و سرانجام در باره الی را دیدیم!
یکشنبه پیش، بعد از یه خیابانگردی مفصل در خیابونای همیشه شلوغ پلوغ تهرون، دوباره رسیدیم به اریکهی ایرانیان و چارهای نداشتیم جز آن که «در بارهی الی» را ببینیم! چون که سأنسهای سینما آزادی، سینما فرهنگ، سینما کانون و … به ما نخورد. واسه همین ایندفعه تسلیم مامانی و پدر شدم و نشستیم در سالنی که میخواست برایمان از دخترکی مرموز به نام «الی» بگوید …
امّا راستش بر خلاف تصورم، نهتنها در طول نمایش فیلم خوابم نبرد، بلکه یهجاهایی هم باهاش خندیدم و البته یه جاهایی هم حسابی نگران شدم و آخرش هم حالم گرفته شد؛ به نحوی که به پدر و مامانی گفتم: این چه فیلم مزخرفی بود آخه؟! واسه چی اینجوری تموم شد؟
پدر: چرا مزخرف بود پسرم؟
اروند: دوس نداشتم اینجوری تموم بشه …
پدر: تو اگه کارگردان این فیلم بودی، چه جوری تمومش میکردی؟ مثلاً دوس داشتی الی پیدا میشد یا …
اروند: نه! اصلاً یه کاری میکردم که از همون اوّل «الی» توی فیلم نبود!
پدر: آهان … فهمیدم؛ تو دوس نداشتی الی خودشو بکشه، نه؟
اروند: از کجا معلوم که خودشو کشته باشه؟! شاید رفته تا آرش رو نجات بده و خودش هم غرق شده!
مامانی خطاب به پدر: خودت چی فکر میکنی؟ چرا خودشو کشت؟!
پدر: شاید واسه این که خسته شده بود … خسته شده بود که کسی «الی» را به خاطر خودش دوست نداشت … الی یا باید نامزد یکی باشد و یا خواستگار داشته باشد! الی بدون جفت در این جامعه، معنی نداره! هیشکی اونو نمیشناسه … حتا فامیلش را هم نمیدونند …
اروند: آهان … پس برا همین بود که اون آقاهه بهش گفت: یه پایان تلخ، بهتر از یک تلخی بی پایان است؟! اون خواست تمومش کنه این تلخی بی پایانو … آره؟
بیا به حال بشر، های های گریه کنیم
که با برادر خود هم نتواند زیست
چنین خجسته وجودی کجا تواند ماند؟
چنین گسسته غنایی، کجا تواند رفت؟
14th آگوست 2009 در 16:34
چه خوش گفت آقاهه
پایان تلخ، بهتر از یک تلخی بی پایان است!
پاسخ:
اما این روزا خیلی ازش سوت استفاده می شه! نمی شه؟! اصلاً من می ترسم از فردا هر کی با مامانش قهر کنه، از همین بهانه استفاده کنه!!
14th آگوست 2009 در 16:36
زاینده رود خشک شد!!!!
تو این چند ساله گمان می کنم این بار دوم باشه
تنها یکبار در فکر می کنم 1871به دلیل خشکسالی شدید زاینده رود خشک شد این یک فاجعه است.آبها به جیب کدام….. میرود؟
……اروند ،اروند….اینجا اروند بودن خریداری ندارد باید شط العرب آغشته به نفت و روغن باشی تا دوستت بدارند
…….بهانه بیاور درویش خان خودش را باز خرید کند بروید خارج
به قول احمد شاه کلم فروشی در پاریس به پادشاهی در ایران شرف دارد
14th آگوست 2009 در 19:04
نگران نباش! پدرم ششم شهریور می خواد بره زنده رود، مشکلشونو حل کنه!
14th آگوست 2009 در 20:01
اروند جان
من هم با پاسخت به نیلوفر موافقم
ای ول …
14th آگوست 2009 در 20:06
دم تو هم گرم عمو جان …
14th آگوست 2009 در 21:16
حالا نمي دونم شايد برداشت من باشه اما رسم زمونست بعضا دخترا با اينكه در جريان فطريشون نيست اما اگر بازم يه مورد مناسب تر از كسي كه چند سال براشون وقت گذاشته پيدا بشه مورد و نامزد اولشونو رها ميكنن و مي
رن دنباله جديده و اخرشم از عذاب وجدان و بلاتكليفي ميشن درباره الي…
14th آگوست 2009 در 21:24
آقا مرتضی می بینم که بدجوری ضربه خوردی از بعضی از این دخترا! خب عزیز من، چرا از روش من استفاده نمی کنی؟!
15th آگوست 2009 در 03:05
با آن قسمت آخر نوشتهات کلی حال کردیم اروند جان، آنجا که نقل قول پدر بود “الی بدون جفت در این جامعه، معنی نداره!”
چه زجری میکشیم ما و این الیها… هی…
پاسخ:
هي … هيييييي …
15th آگوست 2009 در 08:44
روش پیشنهادیت به این آقا مرتضی ؛که دل پری داره و یه قانون کلی داره در مورد همه صادر می کنه؛چیه؟
15th آگوست 2009 در 12:24
مگه تو آقا مجتبايي؟!
15th آگوست 2009 در 12:32
حالا شاید یه وقتی به کارمون اومد در جهت معکوس ازش استفاده کردیم!خدا رو چه دیدی!؟
15th آگوست 2009 در 12:45
خدا رو همون جوري كه هست ديدم! منتها زرنگي؟!
16th آگوست 2009 در 10:51
لطفا برداشت غلط نکنین
من برداشت شخصیمو از فیلم عرض کردم شما رو به فیلمنامه رجوع میدم نه من از کسی ضربه خوردم که شما قلم به دست میگیرین و نه در جایگاهی قرار دارم که قانون کلی صادر کنم و دلیل این مدعا هم کلمه بعضا که کاملا مشهوده در متن قبلی بنده
انصافا خیلی از موارد عالی هم وجود داره ولی باید واقع بین بود معدود آدمایی هستن که اینطورا و شناخت مخاطبو برا مون سخت می کنن
پاسخ:
آقا مرتضي عزيز خيلي سخت گرفتي داداش! شرمنده … خواستيم يه چيزي بگيم و بخنديم. همين. اما جداً اينجاي حرفاتونو نفهميدم: “معدود آدمایی هستن که اینطورا و شناخت مخاطبو برا مون سخت می کنن”
به هر حال اگر تكدر خاطرتان را سبب شدم، عذر مي خواهم.
16th آگوست 2009 در 18:05
سلام بر اروند عزیز…برای آدم خوب همیشه جایی برای زندگی هست
17th آگوست 2009 در 00:05
همینطوره دریا جان … منتها آدم خوب سیری چند؟!
24th آگوست 2009 در 21:15
[…] نزنم سنگینترم! امّا شما مجازید که به شیوهی «در بارهی الی»، خودتان پایان دلخواه و نتیجهگیری اخلاقی، اقتصادی، […]
30th ژانویه 2010 در 17:25
فیلم بسیار عالی بود یکی از بهترین غیلمهایی بود که تا حالا دیدم.فوق العاده بود
20th فوریه 2010 در 12:23
هر چی دریا خانوم بگه
10th ژوئن 2010 در 22:21
درباره ی الی فیلم بسیار قشنگ و مفهومی بود.و همه ی نقش آفرینان آن بسیار عالی بود ودر یاد و خاطره ها می ماند.
10th ژوئن 2010 در 22:24
کاملن با نظر شما موافقم.