بایگانی دسته: محیط زیست

سال 1389؛ سال سقوط آزاد ایران در حوزه شاخص‌های محیط زیستی!

بعد از ماجرای سقوط در شاخص‌های سه گانه‌ی عملكرد محيط زيست Environmental Performance Index) EPI)؛ پايداري محيط زيست   Environmental Sustainable Index) ESI) و شاخص سرزمین شاد (Happy Planet Index (HPI در سال 2010، اینک از اجلاس مکزیک خبر می‌رسد که ایران از منظر شاخص عملکرد مقابله با تغییرات اقلیمی Climate Change Performance Index. در سال 2011 هم نسبت به سال 2010، با 14 پله سقوط در بین 57 کشور مورد بررسی از رتبه 35 به رتبه 49 سقوط آزاد کرده است!
گفتنی آن که ایران در سال 2009، رتبه 39، در سال  2008، رتبه 34، در سال 2007 رتبه 49 و در سال 2006 در رتبه 47 قرار داشته است.
اطلاعات بیشتر را از بهروز حسنی مهمویی بخواهید.

مؤخره:
این تازه‌ترین دستاورد محیط زیستی را  – سقوط آزاد در سه جبهه! – به محمدجواد محمدی‌زاده و تیم همراهش در سازمان حفاظت محیط زیست، تبریک و تسلیت عرض می‌کنم!

رد پاي ويكي ليكس تا مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور هم رسيد!

تازه ترين اسنادي كه ديروز از طريق پربيننده‌ترين سايت جهان – ويكي ليكس ؛ Wikileaks – منتشر شده است، يه جورايي براي محمّد درويش و همكارانش خوشايند است! زيرا سايتي كه در هر ثانيه بيش از 3 هزار بازديدكننده دارد، اينك افشا كرده است كه دولت ايالات متحده آمريكا نهايت تلاش و نفوذ خود را به خرج داده است تا برخلاف رويه‌هاي دموكراتيك، همكار گرامي‌ام – دكتر مصطفي جعفري – كه هم‌اكنون رييس بخش تحقيقات جنگل در مؤسسه متبوع است، نتواند به رياست يكي از كارگروه‌هاي اصلي IPCC انتخاب شود و به جايش، رقيب آمريكايي‌اش اين سمت را تصاحب كند!

گفتني آن كه مصطفي جعفري در شمار آن گروه از اعضای آی پی سی سی قرار دارد كه توانسته‌اند در گرفتن  جايزه صلح نوبل در سال 2007 به صورت مشترک بین این سازمان و ال گور در حوزه مهار تغییرات اقلیمی مؤثر باشند و از همین رو مورد تقدیر قرار گیرند.
انتشار اين سند را به او تبريك مي‌گويم؛ سندي كه نشان مي‌دهد حقانيت ايران در بسياري از مجامع بين‌المللي از سوي آنهايي كه ادعاهاي بزرگ دارند، به راحتي ناديده گرفته مي‌شود.
باشد كه همه بكوشيم تا حرف و عمل‌مان يكي باشد تا ديگر نياز به ويكي‌ليكسي نباشد تا نامه‌ي اعمال‌مان را به دست‌مان داده و شرمنده‌مان سازد!
در همين باره مي‌توانيد به اينجا و اينجا و اينجا هم سري بزنيد.

يك خبر خوش براي طرفداران محيط زيست در ايران!

