فلسفه خواب خرمگس!
چند شب پیش، موقعی که میخواستم به اروند شب به خیر بگویم و مطابق معمول برایش آرزو کنم تا خواب خرمگس ببیند! رو کرد به من و با مهربونی خاصی گفت: پدر میدونی این خواب خرمگس یعنی چی و از کجا اومده؟
منم گفتم: نه … نمیدونم. مگه فلسفهای هم داره؟ من فکر کردم همینجوری یه جملهی بامزهای یه که تو شنیدی و تکرار میکنی.
اروند: نه دیگه … این جمله مال یه کارتونی بود به نام تیمون و بومبا … یادت اومد؟ تو اون کارتون بود که تیمون همیشه به بومبا (شاید هم برعکس!) میگفت: ایشاالله که خواب خرمگس ببینی! چون که خرمگس همونقدر برای بومبا خوشمزه است که چلوکباب برای تو!!
ازش تشکر کردم و صورت گلش را بوسیدم و به فکر رفتم … در حالی که اروند در کسری از ثانیه به خواب فرورفت و میدانم که خواب خوشمزهترین خرمگس دنیا را هم دید! ندید؟
اینجا برای همهی دوستان عزیزم در اتاق آبی، خرمگسیترین خواب زندگیتان را آرزو میکنم … اصلن چقدر از آن روز بیشتر خرمگسها را دوس دارم! شما چطور؟
گاه با خود میاندیشم که این بچهها تا چه اندازه میتوانند شادی بخش باشند … آنقدر که به گریه میافتم و تا چه اندازه میتوانند دیوانهکننده باشند؛ آن چنان که به خنده میافتم!
درست مثل بلایی که معشوق سر عاشق میآورد! نمیآورد؟