بایگانی دسته: ??? ??????

وقتی پرهام‌ها در خون می‌غلتند و پلنگ‌ها به دکل‌های برق پناه می‌برند!

سعید پرهام هم رفت؛ او تا این لحظه آخرین شهید محیط زیست ایران است. امّا چه کسی می‌تواند تضمین کند که همچنان سعید آخرین شهید باقی می‌ماند؟ یک حقیقت تلخ این است که هر چه به پیش می‌رویم از ضرباهنگ جان باختن سلحشوران طبیعت ایران کاسته نشده است! شده است؟ و از آن تلخ‌تر آن که این خون‌های ریخته شده و جراحات وارد شده بر تمامی حدود پنج هزار جنگلبان و محیط بانی که در طول سه دهه‌ی اخیر شهید شده یا آسیب جانی و مالی دیده‌‌اند؛ هرگز نتوانسته تا از شتاب ناپایداری بوم‌شناختی سرزمین مقدس‌مان بکاهد. آیا اینگونه می‌خواهیم پاسدار خون‌های به ناحق ریخته شده در راه حراست از زیست‌بوم وطن باشیم؟
چرا باید کار طبیعت ایران به جایی رسد که امروز را بهترین روز آینده‌ی محیط زیست ایران بنامیم؟!
ما کجای راه را اشتباه رفتیم و داریم عقوبت کدامین اشتباه را پس می‌دهیم؟
یحیی شا‌کوه‌محلی، ناصر پیروی‌، میرداوود مؤمنی‌، اسماعیل خانزاده‌، رشید غفاری،‌ غلامرضا جعفری، بهرام حنیفی، سعید پرهام و ده‌ها سلحشور دیگر مردانه در پای دفاع از تمامیت طبیعت ایران ایستادند و جان دادند تا طبیعت‌ستیزان گمان نبرند که مواهب طبیعی ایران‌زمین عاشق جان بر کف ندارد.

اما پرسش این است که چرا این خون‌های ریخته شده برای آبیاری دشت سبز وطن کافی نبوده است؟
اگر رییس اداره محیط زیست در آستارا به فرمان شهردار شهر تهدید به مرگ می‌شود؛ اگر سلطان بی‌منازع طبیعت ایران باید تابوتش را بر روی دکل‌های برق بجوید و اگر تلفات یگان‌های حافظ طبیعت ایران، سالهاست که سه رقمی شده است؛ باید دریافته باشیم که راه را اشتباه رفته‌ایم! نرفته‌ایم؟
و یادمان باشد:
وقتی می‌دانیم که راه را اشتباه می‌رویم، کاستن از سرعت، هرگز ما را به هدف نزدیک‌تر نمی‌کند؛ زیرا باید نخست دور زده و در مسیر درست قرار بگیریم!
اما مسیر درست کدام است؟ چرا پیوسته به نظر می‌رسد که ما از هدف حفاظت و حراست دور می‌شویم؟ چگونه باید تلفات وارد شده بر حافظان بی ادعای طبیعت را کاهش داد؟ چرا همه‌ی تلفات رنجرهای آمریکایی در مناطق حفاظت شده پهناورشان از 1927 تاکنون به یک چهارم تلفات و شهدای محیط بان ما هم نمی‌رسد؟ چگونه می‌توان آن گروه از ایرانیانی که در صف شکارچی و شکارکش جای گرفته‌اند را سوار بر قطار سبز پاسداری از طبیعت وطن کرد؟ چگونه باید وزن ملاحظات محیط زیستی را در عالی‌ترین سطح از گفتگوهای مملکتی در صحن بهارستان، پاستور و حسینیه‌ی امام خمینی (ره) افزایش داد؟

آیا چنین دغدغه‌ها و گرایه‌هایی ارزش یک فراخوان و هم‌افزایی در بین همه‌ی دوستداران محیط زیست ایران را ندارد؟
آیا نباید سازمان حفاظت محیط زیست کشور در تدارک همایشی برآید که نامش نجات طبیعت ایران است؟
ما طرفداران محیط زیست باید نشان دهیم که به راستی سلوکی متأثر از طبیعت داریم؛ طبیعتی که بر بنیاد داد و دهش آفریده شده است، در این نظام اهورایی هرگز نباید سخن از انتقام و خون در برابر خون کرد؛ خون سعید پرهام هنگامی حرمت نهاده شده و مؤثر خواهد افتاد که ثمره‌اش آشتی مردم شیروان با محیط زیست زادبوم‌شان باشد؛ ما باید به آموزش و پرورش مردمی بیاندیشیم که برایشان آب خوردن یک سار، سیراب شدن یک سپیدار و سوختن شاخه‌های جنگل‌های گلستان و زاگرس و ارسبارانش مانند حراست از جان و مال عزیزترین کسان‌شان، مهم باشد؛ ما باید مردمی را در وطن به جا آوریم که از میلیاردها دلار سرمایه‌گذاری در سکونت‌گاه‌شان می‌گذرند تا 300 اصله درخت قطع نشود، ما باید بکوشیم تا نظیر آن شهروندی که می‌کوشد تا شهرش زیباتر شود، بیشتر گردد؛ نظیر آن روستانشینان طبیعت دوستی که در چین و اشترانکوه تومار تهیه می‌کنند که برایشان جاده نسازند تا درخت‌ها و طبیعت‌شان حفظ شود و نظیر آن مردمی که در تالاب کانی‌برازان، دیگر هرگز پرنده‌ها را شکار نکرده و تالاب را خشک نمی‌کنند و یا روستانشینانی که در سرخ چشمه یوز را روی چشم خود می گذارند و …
ما نیاز به تقویت دوستی و عشق و محبت داریم … بس است خون و انتقام و قصاص.
همین و تمام.

