ماجراهاي يك روز برفي
امروز (12 دي ماه 86) برف مياومد، چه برفي … خوشگل، بلوري و از هميشه سفيدتر … اونقدر كه تصميم گرفتم يه برفبازي درست و درمون بكنم و به كمك مامان و پدر يه آدم برفي هم بسازم … جاي شما خالي! مدرسه هم تعطيل بود و حسابي كيف كردم … البته خداي ناكرده فكر نكنيد من از شنيدن خبر تعطيلي مدارس شيفت بعدازظهر امروز در كرج خوشحال شدم! نه، اصلاً … و ابداً هم بعد از شنيدن اين خبر بد! يك متر بالا نپريدم و نگفتم: جونمي جون!!
مؤخره:
پنجشنبه (13 دي ماه 86) هم جونمي جون! اين هم يه آدم برفي ديگه با كمك امير حسين و تارا!
خلاصه تا اينجا سه تا آدم برفي درست كردم!
4th ژانویه 2008 در 04:50
چه برف بازی کردی خوش به حاال دعا کن اینجام یه برف اینطوری بیاد ما هنوز امسال برف بازی نکردیم…
6th ژانویه 2008 در 17:18
امروز چطور؟!؟
فکر میکنم هیجان و خوشحالی اروند عزیز ما جوری به خدا چسبیده بوده که تصمیم گرفته یکی دو روز دیگه هم تداوم داشته باشه…
همیشه شاد باشی
6th ژانویه 2008 در 18:42
امسالللللللل من هم ادم برفی درست کردم………..عکسش رو هم گذاشتم تو وب…دیدی اروندی؟؟؟؟……………اگه تهران بودی با مامانی ات دعوتت می کردم بیای تولدم…..چند تا مامان های وب نویس و بچه هاشون می این خونه امون………….کاش می تونستی..یعنی می تونی بیاین؟؟ سه شنبه همین هفته/
11th ژانویه 2008 در 15:08
تعطیلات خوش گذشت؟
16th ژانویه 2008 در 00:56
روز ملی حمايت از حيوانات بر شما و همه دوستداران حيوانات و محيط زبست شاد و فرخنده باد
20th ژانویه 2009 در 16:32
اميدوارم هميشه شاد باشي
.
آدم برفيت دوست داشتنيه
5th ژوئن 2009 در 06:41
سرما که نخوردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
موازب خودت باش !ّ!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
bay bay