حضور لالههای واژگون در مابین اراضی شخمخورده و آمادهی کشت در استان لرستان، نشان از تخلفی آشکار میدهد؛ این که این اراضی که به غلط مورد تجاوز قرار گرفته، در حقیقت در شمار رویشگاههای طبیعی و مرتعی کشور قرار داشته و نباید تغییر کاربری داده میشدند.
سکوت در برابر چنین تجاوزهای آشکاری، نتیجهای جز تشویق متجاوزان و تاراج سرمایههای طبیعی کشور در برندارد. گناه بزرگی که نشان میدهد، نسل امروز قادر نیست و نبوده تا امانت سبز خویش را به فرزندانش منتقل سازد.
شما فکر میکنید، آیندگان حاضرند تا از چنین گناهی بگذرند؟
بایگانی دسته: مدیریت
اینجا دریاچه سد سفیدرود است یا مخزن انباشت فاضلاب!
همهی آنهایی که گذرشان به منجیل میافتد، میتوانند در برابر پاسگاه ویژه منابع طبیعی این شهرستان، شاهد یک منظرهی به شدّت نگرانکننده، امّا بیش از حد عادی! باشند. منظرهای که نگارنده هم در هیجدهمین روز از خرداد 1389 به همراه سعید نبی و روبرت صافاریان شاهدش بود … این که در چشمانداز زیبای حرکت توربینهای بادی، پسابهای آلودهی بخشی از شهر، به آرامی وارد دریاچهی سد سفیدرود میشوند؛ رخدادی که از شواهد ماجرا و بقایای رسوبات برجای مانده، آشکار است که قدمتی چندین ساله دارد!
آن سوتر هم، ماهیگیری از اهالی محل، بدون توجه به این آلودگی، مشغول صید ماهی خویش است تا لابد به عنوان ماهی تازه در بهترین و شیرینترین آب جهان به گردشگران و مسافران عبوری عرضه کند. ماهیهای بختبرگشتهای که اگر اینجا به دام نیافتند، این آلودگی سمی، به مرور جانشان را گرفته و یا وجود کمرمقشان در پاییندست سد و طی عملیات شگفتآور “شاس” به تصاحب صیادان پاییندست افتاده و یا در انبوه گل و لای خفه میشوند!
یادمان باشد که در حال حاضر سالانه افزون بر 116 میلیون مترمکعب فاضلاب صنعتی در گیلان تولید می شود که مهمترین آنها آلودگیهای نفتی، فلزات سنگین و شیرابههای زباله حاصل از فرآیند تولید کمپوست است.
به نظر شما کدام شگفتآورتر است؟
این که به همین راحتی سم را وارد مخزن دریاچهی سد سفیدرود میکنند؟
یا
این که چرا این مسأله برای همه اینقدر عادی و پیش پا افتاده شده است؟
من به گمانم، خطر دومی به مراتب جدیتر است! نیست؟
آوارگی ناشی از سدها در طول یک قرن گذشته بیشتر از جنگها بوده است!
در هیجدهمین روز از فروردین 1388 و از قول دکتر آهنگ کوثر در همین تارنما نوشتم: سدها محیط زیست را خراب، بیماریها را تشدید و مردم را بیخانمان میسازند! اینک هم عبداللطیف عبادی در پاسخ به عهدی دیرین و در برگردان یکی از تازهترین مفالههای منتشر شده بر روی درگاه مجازی نشنال جیوگرافیک، همان حرف را از زبان آنا مینارد – Anne Minard – میزند. در این مقاله و از زبان برایان نیچر آمده است که در طول یکصد سال گذشته، سدها به مراتب مرگبارتر و ویرانکنندهتر از جنگها عمل کرده و حدود 550 میلیون نفر را آواره کرده و خانه و کاشانهشان را ویران نمودند! واقعیتی که در بسیاری از گزارشهای مستقل به اشکال گوناگون مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است.
در انتهای این گزارش و از زبان سازمان ملل متحد میخوانیم: « اگر با ساختن سدهای جدید بخشی از محیط زیست نابود گردد و یا وضعیت معیشتی مردمی که در آن مناطق زندگی میکنند، بدتر شود؛ دیگر نمیتوان ساختن و داشتن آن سدها را نمونهای از پیشرفت و توسعهی پایدار در یک کشور نامید.»
و این آن پیامی است که آبسالاران طبیعت ستیز در ایران باید تا دیر نشده بشنوند تا به سرنوشت شاه دوّم سلسلهی پهلوی دچار نشوند!
مؤخره:
آخرین دسته گل سد کارون 4 را هم اینجا پی بگیرید!
کسی می داند که چرا خرم دیگر خرم نیست؟
هر چقدر فکر کردم، نتوانستم دریابم که چرا مردم کرمانشاه سکوت کردند تا این خیابان شهرشان دیگر خرم نباشد؟!