شهادت یکی دیگر از حافظان طبیعت ایران در منطقه حفاظت شده گلول و سرانی

متأسفانه خبر رسیده است که شامگاه دیروز، آقای سعید پرهام – محیط بان اداره کل محیط زیست خراسان شمالی – در جدالی نابرابر با شکارکُش‌های از خدابی‌خبر که سالهاست به حرفه‌ی قاچاق گوشت شکار در جنگل‌های اطراف منطقه حفاظت شده گلول و سرانی – شیروان مشغولند، جان به جان آفرین تسلیم کرده و به دلیل اصابت گلوله‌ی مهاجمان به سرش، شهید شده است. برای بازماندگان این جوان 28 ساله که یک ماه از مراسم نامزدی‌اش نگذشته است، آرزوی صبر می‌کنم و امیدوارم شمار شهدای طبیعت ایران هرگز به عدد 120 نرسد.
شایان ذکر آن که منطقه حفاظت شده گلول و سراني 18 هزار و 144 هكتار وسعت داشته و در فاصله 85 كيلومتري شمال شيروان و در منتهي‌‌اليه حد شمال خاوری استان خراسان شمالي واقع شده است؛ جایی که حد شمالی‌اش به طول 30 کیلومتر با كشور تركمنستان هم مرز است.
از مهم‌ترین گونه‌های جانوری این منطقه‌ی زیبا باید به قوچ و ميش اوريال، ‌پلنگ، گربه وحشي، گراز، سمور سنگي، خرگوش، داركوب قهوه‌اي، سهره سياه و كبك دري اشاره کنم.
باشد که آه زیستمندان بی‌نظیر این زیستگاه رؤیایی، بتواند کاری کند که دیگر هیچ انسانی به خود اجازه‌ی شلیک گلوله در این منطقه را ندهد.

از همین نویسنده و در همین باره:

پیش روی شگفت‌آور آتش در گلستان همچنان ادامه دارد!

همان طور که در چهار تصویر زیر متعلق به ابوطالب ندری مشاهده می‌کنید، پیش‌روی گام به گام آتش‌سوزی جنگل‌های منطقه علی‌آباد کتول با شتابی نگران‌کننده همچنان ادامه دارد. این در حالی است که عملاً به دلیل تاریکی هوا، امکان هیچ فعالیتی برای اطفاء حریق تا فردا صبح وجود ندارد. دریافت نگران‌کننده این است که چون آتش از ارتفاعات شروع شده، پس از سوختن درختان و سقوط تنه‌های آتش گرفته آنها به ته دره در تنگه محمدآباد، سبب شده تا گسترش آتش به سمت پایین دست، بیش از پیش شتاب گیرد. همچنین، وزش باد نسبتاً شدید در منطقه به افزایش سرعت پیش روی آتش کمک کرده است.

از سوی دیگر از منطقه حفاظت شده لوه، واقع در غرب پارک ملّی گلستان هم خبر می‌رسد که آتشی دیگر در این منطقه هم افروخته شده است؛ منطقه‌ای که پیش‌تر هم دچار آتش سوزی شده بود. گویا پاره‌ای اختلافات محلی که از کشته شدن دو سگ گله توسط مأمورین حفاظت جنگل شروع شده است هم با این ماجرا بی‌ارتباط نبوده و احتمال عمدی بودن آتش‌سوزی‌ها را افزایش داده است؛ واقعیتی که نشان می‌دهد نقش جوامع محلی در مهار یا تشدید تخریب اندوخته‌های طبیعی سرزمین تا چه اندازه می‌تواند پررنگ باشد.
بیاییم همه دعا کنیم که دست کم تا صبح اگر بارانی هم نمی‌خواهد ببارد، از شدت وزش باد کاسته شود.
امید که چنین رخدادهای جنگل‌برباد دهی سبب شود تا سرانجام، یگان حفاظت از منابع طبیعی ایران به ناوگان هوایی مجهز و کارآزموده در حوزه سخت‌افزار و نرم‌افزار مجهز گردد.
به سهم خود، دست تک تک عزیزانی را که با تمام توان خود می‌کوشند تا شعله‌های آتش در گلستان را مهار کنند، می‌بوسم.

