست محیطی پروژه مزبور بوده و ایشان صراحتاً گفته بودند: خط لوله گاز با عرض 16 متر از کریدور سابق در جنگل‌های دنا خواهد گذشت و کریدور جدیدی لازم نیست.

یادمان باشد که داریم در باره‌ی کدام نگین بی‌بدیل ایران سخن می‌گوییم:
کافی است به یاد آوریم که تعداد 440 گونه‌ي گياهي (متعلق به 62 خانواده) در منطقه‌ي حفاظت‌شده‌ي دنا شناسايي شده است كه از اين تعداد، 123 گونه از اهميت حفاظتي بيشتري برخوردار هستند، چرا كه يا اندميك بوده يا در معرض خطر، آسيب‌پذير و يا نادر به شمار مي‌روند (28 درصد). بنابراين، افزون بر 6 درصد از مجموع گياهان آوندي كشور تنها در 6 صدم درصد  از خاك كشور تجمع يافته‌اند؛ به ديگر سخن، هر هكتار از خاك دنا، از منظر غناي پوشش گياهي، ارزشي معادل 100 برابر هر هكتار از خاك ايران دارد.
افزون بر آن، متجاوز از 77 گونه‌ي پرنده (15.6 درصد)، 23 گونه‌ي پستاندار (14.4 درصد)، 35 گونه خزنده (19.7 درصد) و 20 گونه‌ي ماهي (11.5 درصد) در محدوده‌ي مورد مطالعه شناسايي شده‌اند. يعني در مجموع 155 مهره‌دار در منطقه‌ي حفاظت‌شده‌ي دنا زيست مي‌كنند كه برابر است با 15.4 درصد از كل مهره‌داران شناخته شده‌ي كشور. به سخني ديگر، از منظر تنوع جانوري، هر هكتار از زيستگاه دنا، حدود 257 برابر هر هكتار از خاك كشور ارزش دارد.
یعنی در مجموع ميانگين ارزش گونه‌گونی زيستي گياهي و جانوري هر هكتار از سرزمين دنا معادل 179 برابر هر هكتار از خاك كشور است.
این دریافت به معنای آن است که تخریب یک معبر 16 متری در چنین منطقه‌ای، درست مانند این است که معبری به عرض 2864 متر را بخواهیم در جنوب تهران پاکسازی و تخریب کنیم!

وای بر ما که ناچاریم همچنان در باره‌ی این که روز خوب است و آفتاب مفید است و اکسیژن برای ادامه‌ی حیات ضروری است، سخن بگوییم.
وای بر ما که ناچاریم از طرفداران و نویسندگان محیط زیستی بخواهیم که پرداخت 10 هزار تومان برای یک سال، ارزش آن همه نفرین را به مهدی اشراقی عزیز ندارد! دارد؟
گاه با خود در این اندیشه فرو می‌روم که نکند لطیف راست می‌گوید و آن لشکر گرین‌بلاگی سابق، چیزی جز یک سراب نبوده است! وقتی آنها که از محیط زیست حرف می زنند، حاضر نیستند 10 هزار تومان برای استمرار یگانه تارنمای وبلاگخوان سبز در وبلاگستان بپردازند، چگونه انتظار داریم از مردم عادی و مدیران طبیعت گریز کشور که برای حفظ محیط زیست از جان مایه بگذارند؟!

200 هکتار از بیشه‌‌های مارون در آتش سوخت!

بنا بر اطلاعی که یکی از هموطنان عزیز ساکن در بهبهان در اختیار نگارنده قرار داده است، متأسفانه بیش از ۲۰۰هکتار از بیشه‌های بکر و غنی سواحل رودخانه مارون در استان خوزستان روز چهارشنبه – 5 خردادماه 1389- دچار آتش‌سوزی شده است. گزارش‌های رسیده حکایت از آن دارد که شدت آتش‌سوزی و گسترش آن به نحوی بوده که شعله‌هایی با ارتفاع بیش از 20 متر از دل این رویشگاه به آسمان زبانه کشیده است. گفتنی آن که ارتفاع درختان منهدم شده در این بیشه‌زار به 10 متر می‌رسیده است.

چندی پیش هم حادثه‌ی انفجار چاه نفت شماره 104 مارون، یک فاجعه‌ی محیط زیستی دیگر در منطقه پدید آورد.
از ایلام هم خبر می‌رسد که سرانجام پس از چهار روز از شروع آتش‌سوزی گسترده در جنگل‌های منطقه‌ی ملکشاهی، مأموران اطفاء حریق خود را به منطقه رسانده تا کار مهار آتش را آغاز کنند!
آیا این سرعت عمل – به نظر شما – در سال همت مضاعف، اندکی کند نیست؟!