آیا کسی می داند دلیل این درخت کُشی عریان، آن هم در روز روشن چیست؟
ممنون از دانش عالی پور عزیز که خبرم کرد.
بعد از آن درنگ ؛ حال درنگ حواصیل شب را در تالاب انزلی دریابید!
همان طور که اشاره کرده بودم، روز گذشته مهمان مردم باصفا و خونگرم گیلان بودم و ساعتی پیش از سفر بازگشتم.
فعلاً این حواصیل شب – Nycticorax nycticorax – یا به قول گیلکیها: شال باغ را از من بپذیرید تا سر فرصت از این سفر گزارشی مفصل تر را انتشار دهم.
درنگ آن قورباغه را که یادتان نرفته! حالا برایم بگویید درنگ این حواصیل در قبرستان زبالهها (بخوانید تالاب انزلی!) از برای چیست؟!
راستی! آقای کامران زلفی نژاد قول دادند که هر چه زودتر مشکل سایتشان را حل کنند …
مؤخره:
ساعت 8:15 صبح امروز در برنامه سلام تهران، شبکه پنجم سیما، به تحلیل مهمترین مشکلات محیط زیستی پایتخت – به بهانه هفته محیط زیست – خواهم پرداخت.
خلیج مکزیکو: فاجعهی سیاهی که میتواند دورنمای روشنی بیافریند!
افتضاح مصیبتباری که در اثر یک انفجار مرگبار در عملیات اکتشاف چاه نفت واقع در خلیج مکزیکو در بیش از 40 روز پیش به وقوع پیوست، بار دیگر جهانیان را متوجه عقوبت ویرانگر رشد اقتصادی به هر قیمتی کرد. این که بشر از این قدرت تخریبی برخوردار شده است که حتا اگر نخواهد به عمد زمین را نابود سازد، به سهو این کار را انجام دهد!
فاجعههایی چون بوپال در هند، چرنوبیل در اکراین و انتشار بزرگترین لکهی نفتی جهان در خلیج مکزیک، نشان میدهد که تا چه اندازه کیفیت زندگی در کرهی زمین شکننده و آسیبپذیر شده و از آن نگرانکنندهتر آن که، تا چه میزان توانایی بشر برای مهار بحرانهای پیش آمده اندک و ناکافی است.
دقت کنیم که فاجعهی خلیج مکزیک نه مانند بوپال در یک کشور توسعه نیافته مانند هند رخ داده و نه مانند چرنوبیل، اسیر خودکامگیهای بلوک شرق و ناتواناییهای آن زمان ایشان بوده است.
به دیگر سخن، یکی از کارآمدترین و ثروتمندترین کارتلهای نفتی به نام بریتیش پترولیوم، مسبب این ماجرا بوده، آن هم در کنار دست بزرگترین و قدرتمندترین و ثروتمندترین کشور جهان به نام ایالات متحده آمریکا. کشوری که دارای بیشترین دانش و تجربه لازم برای مقابله با چنین فجایعی است!
با این وجود، پیشبینیها حکایت از آن دارد که شاید برای مهار کامل این بحران و کنترل آتش و مواد نفتی، 2 ماه دیگر زمان لازم باشد و بدتر از همه آن که ممکن است پاکسازی کامل اثرات ویرانگر این ماجرا عملاً امکانپذیر نباشد؛ رخدادی که تا همین امروز هم دهها میلیارد دلار خسارت به بار آورد؛ صدها هزار نفر را با تنش اجتماعی مواجه کرد و اثری ژرف و جبران ناپذیر بر حیات گیاهی و جانوری منطقه بر جای نهاد .
به نحوی که شاید برای نخستین بار شاهد آن هستیم که فرماندار جمهوریخواه کالیفرنیا هم حرفی را تکرار میکند که رییس جمهور دموکرات آمریکا.
هفتهی گذشته آرنولد شواردزینگر – فرماندار کالیفرنیا – به صراحت گفت: «ما آن توسعه و ثروتی را که بخواهد با نابودی محیط زیست کشورمان به دست بیاید، نمیخواهیم … و به همین دلیل است که از این پس از عملیات حفاری نفت در سواحلمان حمایت نمیکنم .»
امّا مهمترین سخن را بیشک باراک اوباما – پنج شنبه گذشته – 13 خرداد ماه – در پیتزبورگ بر زبان جاری کرد و خطاب به آمریکاییها گفت: «بدون یک تغییر اساسی در سیاست انرژیمان، وابستگی ما به نفت به این معنا است که ما هر ماه میلیاردها دلار از ثروت سخت به کف آوردهمان را به سایر کشورها میفرستیم. کشورهایی که بعضاً در مناطق خطرناک یا بیثبات قرار دارند. به بیان دیگر، تداوم وابستگی ما به سوختهای فسیلی امنیت ملّی ما را به مخاطره میاندازد. جهان را نابود میکند و اقتصاد و محیط زیست ما را در مقابل خطری بزرگ قرار میدهد. برای ملت ما زمان آن فرا رسیده است که یک بار و برای همیشه با تمام وجود به استقبال آیندهای بر اساس انرژیهای پاک برود .»