استفاده ابزاری از دین برای نفی تغییرات اقلیمی در کنگره آمریکا!

انتشار عقاید شگفت‌انگیز یک نماینده‌ی مشهور کنگره آمریکا از حزب جمهوری‌خواه – به نام John Shimkus – بار دیگر همه را متوجه خطر استفاده ابزاری از دین کرده است.
این آقای نماینده که می‌کوشد تا صندلی ریاست کمیته انرژی و بازرگانی را در کنگره آمریکا هم بدست آورد، اعلام کرده که ترس در برابر خطر نابودی محیط زیست کاملاً بی معنی و بی‌دلیل است. البته اظهارنظر آقای شیمکوس شاید چیز تازه‌ای در بین سیاستمدران آمریکایی نباشد؛ منتها نکته‌ای که در گفته‌های آقای شیمکوس تازگی دارد، همانا شیوه برخورد وی و دلایلی است که او عرضه می‌دارد.
به گفته آقای شیمکوس:  خدا در انجیل به انسان وعده داده است که پس از طوفان نوح دیگر هیچ فاجعه طبیعی به وقوع نخواهد پیوست که خواست خدا بوده باشد. بنابراین هیچ فاجعه‌ی محیط زیستی‌ای نخواهد توانست که حیات سیاره ما را تهدید کرده و نابودش سازد.
شیمکوس این سخنان را در ماه مارچ سال 2009 در برابر کنگره بیان کرده بود و در آن به بخش هشتم، آیه بیست و دوم انجیل استناد جسته بود که در آن از سوی خدا گفته شده : تا زمانی که زمین باقی است چرخه بذرپاشی و برداشت محصول، سرما و گرما، زمستان و تابستان و شب و روز متوقف نخواهد شد.
اما مسأله هنگامی جالب می‌شود که آقای شیمکوس درصدد برمی‌آید تا از باورهای خود به نفع حاکمیت آمریکایی نتیجه گیری کند! وی می‌گوید: بنا به برداشت او، کتاب مقدس (انجیل) این مسأله را تائید می‌کند که رژیم آمریکا لازم نیست که در مذاکرات بین‌المللی مربوط به حفظ محیط زیست و گازهای گلخانه‌ای شرکت به عمل آورد و بحثی انجام دهد. او می‌گوید : برای من انجیل آخرین کلام خدا است.
شیمکوس پس از سفری که به گروئنلند کرد در برابر این پرسش که آیا تغییرات اقلیمی – climate change – وجود دارند یا نه، پاسخ داد:  بلی وجود دارند. اوضاع اقلیمی تغییر می‌کند، همان طور که همیشه در حال تغییر بوده است؛ اما این دلیل نمی‌شود که مالیات مردم را برای این منظور خرج کرد و بکار گرفت.
شیمکوس در ماه مای سال 2007 هم در بحبوحه جنگ عراق، این جنگ را با بازی تیم بیس بال محبوبش سنت لوئیز کاردینالز در مقابل تیم شیکاگو مقایسه کرده بود و جنجال آفریده بود.
برای تصدی مقام ریاست کمیته انرژی و بازرگانی کنگره آمریکا سه نفر دیگر با آقای شیمکوس رقابت می‌کنند و بزرگترین رقبای او برای کسب این مقام  جو بارتن Joe Barton   و  فرد اپتون Fred Upton  هستند.
بیاییم همه دعا کنیم تا چنین افکاری نتواند وارد سامانه قدرت در هیچ حکومتی شود!
کاش آقای شیمکوس می‌دانست که معضل فعلی محیط زیست ساخته دست بشر است؛ بشری که مسئولیت به او محول گشته و خود اختیار را بدست دارد.
به قول مولانا:
اینکه گویی  این  کنم یا آن کنم
خود دلیل اختیار است ای صنم
ممنون از فرهاد عزیز که برگردان فارسی لینک‌ها از زبان آلمانی را داوطلبانه انجام داده و هر از چندگاه نگارنده و مهار بیابان‌زایی‌اش را در دانسته‌هایش به اشتراک می‌نهد.

برای آنها که آن گفتگوی شنیدنی را نشنیده اند!

همان طور که پیش تر نیز اعلام کردم، یکشنبه شب رادیو گفتگو، میزبان دکتر حسین آخانی، رسول حسام و محمد درویش بود تا درباره دلایل رخداد آتش سوزی در پارک ملی گلستان به بحث و تبادل نظر بپردازند؛ برنامه ای که به دلیل شنیدن برخی واکنش ها از سوی رییس ستاد حوادث غیرمترقبه استان گلستان در نوع خود کم نظیر بود. اینک دوستانم در ایران صدا، فایل شنیداری این برنامه را بر روی درگاه مجازی خویش در این نشانی قرار داده اند. از آنجا که بسیاری از خوانندگان گرامی مهار بیابان زایی اعلام داشته بودند که قادر به شنیدن آن برنامه نبوده اند، امیدوارم اینک مشکل یاد شده برطرف شده باشد.

