من چه جوري ، رو بچهام اسم بذارم؟!
دوشنبه هفته پيش داشتيم با مامان از آموزشگاه موسيقي سارنگ برميگشتيم و من سعي ميكردم به هر زحمتي كه هست تابلوي مغازهها رو بخونم و درس روخوني رو تمرين كنم … يه دفعهاي آقاي رانندهي آژانس رو كرد به مامان و گفت: معلومه كه اين آقا پسر شما هم خودش خيلي به يادگرفتن علاقه داره و هم معلم خيلي خوبي داره كه او را اينچنين به يادگرفتن مشتاق كرده … بعدش هم ادامه داد كه خودش معلم دبيرستان است، ولي اونقدر كه كار با بچههارو دوست داره، دوباره شده معلم بچههاي كلاس اوّل راهنمايي، چون خيلي صفا دارند و بيشتر از بقيه هنوز حال و هواي دبستان رو حفظ كردهاند.
خلاصه آقاي راننده بعد از اينكه توضيح داد مجبوره بعدازظهرها در آژانس كار كنه تا خرج و دخلش به هم بياد! از من پرسيد: آقا پسر اسم شما چيه؟ من هم گفتم: اروند. گفت: اروند يعني چه؟ اين يك اسم عربيه؟!!*** من هم بهش گفتم: اروند يعني اروندرود، يعني پهلوان (خروشان، قدرتمند) … بعدش هم رو كردم به مامان و گفتم: شما و پدر چه جوري اسم منو گذاشتين اروند؟! من كه فكر ميكنم خيلي سخته آدم يه اسم از ميون اين همه اسم براي بچهاش انتخاب كنه … همش با خودم ميگم: اگه بزرگ شدم و عروسي كردم و بچهدار شديم، با زنم چه جوري اسم بچهمونو انتخاب كنيم … خيلي كار سختيه … آقاي راننده هم از شنيدن حرفهاي من زد زير خنده …
صبح جمعه (16 آذرماه 1386)، برابر با روز جهاني كودك و تلويزيون (هنگام صرف صبحانه):
پدر: حالا بالآخره تصميم گرفتي اسم بچهتو چي بزاري؟
اروند (بدون معطلي): اسمشو ميزارم «سروش»!
مامان: اگه دختر بود، چي؟
اروند: «غزل»
نتيجهگيري مثبت:
خب، خوشبختانه اين مشكل بغرنج اروند هم ظاهراً حل شد و فقط مونده يه مشكل كوچولوي ديگه و اونهم پيدا كردن مادر بچههاست!!
*** اينكه يك معلم مملكت (كه هم سابقه تدريس در دوره دبيرستان و هم راهنمايي رو داره) نداند كه كلمهي اصيل و كهن «اروند» كه قدمتي سه هزارساله در تاريخ و فرهنگ ادب پارسي دارد، عربي است يا فارسي؟! خود نشان ميدهد كه متأسفانه نظام آموزش و پرورش ما با چه لكنتهاي دردآوري در حوزهي آموزشي خود مواجه است. هر چند كه ميدانم فشار اقتصادي و مجبور بودن به انجام كار دوّم و سوّم، ديگر مجالي به بازآموزي و خودپالايي به اغلب آموزگاران شريف كشور نميدهد.
من اگر جاي رييسجمهور كشورم بودم، قويترين مدير خود را با بيشترين اعتبار ممكن در وزارت آموزش و پرورش ميگماشتم تا بعد از چند دهه شاهد ميبوديم كه اين سرمايهگذاري، چگونه سبب ارتقاي توليد ناخالص ملّي و شاخصهاي توسعهي انساني در تمامي حوزهها شده است. افسوس كه هر مديري صرفاً تلاش ميكند تا سياستهايش در طول دوران كوتاه مديريت خودش جواب دهد و كسي به فكر كاشتن گردو نيست!
10th دسامبر 2007 در 22:07
حس مي كنم مي شناسمشون… سروش و غزل را ميگم… حس مي كنم دوسشون دارم…
11th دسامبر 2007 در 07:41
سلام به اروندوباباش
آمزش وپرورش ما خیلی ازاستعدادها راپرورش نمی دهدکه هیچ ،می سوزاند.
11th دسامبر 2007 در 07:44
سلام
ازبس به سوزاندن فکرکردم که خودم هم دریک جمله یک خطی یک بارسوختم: آموزش وپرورش
12th دسامبر 2007 در 04:54
چه اسامی قشنگی هم انتخاب کرد پسرک… … بله واقعا باید افسوس خورد که ضعیف ترین دانش آموزان رو به سمت “تربیت معلم” میفرستند و در آینده قراره به بچه های این مرز و بوم آموزش بدن …
14th دسامبر 2007 در 19:03
……….خدا به خیر کنه…….یا د اون اقایی افتادم که می گفت اگه بچه ام پسر بود باید بذاریم محمدص اگه هم دختر بود انتخاب اش به عهده خانم که باید بذاره فاطمه س……………..
14th دسامبر 2007 در 19:04
نظر یلدااااااااااااااااااااااا را نپرسیدییییییییییی اروندی!((چشمک))
24th آگوست 2014 در 11:28
سلام به همگی