آهنگ کوثر: چه کسی سیاست‌گزار آبِ ایران است؟!

همان طور که می‌دانید، قرار است به زودی در جوار طرح موفق آبخوانداری کوثر، بر روی رودخانه چاه قوچ یک سد جدید احداث شود و ظاهراً مطالعات سد هم به پایان رسیده است؛ سدی که اگر ساخته شود، بزرگترین آسیب را به طرح آبخوانداری کوثر خواهد زد!

همان طرحی که هم‌اکنون از سوی یونسکو در قالب طرح SUMAMAD به عنوان یک الگوی برتر در مدیریت منابع آب در حال معرفی شدن به جهان است.

همان طرحی که در بازديد اخیری كه رهبر معظم انقلاب از دستاوردهاي علمي فارس در محل جهاد دانشگاهي شیراز داشتند، پس از شنیدن سخنان دکتر کوثر، فرمودند: “بايستي اجرايي شود“. گفتنی آن که معظم له چنين دستوري را نيز در سال 1364، كه تیم دکتر کوثر در پي آبرساني به دشت دزگاه بود، به وزارت نيرو صادر فرموده بودند ( راوي: مهندس وكيلي، معاون وزارت مزبور در آن هنگام).

همان طرحی که جايزه ي بهترين مقاله‌ي آبخيزداري سال‌هاي 1369 و 1370 را در روز 5 خرداد 1372 از دست جناب دكتر حسن حبيبي،  معاون اوّل وقت ريیس جمهور، دريافت کرد؛

همان طرحی که رییس جمهور وقت، مدال پژوهش درجه‌ي 3 را در روز 13 ارديبهشت 1375 به خاطرش، در ايستگاه كوثر در گربايگان فسا، به سينه‌ي اين خدمتگزار آويخت؛

همان طرحی که جايزه‌ي دوم خوارزمي براي پژوهش كاربردي را در تاريخ 17 بهمن 1375 از آن خود کرد؛

همان طرحی که مدال طلاي مالكيت معنوي جهاني در تاريخ 17 بهمن 1375 را به خود اختصاص داد؛

همان طرحی که جايزه‌ي سوم سازمان حفاظت محيط زيست را در روز 17 خرداد 1379 به خویش اختصاص داد؛

همان طرحی که جايزه‌ي 30 هزار دلاري سازمان اسكان بشر- شهرداري دبي را درسال 2004 به دست آورد (گفتنی آن که اين جايزه توسط دکتر کوثر براي انجام پژوهش‌هاي آبخوان‌داري در اختيار مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي قرار گرفت)؛

همان طرحی که جايزه 20 هزار دلاري رودخانه‌هاي بزرگ ساخته‌ي دست بشر در سال 2005 را از سوی رياست وقت يونسكو از آن خود کرد؛

چند روز پیش به دکتر کوثر گفتم: مفهوم تصاحب آن همه مدال ملّی و جهانی و آن همه حمایت عالی‌ترین مقام‌های جمهوری اسلامی از طرح آبخوانداری کوثر چیست؟ آیا آن حمایت‌ها و تشویق‌ها با این حرکت ناجوانمردانه تطابق دارد؟!

ایشان برایم چنین نوشتند:

كار من و همكارانم بررسي بهره‌وري بهينه و پايدار از منابع طبيعي است كه آب و خاك در بالا ترين سطح آن قرار دارند. براي ما افتخاري والا تر از اين نيست كه در خدمت آخشيجي هستيم كه پروردگار دانا و توانا پايه‌هاي سرير خود را هنگام آفرينش آسمان‌ها و زمين بر آن قرار داد ( قرآن مجيد، هود:7).
از ديد كاربردي دانش، بررسي‌هاي ما تا آنجا اعتبار يافته‌اند كه ناشران بين‌المللي از ما كار مي خواهند؛ دستاورد  پژوهش‌هاي 17 ساله‌ي سيد حميد مصباح در مورد آبياري سيلابي مراتع براي كنار آمدن با خشكسالي و تحقيقات 12 ساله ي دكتر مهرداد محمدنيا در مورد نيترات‌زدايي از سيلاب به وسيله‌ي اوكاليپتوس كامالدولنسيس، هر يك در قالب فصلي از يك كتاب به وسيله‌ي : Nova Science Publishers در دست چاپ است. ناشري آلماني به نام لامبرت نيز درخواست كرده است كه  رساله‌ي دكتري آقاي محمد نيا را چاپ و منتشر كند و احتمالاً امتيازي مالي  نيز به ايشان بپردازد. اين دعوت‌ها براي پژوهشگران ايراني مسلمان افتخار آفرينند!
با آن كه از جمهوري اسلامي ايران به خاطر حمايت‌هاي فراوانش از آذر 1358 تاكنون بسيار سپاسگزارم، حق خود مي دانم كه فردي مسوول به پرسشي بسيار ساده‌ي از اين كمترين پاسخ دهد: چه كسي سياستگزار آبِ ايران است؟
بر پايه‌ي گزارش  روزنامه ي شرق (4 خرداد 1389، صفحه ي 13) قرار است يك دستگاه سد در سراب ايستگاه كوثر در گربايگان فسا ساخته شود. از آنجا كه ما در طرح موجود، كه از سال 1361 در دست اجراست، و طرح آبخوانشهر پژوهشي علي (ع)، كه با همكاري دانشگاه سازمان ملل متحد، يونسكو، و دولت فلميش بلژيك اجرا مي شود، حق اولويت 75 متر مكعب برثانيه از سيلاب چاه قوچ را داريم،‌ براي اين بده برنامه‌ريزي شده است. افزون بر آن، آيا صلاح است در جايي كه تبخير سالانه‌اش 3200 ميلي‌متر است، سد ساخته شود؟ مضافاً، فرسايش سازندهاي ميشان، رزك و آغاجاري عمر مفيد سد را بسيار كوتاه خواهد كرد.
من براي عشايري كه بناست از آب سد بهره مند شوند، ارزشي بسيارقايلم؛ لكن نمي‌توانم ببينم كه زندگي برخي پاياب نشينان، مانند گروهي پرشمار كه در سراسر دنيا با غصب كردن آبشان آواره شده‌اند، ويران گردد. نازيبايي‌هاي آبخوان‌داري، سادگي و ارزاني آن است؛ بر آنيم كه با دشوار و گران كردن، آن را، به گويش شيرازي، مقبول كنيم، شايد مورد پسند افتد، ان شا‌الله.

سيّد آهنگ كوثر

گمان نکنم حرف دیگری باقیمانده باشد! نه؟

تخریب 430 سد در طول 13 سال گذشته در آمریکا!

در حالی که آب‌سالاران طبیعت‌ستیز، پیشنهاد ساخت 600 سد جدید با اعتبار 61 هزار میلیارد تومان را برای برنامه‌ی پنج ساله‌ی پنجم داده‌اند تا به این ترتیب، حیات آب‌شناختی (هیدرولوژیکی) کشور را  به ممات برسانند؛ از آمریکا خبر می‌رسد که در طول 13 سال گذشته، 430 سد بزرگ و کوچک تخریب شده است تا زندگی را از تخریب و مرگ نجات دهند.
اصل خبر و تحلیل را در تارنمای عبداللطیف عبادی بخوانید تا دریابید که چرا دکتر آهنگ کوثر سالهاست فریاد می‌زند: این ره که مدیریت آب کشور می‌رود، به ناکجاآباد است! نیست؟
منتظر تازه‌ترین یادداشت زنهاردهنده‌ی آهنگ کوثر در همین تارنما باشید …

آيا راهي براي درمان بيماري محيط زيست ايران وجود دارد؟

كيست كه نداند حال زمين خوب نيست؟
و كيست كه نداند، حال بخشي از زمين به نام ايران، اصلاً خوب نيست؟
چه بايد كرد؟
تا كي بگوييم: نبريد؛ نكنيد؛ نكشيد؛ نزنيد؛ نخوريد …
به جاي نبريدن درخت، حفر نكردن چاه، نكشيدن جاده، نزدن سد و خيلي نكردن‌هاي ديگر، چه بايد كرد؟
فردا  – در پنجمين روز از خرداد 1389 – ساعت 14 در آمفي تئاتر مركزي دانشگاه شريف حاضر خواهم بود تا به اين بهانه با دانشجويان دانشگاه شريف و ديگر علاقه‌مندان به اين حوزه درد دل كنيم …
اطلاعات بيشتر در باره‌ي مراسم هفته محيط زيست دانشگاه شريف را مي‌توانيد در تارنماي حاميان محيط‌زيست اين دانشگاه ملاحظه فرماييد.
همچنين براي هماهنگي حضور در اين مراسم كه به همراه نمايش و نقد فيلم مستند تالاب انزلي با حضور كارگردان – سعيد نبي – و جمعي از اساتيد محيط زيست ايران برگزار خواهد شد، مي‌توانيد با ايميل sharifgs@gmail.com تماس گرفته و يا مستقيماً با آقاي مهندس هامون طهماسبي، مسئول برگزاری برنامه هفته محیط زیست شریف به شماره:   09188116651
تماس بگيريد.

پايان سخن – از نمایش دست برداریم؛ به حفظ واقعی طبیعت بیاندیشیم!