سهم زنان در بیابان‌ زایی یا مهار بیابان زایی!

هنوز هم زنان در بسیاری از نقاط روستایی و عشایری ایران در شمار مهم‌ترین نیروی کار در بخش کشاورزی و دامداری محسوب می‌شوند. از همین رو، در موفقیت طرح‌هایی که با هدف مهار بیابان‌زایی و تثبیت شن‌های روان در کشور انجام می‌شود، نباید و نمی‌توان از نقش توانمندی‌سازی این قشر – به عنوان شناسه‌ای تعیین‌کننده که می‌تواند عیار موفقیت طرح‌ها را به نمایش نهد – غفلت کرد.

واقعیتی که بیش از دو دهه است در رئوس اهداف و برنامه‌های UNCCD هم جای گرفته است، امّا هنوز در ایران مورد عنایت جدی قرار ندارد. یک دلیل غفلت یادشده را شاید بتوان مرتبط کرد با این واقعیت که اصولاً اغلب برنامه‌ها و راهکارهای مد نظر سازمان‌های متولی پایداری سرزمین در ایران به روش‌هایی سازه‌ای یا زیست‌شناختی (بیولوژیک) ختم می‌شود و کمتر به عامل انسانی، به عنوان مهم‌ترین دلیل شتاب یا مهار بیابان‌زایی توجه شده است.

نسبت نازل متخصصان جامعه‌شناسی، روانشناسی و تخصص‌های مرتبط در دستگاه اجرایی و پژوهشی مسئول در حوزه‌ی مهار بیابان‌زایی، شاهدی است بر این مدعا؛ نسبتی که شوربختانه به دلیل تنگناهای اداری و مقررات انقباضی استخدامی، هر آیینه فاصله‌اش از آنچه که باید باشد، معنی‌دار‌تر هم می‌شود! آن هم در بخشی که وظایف حاکمیتی را برعهده دارد و نباید هرگز دچار چنین محدودیت‌هایی گردد.

کافی است نگاهی اجمالی به حدود نیم‌قرن تلاش برای مهار بیابان‌زایی در ایران کنیم و بکوشیم تا سهم پروژه‌های جامعه‌شناختی و روستایی را در میان انبوهی از فعالیت‌های فیزیکی تثبیت شن و آبخیزداری و جنگلکاری و بذرپاشی بجوییم.
راست آن است که نتیجه اصلاً قابل دفاع نیست! هست؟
دریافت زنهاردهنده‌ای که باید ما را به سوی بازنگری و بازمهندسی در مدیریت پروژه‌های مهار بیابان‌زایی سوق دهد.

تخریب قدیمی‌ترین باغ اکولوژی ایران در نوشهر نشانه چیست؟!

