تا حالا خودت رو جاي مامان گذاشتي؟!
شب، داخلي، 8 بعدازظهر شنبه، 15 ديماه 86
اين ديالوگ بعد از پايان مشق شب و انجام ديكته توسط مامان به اروند، بين او و پدر شكل گرفت كه در اينجا براي ثبت در تاريخ و عبرت آيندگان! بدون كم و كاست آورده ميشود:
اروند (با خونسردي): پدر! تا حالا خودت رو جاي مامان گذاشتي؟
پدر(در حالي كه پيداست از شنيدن اين پرسش تعجب كرده): منظورت چيه؟!
اروند: حالا بگو!
پدر: نميدونم … نه … خودت گذاشتي؟!
اروند: آره! من خودم رو جاي مامان گذاشتم …
پدر: خب، چي شد؟
اروند: هيچي مُردم!!
پدر (با تعجب فراوون): چرا مُردي؟!
اروند: آخه از بس كه من بهش حرص ميدم!!
13th فوریه 2008 در 09:43
شازده کوچولو !
تو محشری، یعنی راستش تو بی نظیری
1st آگوست 2009 در 14:06
آدم عجیبیه این اروند