اگر همين الان به سايت تابناك مراجعه كنيد، با يك نظرسنجي جالب در گوشه سمت چپ سايت مواجه مي‌شويد كه از كاربرانش پرسيده شده: آيا با ادامه‌ي طرح محدوديت تردد خودروها در تهران بر اساس شماره پلاك زوج و فرد آنها موافقيد يا خير؟
پاسخ‌ها تا اين لحظه كه 11051 نفر در آن شركت كرده‌اند، گواه بر اين است كه بيش از 55 درصد از تهراني‌ها با ادامه اين طرح موافق هستند.
شايد در نگاه نخست، چنين غلبه‌ي لرزاني آنچنان طرفداران دوآتيشه‌ي محيط زيست را راضي نكند، اما بايد توجه داشته باشيم كه اين نظرسنجي توسط سايتي سياسي با مخاطب عام صورت گرفته و نه يك سايت محيط زيستي. بنابراين، در شهري كه عملاً بسياري از چالش‌هاي محيط زيستي‌اش به دليل عدم توجه درخور مردم و مسئولين به بحران بدل شده و مي‌شود، چنين رغبتي بسيار اميدبخش است؛ زيرا تهراني‌ها نشان داده‌اند كه حاضرند سختي عدم استفاده از خودرو شخصي را به جان بخرند؛ اما اندكي در بهبود كيفيت هوايي كه تنفس مي‌كنند، مفيد واقع شوند.
و اين همان نكته‌ي اميدبخشي است كه بايد قدر آن را بدانيم؛ زيرا نه تنها در ايران كه حتا در اغلب كشورهاي شمال هم، وقتي كه پاي منافع فردي و سود و زيان شخصي به ميان مي‌آيد، اغلب تعداد افرادي كه حاضرند از رفاه شخصي خود به نفع ملاحظات محيط زيستي بگذرند، به شدت كاهش مي‌يابد و بيشتر مردم تا آنجايي از محيط زيست دم مي‌زنند كه خرج اضافه‌اي براي‌شان به بار نياورد! درصورتي كه نظرسنجي تابناك نشان داده است كه گروه قابل توجهي از تهراني‌ها خلاف اين پژواك متداول را از خود بروز داده‌اند كه جاي تقدير دارد! ندارد؟
اميدوارم كه اين رغبت سبز به آموزه‌هاي محيط زيستي همچنان در بين هموطنانم بيش از پيش گسترش يابد.
شما هم مي‌توانيد در اين نظرسنجي شركت كنيد و آن را به دوستان‌تان معرفي فرماييد.

چترها را بازکنید ؛ تهران خیس می شود! نمی شود؟

25 روز است که تهران نفسش بند آمده است؛ آن گونه که ظاهراً مدیران ارشد شهر که در اتاق بحران گرد هم آمده‌اند، هم داغ کرده‌اند و شاهکارترین طرح طنز همه‌ی تاریخ را برای گریز تهرانی‌ها از دود و دم ارایه داده‌اند. آنها می‌خواهند 640 هزار پرواز را در طول چند سال آینده و با مصرف میلیون‌ها لیتر بنزین بر بالای سر پایتخت عملی کنند تا هوای تهران تا آخر همین هفته مشکلش حل شود!! تازه از یکصد دستگاه تهویه هوا هم به عنوان بادبزن می خواهند بهره برند!

فقط یکی نیست از آنها بپرسد، شما اگر چنین ناوگان هوایی و چنان آبی دارید، چرا نزدیک به یک ماه است که جنگل‌های‌تان در شمال می‌سوزد و چرا بیش از 600 بار جنگل‌های زاگرس در آتش سوخته است؟
بنابراین، نزدیک‌ترین احتمال این است که بعد از ماجرای پوست کلفتی … دوستان خودشان هوای سالم کم آورده‌اند و شدیداً به اکسیژن نیاز دارند! ندارند؟
البته در این باره حرف‌های دیگری هم می‌شود زد که همه را وحید نوروزی زده ا‌ست!

فقط این یادآوری را کردم تا بار دیگر تأکید کنم که ایران دارد خشک می‌شود و با چنین روندی درصدر کشورهایی قرار می‌گیرد که خطر بیابان‌زایی را از رگ گردن به خود نزدیک‌تر احساس می‌کنند!
راست آن است که ما ملاحظات بوم‌شناختی را در چیدمان توسعه‌ی خود، به پشیزی نگرفتیم و حالا باید پاسخگوی خشم طبیعت باشیم.
این‌ها را نوشتم تا عبرت آیندگانی باشد که ممکن است گذرشان روزی روزگاری به اینجا بیافتد …

توهین به خلیج فارس فقط تحریف نامش نیست! هست؟

گمان نبرم هیچ ایرانی را در هیچ نقطه از جهان بتوان سراغ گرفت که اهل اینترنت باشد و تاکنون در صندوق پست رایانه‌اش ایمیلی در دفاع از نام خلیج فارس و هشدار در برابر تحریف این نام باستانی دریافت نکرده باشد.
اغلب هم ما دریافت‌کنندگان این ایمیل‌ها، مشتاقانه وظیفه‌ی ملّی/ میهنی خود را انجام داده و فکر می‌کنیم با پر کردن فلان پتیشن یا شرکت در بهمان نظرسنجی اینترنتی توانسته‌ایم مشت محکمی به دهان یاوه‌گویانی که در صدد دزدی یا تحریف این نام اصیل و کهن هستند، بزنیم و به این ترتیب حرمت آبی‌ترین دریای وطن را در جنوب ایران‌زمین به جا آوریم.