آبان ماه 1389 بی‌شک یکی از سیاه‌ترین ایام برای طرفداران محیط زیست در ایران است؛ ماهی که همچنان در آن جنگل‌های بی‌نظیر بلوط در مریوان برای پانصد و نود و سه بار در طول یک سال اخیر سوخت و هیچ نهاد مسئولی نخواست یا نتوانست تا دلایل این آتش‌سوزی پرتکرار را اعلام کرده و یا آن را مهار کند!
ماهی که در آن، مهم‌ترین و بزرگ‌ترین پارک ملی کشور، یعنی پارک ملّی کویر هم به دست متولیانش در سازمان حفاظت محیط زیست (و برخلاف ماده 8 قانون بهسازی و حفاظت محیط زیست) مورد تجاوزی آشکار قرار گرفته و اجازه اکتشاف و استخراج نفت به سرمایه‌گذار چینی در آن صادر شد؛ آن هم فقط برای 100 میلیون دلار! در حالی که همه می‌دانیم مردم اشتوتگارت بیش از یک سال است که در برابر اجرای یک پروژه 7 میلیارد یورویی موسوم به “اشتوتگارت 21” مقاومت می‌کنند، زیرا بیم آن دارند که در اثر اجرای این پروژه، 300 اصله درخت نابود شود!!
و غم‌انگیز‌تر و حیرت‌آورتر از همه آن که در هشتمین روز از آبان ماه 1389، دیرینه‌ترین باغ اکولوژی ایران و خاورمیانه در نوشهر به بهانه‌ی احداث جاده‌ی کمربندی برای بندرگاه نوشهر مورد تجاوزی نفرت‌انگیز قرار گرفت و در کمتر از 2 ساعت، 11292 اصله درختچه و درخت شامل گونه‌های با ارزشی از درختان سرو شیرازی، سرو گریان، افرا، شیردار، راش، دارتالاب، توسکا، انواع صنوبر، انواع اکالیپتوس، سفید پلت، زربین و لیلکی در محوطه‌ای به وسعت  نزدیک به 8 هکتار تخریب شدند؛ آن هم با مجوز و حمایت فرماندار شهر؛ کسی که باید از موجودیت سرمایه‌های بی‌بازگشت نوشهر دفاع کند؛ نه آن که آنها را به تاراج برد!
گفتنی است، باغ اکولوژی نوشهر را همواره با باغ فلورانس در ایتالیا و کیو در لندن مقایسه می‌کنند و از همین رو به عنوان یک میراث طبیعی ملی، دارای شماره ثبت 17795 در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور است، اما به جای آن که قدر چنین مجموعه‌های بی‌نظیری را دانسته و آنها را از منظر توریسم علمی/ پژوهشی حرمت گذاریم، با دست خود، تیشه به ریشه‌ی این مزیت‌های ناهمتای وطن می‌زنیم! چرا؟
مگر ما چند پردیس دیگر در ایران داریم که دارای تنوع زیستی گیاهی به میزان 1400 گونه در سطحی به وسعت فقط 35 هکتار باشد؟
افزون بر این، پردیس نوشهر بيش از 450 گونه درختي و درختچه‌اي هم دارد که اغلب آنها سني بین 50 تا 90 سال دارند و به همین دلیل، از آن با عنوان گنجينه‌اي طبيعي متعلق به همه مردم ايران یاد می‌شود.
مهم‌تر آن که تاكنون هرباريوم باغ گياه‌شناسي نوشهر، ضمن شناسايي گونه‌هاي جمع‌آوري شده، تعداد دو گونه‌ی جديد با نامZare Spiraea sheikhii و Sorbus tiliaefolia Zare , Amini & Assadi ,  از خانواده Rosaceae را براي نخستین بار از ايران به جهان گياهي معرفی کرده است.
همچنین، دو گونه‌ی دیگر به اساميOenothera senuatr L.  از خانواده Onagraceae و Sida rhombifolia  از خانواده Malvacaea را به عنوان گزارش جديد از ايران معرفي شده‌اند.
از اینها گذشته، آیا واقعاً همه‌ی دلیل بن‌بست شهر نوشهر و گره‌های ترافیکی آن، باید به باغی با مساحت 35 هکتار ختم شود؟ آیا نمی‌شد با تخریب چند باب منزل مسکونی در محوطه‌ی خارج از باغ و پرداخت هزینه‌های آن، راهی خردمندانه‌تر و کم‌هزینه‌تر یافت؟
چگونه است که مسئولین سازمان بنادر و کشتیرانی نوشهر به خود حق می‌دهند که به زور و تهدید و به پشتوانه 200 نیروی گارد ویژه‌ی خویش و حتا برخلاف دانش پذیرفته شده‌ی حوزه‌ی متبوع خویش، بخشی از ثمره‌ی پژوهشی بیش از نیم قرن تلاش دانشمندان و محققان ایرانی و بین‌المللی را در ظرف چند ساعت نابود کنند؟ آیا اینگونه می‌خواهیم دانش‌بنیاد و دانایی محور حرکت کرده و نشان دهیم که برایمان “پژوهش” مقدس و ارزشمند است؟
تا کی باید نشان دهیم که اصل 50 قانون اساسی برای ما صرفاً یک اصل ویترینی بوده و هرگز حاضر نیستیم از منافع اقتصادی بخشی و کوتاه مدت خود برای حفظ حیات اجتماعی رو به رشد مردم ایران بگذریم!
یادمان باشد:
اگر این بار در برابر متجاوزین به باغ اکولوژی نوشهر کوتاه آمده و آنها را به مجازات نرسانیم؛ باید برای همیشه با خاطره‌ی این پردیس‌های زیبا و پژوهش بنیاد در عرصه منابع طبیعی کشور خداحافظی کنیم.

حقیقت تلخی که جهانگیر پرهمت به استاندار مازندران گوشزد کرد!