و این میتواند آن دورنمای امیدبخش و سپیدی باشد که از پس فاجعهی سیاه خلیج مکزیکو قابل مشاهده است.
امید که برنامهریزان و تصمیمسازان ایرانی نیز در رویکردهای درازمدت خویش، این آموزه را مدنظر قرار داده و بکوشند تا مزیتهای کم نظیر ایرانزمین را در حوزهی انرژیهای نو، به ویژه خورشید و باد، بالفعل سازند.
فقط کافی است تا تجسم کنیم که اتلاق واژهی “فاجعه” در یک نیروگاه خورشیدی تا چه اندازه میتواند مضحک باشد! آن گاه شاید بیشتر درک کنیم که حرکت به سمت استحصال انرژیهای نو چقدر میتواند ضریب امنیت زمینیان را افزایش دهد.
باشد که جهانیان دست در دست یکدیگر بتوانند این چالش و تهدید خطرناک و کاهندهی جان را به مزیتی استثنایی و افزایندهی جان بدل سازند.
مؤخره:
با سپاس از بهروز عزیز.
در نوکنده بندر گز اتفاق افتاد: انحصاریترین کاربری برای جنگل در جهان!
سری به سرای مجازی ابوطالب ندری عزیز بزنید و ببینید که مدیران شهری بندرگز در استان گلستان، چگونه انحصاریترین کاربری ممکن در جنگل نوکنده را به نام خود در کتاب گینس به ثبت رساندهاند و جایی را که قرار بوده مفرح ذات باشد، تبدیل به خفتگیر جان کردند! نکردند؟
طفلکی اینها که فکر میکنند دارند میچرند تا نمیرند؛ در حالی که بهتر بود میمردند تا نچرند!
چرا در شمال به لاشه فکها و در جنوب به دلفینها رحم نمیکنیم؟
چندی پیش دیدهبان محیط زیست ایران، با اشاره به ماجرای غمانگیز این دلفین نگونبخت در سواحل بندر ماهشهر، از عارضهای خطرناک به نام ابتذال اخلاقی انساننماها یاد کرده بود … مرضیه ناظری هم گزارش تکان دهنده ی دیگری از قتل شرم آور یک پلنگ را ابه تصویر کشیده بود … اینک داییجان ناپلئون وبلاگستان هم تصاویری غمانگیز از لاشهی یک فک را در سواحل دریای مازندران منتشر کرده است که با آلت قتاله سوراخ سوراخش کردهاند!
این از شمال و آن هم از جنوب، اگر حال مرکز کشور را هم خواسته باشید، میتوانید سری به مهرداد مسیبی بزنید تا متوجه شوید به رغم تأکید مقام معظم رهبری، محوطهی 65 هکتاری مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی کرمان واقع در مسیر کرمان به ماهان، تقدیم مسکن مهر شد!
توجه توجه! در خرداد هیچ مناسبتی وجود ندارد! دارد؟
در بارهی ماه خرداد تاکنون بارها در مهار بیابانزایی نوشتهام؛ ماهی که به جرأت میتوان لقب سبزترین ماه سال را به آن داد. زیرا خرداد با روز جهانی گونه گونی (تنوع) زیستی شروع شده و در میانهاش روز جهانی محیط زیست و هفته ملّی محیط زیست وجود دارد و سرانجام در انتهایش به روز جهانی مقابله با بیابانزایی میرسیم.
به دیگر سخن، نمیشود فردی ادعای محیط زیستی بودن داشته باشد و در وبسایتش بنویسد: «مناسبتی در این ماه وجود ندارد!»
مگر آن که آن فرد، شخصیتی حقوقی داشته و وبسایتش دولتی باشد!
میگویید نه! نگاه کنید به صفحهی نخست درگاه مجازی اداره کل حفاظت محیط زیست گیلان و پیامی که در زیر تقویم سایت (گوشه بالا سمت چپ) به چشم میخورد.
خواستم بگویم: وبسایتها یا درگاههای مجازی، هویت ما هستند، با هویت خویش اینگونه سادهانگارانه برخورد نکنیم و دست کم خودمان هفتهای یکبار به محتوای آن نگاه بیاندازیم تا مانند ماجرای تغییر اقلیم و کپنهاگ نشود!
فردا بازدیدی از تالاب انزلی خواهم داشت و با برخی از مدیران استان، از جمله جناب زلفینژاد – مدیرکل محیط زیست گیلان – ملاقات خواهم داشت و این نکته را حتماً گوشزد خواهم کرد.