اما حقیقت آن است که حرمت‌شکنی خلیج فارس فقط در تحریف نامش خلاصه نمی‌شود.
وقتی در سواحل هرمزگان برای چندمین بار شاهد قتل عام فجیع اهالی آبزی خلیج فارس و دریای عمان هستیم (و از تاریخ  درس نمی گیریم)؛ وقتی در نایبند بی مهابای فرداها به خلیج فارس سم تزریق می‌کنیم؛ وقتی در بوشهر اینگونه با سواحل رؤیایی‌مان رفتار می‌شود؛ وقتی در ماه‌شهر سالهاست که کسی جرأت خوردن ماهی را ندارد و وقتی در اروند رود، به جای آب زلال چشمه‌سارهای سبزکوه و دنا، پساب مسموم و فاضلاب متعفن کارخانه‌ها و اراضی کشاورزی و سکونتگاه‌های انسانی را به باختری‌ترین مرز خلیج فارس هدیه می‌دهیم؛ دیگر نباید فقط از تحریف نام خلیج فارس نگران باشیم.

شما به من بگویید: فارس نامیدن آلوده‌ترین محیط آبی جهان چه فخر و وقاری برای ما دارد؟
واقعیت تلخ این است که ما خلیج فارس را به یک آبریزگاه عمومی و متعفن بدل ساخته‌ایم و بگذار نام این آبریزگاه هر چه می‌خواهد باشد!
تنها امیدی که دارم، تصویب ماده 173 در برنامه پنج ساله پنجم توسعه است که در آن دولت مؤظف شده است تا پایان سال چهارم برنامه اجازه‌ی ورود هیچ پساب و فاضلاب آلوده‌ای را به محیط‌های تالابی و سواحل کشور ندهد و همه‌ی سکونتگاه‌ها و مراکز صنعتی جنب این محیط‌های آبی، پسماندهای خود را با روش‏های نوین و فناوری‏های جدید «با اولویت روش‏های ارگانیک از قبیل ورمی کمپوست» بازیافت کند.
به نظرم همت مضاعف برای اجرای درست ماده 173 و نظارت تمام و دقیق بر حسن اجرای زمان‌بندی‌شده‌ی آن، بهترین و سزاوارانه‌ترین نشانه است که گواهی می‌دهد: ایرانیان هنوز عاشقانه به حفظ حرمت خلیج فارس می‌اندیشند و حاضر به تحمل هیچ توهین یا تحریف و حرمت‌شکنی نسبت به آن نیستند.

در همین باره:

سفرنامه‌ي بوشهر ؛ دردناك‌ترين گزارشي كه تاکنون نوشته‌ام!

دلم می‌سوزد اگر مرجان‌ها در خلیج فارس دیگر نرقصند!

تصاویری از مرگ حیات در کارون، خارک و نایبند به روایت ابوحنانه!

– لب کارون، دیگر گل‌بارون نیست!


تهرانی‌ها ؛ پوست کلفت‌ترین مردم جهان!

همان طور که می‌دانید، موضوع هفدهمین برنامه از سری گفتگوی داغ سبز به بحران آلودگی هوای تهران اختصاص داشت که با حضور حشمت‌الله بسطامی، مدیر روابط عمومی شرکت کنترل کیفیت هوای تهران و رامین امینی زارع برگزار شد.
در این برنامه واقعیت‌های شگفت‌آوری مطرح شد، از جمله این که در تمام طول سال 1389 تا امروز، تهرانی‌ها فقط از 8 روز سالم بهره‌مند بوده‌اند! درصورتی که مطابق استاندارد سازمان بهداشت جهانی، فقط یک روز در سال می‌تواند هوای شهر سالم نباشد؛ در غیر اینصورت خطرناک است!
حالا شما خود عیار پوست کلفتی مردم پایتخت ایران را بسنجید!
یکی دیگر از نکات عبرت‌آموز آن که بسطامی معتقد است: اگر امروز ناچار به شیمی درمانی بیماری سرطانی به نام تهران شده‌ایم؛ نتیجه‌ی 15 سال عدم توجه دولت‌ها به محیط زیست بوده است! زیرا مطابق بند ب ماده 82 در برنامه دوم توسعه، بند واو ماده 104 در برنامه سوم توسعه و ماده 62 از برنامه 5 ساله چهارم کشور، دولت مؤظف به رفع آلودگی تهران و کلان‌شهرهای ایران در حد استانداردهای قابل قبول بوده است. اما دریغ از اندکی پیشرفت در این حوزه! چرا؟
و البته حرف‌های دیگری هم در این برنامه زده شد که بهتر است خودتان آن را گوش کرده و قضاوت فرمایید.
متن شنیداری این گفتگوی داغ را در 46 دقیقه و 14 ثانیه می توانید در این نشانی گوش کرده و برای خود ذخیره سازید.