روز گذشته، سبزپرس متن نامه دکتر جهانگیر پرهمت، رییس سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی را خطاب به جناب طاهایی، استاندار مازندران منتشر کرد که در نوع خود می‌تواند، امیدبخش، زنهاردهنده، تاریخی و البته بسیار تلخ باشد!
این که می‌توانی مدیران ارشد خویش را ببینی که برای دفاع از کیان منابع طبیعی و سرمایه‌های ژنتیکی طبیعت ارزشمندمان، واکنش‌هایی سزاوارانه نشان داده و خطاب به عالی‌ترین مقام استان مازندران صراحتاً و قاطعانه بنویسند: «این سازمان به عنوان نماینده دولت در حفظ ذخایر ژنتیکی بی‌نظیر موجود در باغ گیاه‌شناسی نوشهر با هرگونه اقدام و تصمیم که منجر به آسیب به سرمایه‌های تکرار ناپذیر ملی در آن ایستگاه تحقیقاتی شود مخالفت می‌کند …» جای خوشوقتی و امیدواری فراوان دارد. کاش جناب محمدی‌زاده هم نامه‌ای با همین لحن را می‌توانستند به وزیر نفت نوشته و آنها را از عواقب تجاوز به پارك ملي کویر برحذرمی‌داشتند!
امّا اگر با دقت بیشتری به محتوای نامه‌ی معاون وزیر جهاد کشاورزی دقت کنیم، نامه‌ای که بلافاصله توسط دکتر صادق خلیلیان به همتایش در وزارت کشور هم ارسال شد؛ درمی‌یابیم که هم فرماندار و هم شورای تأمین شهرستان نوشهر مرتکب عملی غیرقانونی و در تضاد با دست کم دو ماده قانونی و مصوب حکومتی شده‌اند. حیرت‌انگیز‌تر آن که ظاهراً متجاوزین به باغ گیاه‌شناسی نوشهر بر اساس مصوبه‌ای در تاریخ 8 آبان 1389 به باغ یورش برده‌اند که خودش در تاریخ 9 آبان صادر شده است (حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش را …)!
اینک یازده روز از ارسال نامه پرهمت به طاهایی و خلیلیان به محمدنجار می‌گذرد و همه‌ی طرفداران و فعالین محیط زیست منتظرند تا از واکنش این دو مقام ارشد حکومتی در این ماجرای تلخ آگاه شوند.
آیا سرانجام شاهد تنبیه خلاف‌کاران و متجاوزین به باغ اکولوژی نوشهر خواهیم بود و یا همچنان از روش فرسایش زمانی برای فراموش کردن اصل ماجرا بهره گرفته خواهد شد؟!
این پرسشی است که به زودی پاسخش آشکار خواهد شد. پاسخی که هر چه باشد باید فرماندار نوشهر و رؤسای بندرگاه این شهر بدانند که هرگز قتل عام 50 هزار درخت و درختچه و نهال و تخریب 8 هکتار از موزه پژوهش منابع طبیعی وطن در پیشگاه وجدان‌های بیدار و دوستدار محیط زیست ایران و جهان بخشیده نخواهند شد.
آن متجاوزین طبیعت‌ستیز باید مطمئن باشند که روزی آه آن 50 هزار مقتول بی‌گناه گریبان‌شان را خواهد گرفت و خواهد فشرد.

بیشتر بدانید:

سازمان جنگل ها متولی باغ اکولوژیک نوشهر نیست/ تخریب غیرقانونی است – دکتر علی سلاجقه

تخريب باغ گياه‌شناسي نوشهر براي ساخت جاده كار ناشايستي بوده است – دكتر علي سلاجقه

گربه‌ها را که می‌بینی، یعنی هنوز زندگی در رگ شهر جریان دارد! ندارد؟

گربه‌ها، یکی از شناسه‌های سکونت‌گاه‌های انسانی است؛ در هر شهر و دیاری که آنها شاداب‌تر و سالم‌تر به نظر آیند، می‌توانی عیاری بیابی برای سنجش سلامتی مردمی که در آن سکونتگاه زیست می‌کنند.
و هر چه گربه‌های شهر در هیبتی کثیف‌تر، نحیف‌تر، ترسوتر و معلول‌تر به چشم آیند، نشان از بیماری پنهان مردمانی دارد که در آن شهر روزگار می گذرانند.
و شوربختانه باید بپذیریم که حال و روز گربه‌های شهر ما، حال و روز خوبی نیست! هست؟
حال و روزی که گواهی می‌دهد: پیش از آن که نگران سلامت جسمی گربه‌ها باشیم، باید نگران سلامت روانی خودمان باشیم که حتا توان تحمل و مهربانی با گربه‌ها را هم از دست داده‌ایم! نداده‌ایم؟
کافی است سری به قصه‌های پرغصه‌ی دیده‌بان گربه‌های ایران، ژاله فتوره‌چی بزنید یا پای درددل آن بانوی کهن‌سال در پارک ملّت بنشینید و یا از تلخ‌کامی‌های آونگ خاطره‌های ما بشنوید تا دریابید که با چه نفرت و شقاوتی در پایتخت ایران و بسیاری از سکونتگاه‌های بزرگ و کوچکش با گربه‌ی ایرانی، این نامدارترین و زیباترین گربه‌ی جهان رفتار می‌شود! نمی‌شود؟
برای همین است که وقتی این اعلامیه را از طریق یکی از خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی دریافت کردم، نور امیدی در چشمانم درخشید …
این که هنوز هستند هنرمندان و نویسندگان و بزرگانی در شهر که دل‌شان برای زیستن بدون خطر گربه‌ها می‌لرزد و می‌تپد.
درود بر فریده حسن زاده مصطفوی، شاعر و مترجم درد‌آشنای وطن که چنین ساده، اما اثرگذار به حمایت از گربه‌های شهرمان برخواسته است.

