گاو ، علامه و سعادت آباد!
دیروز همهی علامهنشینهای سعادتآبادی با دیدن این گاو چاقالو، یه خورده تعجب کردند، یه کمی خندیدند و آخرش شاید یه ذره هم مثل من دلشون سوخت …
وقتی با پدر از مدرسه برمیگشتیم، این صحنه رو دیدیم و تصمیم گرفتم ازش فیلمبرداری کنم …
آخه اولش خیلی برام جالب بود؛ گفتم شاید از این به بعد یه همسایه جدید و باحال پیدا کردیم! ولی امروز که از همونجا رد شدیم، دیگه خبری از آقا گاوه (یا شاید هم خانوم گاوه!) نبود … به پدر گفتم: پس گاوه کجا رفت؟ گفت: احتمالاً بردنش سلاخی تا در مراسم عزاداری امام حسین (ع) گوشت بشه لای پلو تا بتونیم بهتر بگیم: یا حسین … حسین!
خیلی دلم سوخت … کاش اصلاً نمیدیدمش … امسال غذای امام حسین (ع) نمیخورم!
یه چیزی!
فکرشو بکنین! کدام موجود زندهی دیگری رو میتونین سراغ بگیرید که مثل این گاو راحت و آسوده در انتظار کارد آقای قصاب ایستاده باشه و یه خورده هم احساس ناراحتی و دلهره نکنه؟! راس راسی که بعضی وقتها که آدم کاری از دستش برنمیآد، گاو بودن هم نعمتی است! نه؟
8th جولای 2010 در 17:19
دلشم بخواد برا امام حسین بکشنش(البته دلش میخاس که اینقد آروم بود
17th آگوست 2010 در 22:07
سلام-من تو محرم دیدم که گاو کشتن وگاو سفت نبستن وبی کله بلندشد وتمام خیابان رو خونی کرد 3نفر زخمی بود.به وبلاگم سر بزنید؟
17th آگوست 2010 در 22:11
به به چه خوشمزه وحیکلی ما هرسال گوسفند می بریم.انشاالله هیچ کس مریض نشه .