و سرانجام، در دوازدهمین پله، به پایان نوشتار بلند و ژرف استاد کامبیز بهرام‌سلطانی رسیدیم. به جرأت می‌گویم که بررسی و مداقه دقیق در همین 12 قسمت می‌تواند بسیاری از مشکلات فراروی مدیریت در سازمان حفاظت محیط زیست ایران را مهار کرده و یا از سر راه بردارد.
امید که توصیه‌های خردمندانه‌ی این طبیعت‌مرد بزرگ ایرانی را همه آویزه‌ی گوش خود کرده و کاری نکنیم که بیش از این به قانون طبیعت بربخورد.
به ویژه تأکید می‌کنم که نگاه استاد را به ماجرای سایپا و آهو با دقت بنگرید:

وضعيت حفاظت از طبيعت آشكارا آشفته به نظر می‌رسد ؛ وارد كردن گونه‌هاي جانوري خارجي در شرايطي اتفاق می‌افتد كه ما ناتواني خود را در حفاظت از گونه‌هاي موجود نشان داده‌ايم. ضمن اينكه ‌انجام اين قبيل اعمال خاطره‌ی دهه‌ی چهل و پنجاه خورشيدي را زنده می‌كند؛ زماني كه سازمان شكارباني و صيد، ماهي قزل آلاي رنگين كمان را به بعضي محيط‌هاي آبي ايران معرفي كرد. در دهه‌ی پنجاه بود كه چند قلاده شير با هدف استقرار مجدد اين گونه در ايران، از هند تهيه و در طبيعت ايران رهاسازي شدند، تا زماني كه لاشه‌‌ی آنها يافت شد.
در همين سال‌هاي اخير كارشناسان سازمان حفاظت محيط زيست به نوبت كوشيدند وضعيت يوز آسيايي را تثبيت كرده و بهبود بخشند؛ در اين ميان وضعيت يوز همچنان در ابهام قرار دارد.
همچنين شنيده می‌شود شركت خودروسازي سايپا براي طرح جامع حفاظت آهوي ايراني – گونه‌اي بسيار شكارچي پسند – سرمايه گذاري می‌كند. اين اقدامی‌مفيد است، ولي مفيدتر از آن، در گام نخست، كاهش مصرف سوخت در خودروهاي توليدي سايپا است؛ با رسانيدن مصرف سوخت بين 3 تا 5/3 ليتر/كيلومتر، شركت مذكور می‌تواند به كاهش آلودگي هوا و نيز كاهش وابستگي به سوخت وارداتي كمك كند (و این شاید خدمت بزرگ‌تری باشد!).
اما پرسش بعدي عبارت است از اينكه چرا از ميان همه گونه‌هاي جانوري ايران، بايد آهو انتخاب شود؟ آيا گونه‌هاي جانوري، بر حسب امكان بقا طبقه بندي شده و اين نتيجه حاصل آمده ‌است كه آهو بيش از گونه‌هاي ديگر – مثلاً كاراكال، سياه گوش، فك درياي خزر، ميش مرغ، هوبره، گورخر، شنگ، رودك، خرس‌هاي قهوه‌اي و سياه، بزمجه، سياه خروس و بسياري ديگر – نياز به حفاظت دارد؟
در وضعيت موجود در تعدادي از دشت‌هاي ايران هنوز آهو به تعدادي وجود دارد كه ‌اگر امنيت همين جمعيت‌ها تأمين شده و زيستگاه‌هاي متعلق به آنها باز زنده سازي شوند، آهو قادر خواهد بود جمعيت خود را ترميم کند.
به طور كلي در وضعيت موجود محيط طبيعي ايران و به ويژه فضاهاي طبيعي تحت مديريت سازمان حفاظت محيط زيست، نيازمند باززنده سازي زيستگاه‌ها هستیم؛ زماني كه زيستگاه سالم و ظرفيت حياتي آن در حد مطلوب باشد، گونه‌هاي جانوري خود به زيستگاه‌هاي مناسب مهاجرت می‌كنند. در وضعيت موجود به نظر می‌رسد مهم ترين اقدامی‌كه سازمان حفاظت محيط زيست ايران می‌تواند انجام دهد، باززنده سازي زيستگاه‌ها و نيز رفع كليه مزاحمت‌ها از پهنه‌هاي طبيعي تحت حفاظت باشد. در غير اين صورت به نظر می‌رسد – بدون رودربايستي – ساير فعاليت‌ها و اقدامات تنها جنبه سرگرمی‌دارند ؛ ظاهراً بعضي از كارشناسان موضوع‌هاي مورد علاقه خود را مطرح كرده و سپس به نحوي مديريت سازمان را با ايده‌هاي خود همراه می‌سازند. واضح است كه ‌ادامه‌ی ‌اين روند تنها می‌تواند فاصله‌ی ما را با اهداف واقعي حفاظت از طبيعت و تنوع زيستي بيشتر کند.