باور کنید:
شهری که در آن گربه‌هایش یک چشم باشند یا سرزمینی که در آن، دکل‌های فشار قوی برق، امن‌ترین مکان برای پلنگ‌هایش باشد، دچار ناپایداری شدید اجتماعی و تزلزل نگران‌کننده‌ی اخلاقی است.
گربه‌ها، چیز زیادی از ما نمی‌خواهند، به قول این اعلامیه: «گاهی همین قدر که لگدی نخورند و دادی بر سرشان کشیده نشود و سنگی به سویشان  پرتاب نشود، خود را خوشبخت می‌یابند …»
بیاییم این خوشبختی را از آنها دریغ نکنیم؛ همین.

دلاور نجفی: وزارت نفت در پارک ملی کویر دروغ می‌گوید!

همان طور که می‌دانید، دکتر دلاور نجفی حاجی پور – عالی‌ترین مقام در معاونت محیط طبیعی تیم فاطمه جوادی – دیروز مهمان ما در برنامه گفتگوی داغ سبز بود؛ مهمانی که باید اذعان داشت، سخنان صریح و بدون هر نوع ملاحظه و مصلحت‌سنجی‌های مرسوم وی، سبب شده تا این گفتگو از همیشه داغ‌تر شود!
دلاور نجفی آشکارا با دلیل و مدرک نشان داد که وزارت نفت دروغ می‌گوید و چنانچه پای این آقایان به پارک ملّی کویر باز شود، به دلیل عملیات لرزه‌نگاری و انفجار‌های متعدد و عبور ماشین‌آلات سنگین، باید برای همیشه فاتحه‌ی یکی از ارزشمند‌ترین و بزرگ‌ترین پارک‌های ملی کشور را خواند.
مشروح سخنان دلاور را می‌توانید در سبزپرس بخوانید. همچنین به زودی، احمد پازوکی عزیز هم فایل شنیداری برنامه را در چهاردهمین پله منتشر خواهد کرد.
به نظرم وقتش رسیده تا یک تجمع گسترده در اعتراض به شتاب بی‌سابقه تخریب در طبیعت ایران را کلید بزنیم.
اگر جنگل‌های ارزشمند زاگرس در طولانی‌ترین و گسترده‌ترین آتش‌سوزی یکصدسال اخیر همچنان دارند می‌سوزند؛
اگر دیرینه‌ترین باغ اکولوژی کشور در نوشهر به دست عده‌ای چماق به دست قدرقدرت مورد تجاوزی بی‌سابقه قرار گرفته و 50 هزار نهال و درختچه و درختش را در کمتر از 5 ساعت از دست می‌دهد؛
اگر گسترده‌ترین پارک ملی ایران که مأمن حدود 20 درصد از مجموع گونه‌های گیاهی و جانوری ارزشمند ایران است، به خاطر یک مشت دلار بی‌ارزش در شرف نابودی کامل قرار می‌گیرد؛
اگر نخل‌های زیبای اروند کنار و بهمن‌شیر، اینگونه در معرض شوری بی‌سابقه ناشی از خیز آب خلیج فارس (در اثر کاهش فاحش حجم آب در رودخانه‌های کارون و دز) قرار گرفته و ایستاده می‌میرند؛
و اگر وزن سازمان حفاظت محیط زیست در دولت دهم آنچنان نزول می‌کند که حتا یک کرسی هم به نماینده محیط زیست در شورای عالی معادن نمی‌دهند!
باید کاری کرد؛ باید فریادی زد؛ باید اشکی ریخت؛ باید نشان داد که این طبیعت وطن است که در سکوت تلخ من و تو دارد می‌میرد! نمی‌میرد؟
باور کنید، اگر امروز کاری نکنیم، چه بسا فردا نه تنها پلنگ‌های‌مان را باید در بالای دکل‌های‌مان ببینیم؛ بلکه خودمان هم شاید از ترس خودمان مجبور شدیم برویم کنار پلنگ‌ها!

امروز دلاور نجفی در گفتگوی داغ سبز از پارک ملی کویر خواهد گفت!