در باره يك مرد سبز!

نامش رامش است … جايرام رامش –  Jairam Ramesh!
او وزير محيط زيست در دومين كشور پرجمعيت جهان، هندوستان است و يكي از مردان پرقدرت، مشهور و محبوب در كابينه‌ي مان موهان سينگ، نخست وزير 77 ساله اين كشور به شمار مي‌آيد.
آقاي رامش اخيراً خريداران خودروهاي گران‌قيمت آلماني را بزهكار ناميده و با اين كار جنجالي بزرگ آفريده است. او كه خود يك مهندس مكانيك است، از سال 2004 سمت وزارت محيط زيست و جنگل را در هندوستان در اختيار گرفته و به ويژه در زمينه توانمندسازي جوامع محلي و افزايش اقتدار و استقلال تشكل‌هاي مردم‌نهاد محيط زيستي گام‌هاي مؤثري برداشته است.

وقتي حضور او را در بين مردم و گفتگوي پرحرارت و صريحش را با ايشان در معابر عمومي مي‌بينم، با خود شبيه سازي كرده و مي‌انديشم كه ممكن است چنين تصويري در ايران هم رخ دهد؛ در حالي كه يك سوي آن محمدجواد محمدي‌زاده باشد؟!
شما چه فكر مي‌كنيد؟ چرا وزن ملاحظات محيط زيستي در هندوستان، كشوري كه در آن 650 ميليون نفر با درآمد كمتر از دو دلار زندگي مي‌كنند، بيشتر از ايران است؟ مگر نمي‌گويند كه فقر دشمن حفاظت از طبيعت است؟!
كافي است دوباره نگاهي به ماجراي مارگيرها بياندازيد!

زلال كه باشی ، آسمان در توست!

من فکر می‌کنم اگر می‌خواهیم طبیعت ارزشمندمان را برای آیندگان باقی گذاریم؛ اگر می‌خواهیم همچنان یوز در این بوم و بر بخرامد و اگر می‌خواهیم پاسدار صادق خون سعید پرهام‌ها باشیم، باید همان گونه که محمّد عزیز در تارنمایش نشان‌مان داده است از کودکان شروع کنیم …
آخر آنها زلال هستند و کیست که نداند:
زلال كه باشی ، آسمان در توست! نیست؟

باشد که به همت نگاه پاک این دخترکان و پسرکان عزیز ابوزیدآبادی، دوباره طبیعت وطن را در برابر طبیعت‌ستیزان ایمن کنیم …
راستی! شما فکر می‌کنید در زمانی که این کودکان معصوم، به مدیران فردای وطن بدل شوند، باز هم محمدی‌زاده‌ها می‌توانند به راحتی امروز از اهدای مجوز اکتشاف نفت در پارک ملّی کویر دفاع کنند؟
کاش نظام آموزش و پرورش ما قدر این آسمانی‌های پاک و زلال وطن را بیشتر بداند؛ آسمانی‌هایی که برایشان فرقی نمی‌کند
گودال كوچك آب باشند، یا دریای بیكران،
زیرا زلال هستند …
و زلال که باشی ، آسمان در توست …

بیاییم همه برای نمایندگان مجلس کف بزنیم!

