اروند در نمایشگاه بینالمللی کتاب
شنبه, می 16th, 2009تا حالا این همه آدم رو ندیده بودم که همشون بخوان کتاب بخرند … وای که ما چقدر پرفسور داریم! نداریم؟! به هر حال امروز با پدر رفتیم نمایشگاه کتاب و من سه تا کتاب داستان خریدم، جون که قصههای شبونهی پدر به پایان رسیده و دیگه حرفی نداشت برام بگه! البته اون هم […]