در چهاردهمین قسمت از برنامه گفتگوی داغ سبز که روزهای پنج شنبه از شبکه اینترنتی ایران صدا به صورت دیداری و شنیداری پخش می‌شود، می‌خواهیم به قصه‌ی تلخ یک مشت دلار در ازای تخریب پارک ملّی کویر بپردازیم؛ پارکی که دارای 205 گونه گیاهی است (35 گونه آن اندمیک هستند) و افزون بر آن، 19 درصد از پستانداران ایران، 27 درصد از پرندگان و 11 درصد از خزندگان شناخته شده طبیعت وطن را در دل خود مآوا داده است و امروز به بهانه اکتشاف و استخراج نفت توسط یک شرکت چینی، می‌خواهد حریم امنش خدشه دار شده و یا به قول معاونین امروز و پیشین محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، ناموسش مورد تجاوز قرار گرفته و دامنش لکه‌دار شود! گفته‌ای که البته استاد بهرام سلطانی بر آن نقد دارد! ندارد؟
به هر حال، امروز به همراه سرباز زمین – حمیدرضا میرزاده عزیز – و احمد پازوکی می‌خواهیم در باره این ماجرای تلخ سخن بگوییم و البته دکتر دلاور نجفی حاجی‌پور، معاون پیشین سازمان حفاظت محیط زیست را نیز از طریق تلفن همراه خود خواهیم داشت.
گفتنی آن که متأسفانه هیچ یک از مسئولین کنونی سازمان حفاظت محیط زیست حاضر به پاسخگویی نشدند و تلفن دکتر صدوق هم که خاموش است!
در همین باره، می توانید فایل شنیداری برنامه مثلث را در مورخ 10 آبان (ساعت 12:30 الی 13:18) در رادیو جوان از طریق این نشانی گوش دهید که نگارنده در آن با آقای مهندس فرید، مدیرکل دفتر امور زیستگاه‌ها در سازمان حفاظت محیط زیست و نماینده مردم گرمسار در مجلس شورای اسلامی –  آقای عبدالرضا ترابی – مناظره‌ای داغ ِ داغ داشت!
همچنین، گفتگوی نگارنده با پیک بامدادی رادیو را در مورخ 16 آبان (ساعت 8:16 الی 8:23) در باره تبعات صدور این مجوز فراقانونی می‌توانید در همان نشانی و وارد کردن تاریخ و ساعت دقیق برنامه گوش دهید.
فایل شنیداری برنامه هفته گذشته را نیز که مربوط به تجاوز بی سابقه به باغ اکولوژی نوشهر بود و در آن دکتر احمد رحمانی به تشریح ابعاد این فاجعه پرداخت، می‌توانید در این نشانی بشنوید.
دست آخر آن که برنامه تارنمای ایرانی از ساعت 13 الی 16 امروز به صورت زنده از طریق شبکه ایران صدا قابل دریافت خواهد بود که بخش مربوط به گفتگوی داغ سبز را در یک ساعت پایانی برنامه – ساعت 15 الی 16) در همین نشانی می‌توانید ببینید و بشنوید و یا اندکی بعد‌تر ماجراهایش را در تارنمای گفتگوی داغ سبز پی بگیرید و بخوانید.
راستی! علاوه بر شماره پیامک ثابت برنامه – 300001386 – شما می‌توانید از طریق شماره تلفن 22013766 با گفتگوی داغ سبز تماس گرفته و دیدگاه‌های خویش یا هر نوع خبر و اظهار نظری که در باره محیط زیست یا کیفیت این برنامه دارید، مطرح کنید.
پس لطفاً گفتگوی داغ سبز را از خودتان بدانید و بیشتر مشارکت فرمایید.

تربت جام؛ جایی که پلنگ‌هایش به دکل‌های برق پناه می‌برند!

تصاویری را که ملاحظه می‌فرمایید، حسن احمدی‌فرد، خبرنگار روزنامه قدس برایم فرستاده است تا اگر باور نکردم، دوباره در عکس‌ها خیره شوم و از این که یک پلنگ زخمی برای فرار از دست حیوان دوپا و بسیار خطرناکی به نام انسان، خود را به ارتفاع 24 متری دکل برق رسانده است، شگفت زده نشوم!
هرچند من هنوز شگفت زده‌ام … البته نه از واکنش آن پلنگ نگون بخت که عاقبت پس از تحمل خونریزی ناشی از اصابت 4 گلوله از اسلحه کلاشینکف در همان بالای دکل جان داد، بلکه از وجدانی که این روزها ظاهراً در نزد ما آدم‌زمینی‌ها کیمیا شده است و از خردی که انگار از الماس کوه نور هم نایاب‌تر می‌نماید! و سبب می‌شود تا گروهی شکارکش نابخرد و آزمند به جان این گربه‌سانان تیزپا و زیبا و ارزشمند طبیعت ایران بیافتند.

یادمان باشد که پلنگ بزرگ‌ترین گربه سانی است که هنوز می‌توان آن را در ایران دید، گربه سانی که شمارش در بهترین حالت، هرگز به هزار قلاده هم نمی‌رسد و به همین دلیل در رده‌ی گونه‌های نادر از سوی IUCN طبقه‌بندی شده است. با این وجود، فقط در طول 8 ماه گذشته سه قلاده پلنگ در تربت جام کشته شده است! چرا؟
یکبار دیگر هم گفتم:
پلنگ‌ها و یوزپلنگ‌ها که می‌روند؛ یعنی کسب و کار بیابان‌زایی و بیابان‌سازی در این بوم و بر سخت پررونق شده است!