آنچه که در هفته‌ی گذشته در صحن بهارستان رخ داد، بی‌شک رویدادی دلگرم‌کننده و نویدبخش برای طبیعت ایران و یکان یکان از طرفداران محیط زیست وطن بود. نمایندگان مجلس، در حقیقت در ششمین روز از آذر 1389 بسیار بیشتر از انتظاری که از آنها می‌رفت، عمل کرده و محتوای سبز و بسیار طبیعت‌مدارانه‌ای را به مواد محیط زیستی برنامه پنجم توسعه افزودند.
نگارنده پیش‌تر در سه یادداشت جداگانه، ناخشنودی خود را از محتوای پیشنهادی برنامه 5 ساله پنجم اعلام کرده بود که در ذیل همین پست، می‌توانید آنها را مطالعه کنید. از همین رو، در ملاقات حضوری با رییس فراکسیون محیط زیست مجلس شورای اسلامی در  30 فروردین سال جاری، مراتب نگرانی خویش را به جناب محمدرضا تابش منتقل کرده و ایشان قول دادند تا با همفکری دیگر اعضای فراکسیون و نیز کمیسیون کشاورزی، آب و منابع طبیعی بتوانند گرایه‌های طرفداران محیط زیست را در محتوای برنامه پنجم بگنجانند.
و اینک هنگامه‌ی تشکر از ایشان و همه‌ی 142 نماینده‌ای است که به ویژه به ماده‌ی 173 قانون برنامه پنجم رأی مثبت دادند. قانونی که باید از آن به عنوان سپر حمایتی حکومت از تالاب‌ها یاد کرد.
زیرا به موجب مصوبه‌ی مجلس، شهرداری شهرهای ساحلی و شهرهای حاشیه‌ی تالاب‏های داخلی در راستای مدیریت پسماند شهری مؤظفند تا پایان سال چهارم برنامه پنجم توسعه، پسماندهای خود را با روش‏های نوین و فناوری‏های جدید «با اولویت روش‏های ارگانیک از قبیل ورمی کمپوست» بازیافت کند. از سال پایانی برنامه پنجم توسعه، هرگونه دفن پسماندها در اینگونه شهرها مطلقاً ممنوع است. نمایندگان حتا به این هم بسنده نکرده و تصویب کردند که از سال دوم برنامه پنجم توسعه، هرگونه بهره‌برداری صنعتی و معدنی از تالاب‏های داخلی مطلقاً ممنوع شود.
بندی که مورد مخالفت نماینده مردم ارومیه – آقای قاضی‌پور – هم قرار گرفت و البته با این وجود، خوشبختانه رأی آورد.
آنها حتا از این هم جلوتر رفته و نگرانی طرفداران محیط زیست در مورد سدسازی و بهره‌برداری بی‌رویه بخش کشاورزی از حق‌آبه‌ی طبیعی تالاب‌ها را هم مد نظر قرار داده و تصویب کردند با توجه به شرایط ویژه تالاب‏های کشور از منظر اقتصادی، کشاورزی، زیست‌بومی، تنوع زیستی و گردشگری و وجود مراتع و اراضی زراعی مطلوب در اطراف آنها و وجود چالش‏های  جدی در تخصیص منابع آب در این مناطق و به طورکلی، پیچیدگی و شکنندگی زیست‌بوم طبیعی این مناطق، دولت مکلف است در سال اول برنامه پنجم، با ساماندهی مجدد سازمان‏های موجود در بخش‏های آب، کشاورزی، منابع طبیعی، محیط زیست و گردشگری، نسبت به اعمال مدیریت یکپارچه با مشارکت بهره‌برداران در دشت‏های اطراف این تالاب‏ها اقدام کند.
همچنین، نمایندگان در ماده 168 برنامه پنجم نه‌تنها به شورای عالی محیط زیست دوباره وجاهتی درخور و قانونی بخشیدند، بلکه وظایفی جدی‌تر هم برای آن قایل شدند تا دوباره کمیسیون زیربنایی دولت نتواند مصوبه‌های طبیعت‌ستیزانه‌ای نظیر مجوز استخراج نفت در پارک ملّی کویر را صادر کند.
در حقیقت نمایندگان مجلس، 4 ماده‌ی پیشنهادی دولت را به 10 ماده افزایش دادند که 4 ماده آن عیناً از برنامه چهارم تنفیذ شده است. از جمله ماده 59 برنامه چهارم که همانگونه که بارها اشاره کرده‌ام، به نظرم اگر به درستی اجرا شود، تحولی بزرگ در پایداری بوم‌شناختی ایران‌زمین رخ خواهد داد.
به دیگر سخن، نمایندگان مجلس بین 70 تا 75 درصد از پیشنهاد اولیه دولت را متحول کرده و ارتقاء دادند که جداً جای تشکر دارد.