همچنین، بعداز ظهر فردا هم در تالار اجتماعات آن اداره کل در رشت، به نقد و بررسی فیلم مستند و ارزشمند سعید نبی در باره تالاب انزلی خواهیم پرداخت.
هشداری از رهبری نظام به متولیان طرح مسکن مهر!
چندین بار تاکنون در همین تارنما تکرار شده که مسکن مهر سزاوار نیست با منابع طبیعی نامهری کند. اینک کلامی از رهبر جمهوری اسلامی ایران – توسط ابوطالب ندری عزیز – به دستم رسیده که بسیار خوشحالم کرد و امیدوارم به واسطهی نفوذ این کلام، دیگر شاهد رخدادهایی چون ماجرای تلخ گیلاوند یا باغ کشاورزی گرگان نباشیم.
در همین باره گفتگوی نگارنده را با نگار حسینی در سبزپرس میتوانید مطالعه فرمایید.
در سال 1389 ؛ خطر ترسالی کمتر از خشکسالی نیست!
هنوز تابستان از راه نرسیده و پوششهای یکساله به مرحلهی خشکی کامل نرسیدهاند، امّا شمار رخداد آتشسوزی به طرز معنیداری در جای جای عرصههای منابع طبیعی کشور – اعم از جنگل، مرتع و محیطهای تالابی – در حال افزایش است. این در حالی است که به شهادت آمارهای هواشناسی، امسال، به مراتب ریزشهای آسمانی بیشتری بر سر و روی اغلب زیستگاههای کشور، به ویژه در شمال غرب و باختر کشور باریدن گرفته و در مجموع، خبری از خشکسالیهای شدید چند سال گذشته نیست. با این وجود، به نظر میرسد، خطر ترسالی اگر بیشتر از خشکسالی نباشد، کمتر هم نیست!
کافی است سری به زاگرس یا البرز مرکزی و یا ارسباران و دامنههای سبلان زده تا با چشم خود ببینید که چگونه آثار سوختگی را میشود در پاره پارهی مراتع و جنگلها یافت. در حقیقت، نعمت بارندگی، این بار نه به واسطهی تبدیل آن به سیل، بلکه به دلیل آفرینش پوشش انبوه در اشکوب پایین و آسیبپذیری آن نسبت به آتشسوزیهای عمدی و غیر عمدی، دارد دوباره تبدیل به نقمت میشود.
آخرین نمونهی این رخداد با ریشهی انسانی را میتوان در تارنمای دیدهبان طبیعت بختیاری رهگیری کرد؛ آن هم در همان منطقهای که پیشتر یک رخداد ناگوار دیگر را گزارش کرده بودم! رخدادی که اینبار اگر هومان خاکپور و دوستانش به موقع وارد عمل نشده بودند، معلوم نبود چه ابعاد فاجعهآمیزی که به خود نمیگرفت.
بنابراین، ظاهراً از امروز تا پایان تابستان 1389، باید یگانهای حفاظت از منابع طبیعی در بیشینهی آمادگی خویش به سر برده و هر لحظه منتظر شنیدن ندای کمک از زیستاقلیمهای متأثر از شرایط ترسالی – به ویژه در استانهای لرستان، کهکیلویه و بویر احمد و چهارمحال و بختیاری باشند.
در این میان جا دارد تا واحد ترویج و مشارکتهای مردمی وزارت جهاد کشاورزی، سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور، معاونت آموزش نیروی انسانی سازمان حفاظت محیط زیست و رسانههای گروهی هر چه بیشتر در این مهم فعال عمل کرده و به روشنگری بپردازند تا مردم خود در مواجهه با چنین رخدادهایی، به بهترین شکل ممکن عمل کنند.
تصویری که یک چشم را میخنداند و چشم دیگر را میگریاند!
نگاه کنید به این بانوی طبیعتدوست تهرانی که چگونه در مراسم بزرگداشت بیست و یکمین سالروز درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، میکوشد تا زبالههای ریخته شده توسط عزاداران را به تفکیک پلاستیکی و غیر آن، در دو کارتن جداگانه جمعآوری کند.
آیا به جا آوردن چنین شهروندان مسئولیتشناس و دلسوزی، شما را به وجد نمیآورد؟
امّا حسین عبیری گلپایگانی ظاهراً بنا ندارد تا بینندگان این تصویر شب را به راحتی بگذرانند و از داشتن چنین شهروندانی به خود ببالند! میدانید چرا؟
حسین که خود شاهد ماجرا بوده است، برایمان به تلخی نوشته: « این زبالههای تفکیک شده در مکان دیگر دوباره روی هم ریخته میشود و زحمات این بانوی ایرانی از بین میرود!»
حال شما بگویید: به نظر شما حق با کدام چشم است؟
آن چشمی که میخندد یا آن دیگری که زار زار میگرید؟!