و این تازه همه ی ماجرا نیست. زیرا علاوه بر مواد محیط زیستی برنامه پنجم، برخی از مواد دیگری که نمایندگان مجلس به تصویب رساندند، می تواند از منظر ملاحظات محیط زیستی بسیار مثبت ارزیابی شود؛ از جمله  بر اساس ماده 126 مکرر 2 به دولت اجازه دادند که زمینه تولید تا پنج هزار مگاوات انرژی بادی و خورشیدی را فراهم کند. همچنین بر اساس ماده 127 وزارت نیرو باید ‌25 درصد تراز منفی سفره‌های آب زیرزمینی را تا 5 سال آینده  بهبود بخشد.
البته می دانیم که تشکر واقعی زمانی است که نمایندگان بتوانند پیگیر حسن اجرای مصوبات خود هم بشوند تا سرنوشت برنامه پنجم به سرنوشت برنامه‌های پیش از آن دچار نشود و یا مانند ماده 62 قانون برنامه چهارم روی زمین نماند!

در همین باره و از همین نویسنده:

1-    آیا برنامه پنجم توسعه کشور انتظارها را برآورده می کند؟!

2-    جای خالی محیط زیست در بندهای ۴ گانه‌ی محیط زیستی لایحه‌ی برنامه پنجم!

3-    عقبگرد محیط زیستی در برنامه پنجم توسعه!

وقتی پرهام‌ها در خون می‌غلتند و پلنگ‌ها به دکل‌های برق پناه می‌برند!

سعید پرهام هم رفت؛ او تا این لحظه آخرین شهید محیط زیست ایران است. امّا چه کسی می‌تواند تضمین کند که همچنان سعید آخرین شهید باقی می‌ماند؟ یک حقیقت تلخ این است که هر چه به پیش می‌رویم از ضرباهنگ جان باختن سلحشوران طبیعت ایران کاسته نشده است! شده است؟ و از آن تلخ‌تر آن که این خون‌های ریخته شده و جراحات وارد شده بر تمامی حدود پنج هزار جنگلبان و محیط بانی که در طول سه دهه‌ی اخیر شهید شده یا آسیب جانی و مالی دیده‌‌اند؛ هرگز نتوانسته تا از شتاب ناپایداری بوم‌شناختی سرزمین مقدس‌مان بکاهد. آیا اینگونه می‌خواهیم پاسدار خون‌های به ناحق ریخته شده در راه حراست از زیست‌بوم وطن باشیم؟
چرا باید کار طبیعت ایران به جایی رسد که امروز را بهترین روز آینده‌ی محیط زیست ایران بنامیم؟!
ما کجای راه را اشتباه رفتیم و داریم عقوبت کدامین اشتباه را پس می‌دهیم؟
یحیی شا‌کوه‌محلی، ناصر پیروی‌، میرداوود مؤمنی‌، اسماعیل خانزاده‌، رشید غفاری،‌ غلامرضا جعفری، بهرام حنیفی، سعید پرهام و ده‌ها سلحشور دیگر مردانه در پای دفاع از تمامیت طبیعت ایران ایستادند و جان دادند تا طبیعت‌ستیزان گمان نبرند که مواهب طبیعی ایران‌زمین عاشق جان بر کف ندارد.

اما پرسش این است که چرا این خون‌های ریخته شده برای آبیاری دشت سبز وطن کافی نبوده است؟
اگر رییس اداره محیط زیست در آستارا به فرمان شهردار شهر تهدید به مرگ می‌شود؛ اگر سلطان بی‌منازع طبیعت ایران باید تابوتش را بر روی دکل‌های برق بجوید و اگر تلفات یگان‌های حافظ طبیعت ایران، سالهاست که سه رقمی شده است؛ باید دریافته باشیم که راه را اشتباه رفته‌ایم! نرفته‌ایم؟
و یادمان باشد:
وقتی می‌دانیم که راه را اشتباه می‌رویم، کاستن از سرعت، هرگز ما را به هدف نزدیک‌تر نمی‌کند؛ زیرا باید نخست دور زده و در مسیر درست قرار بگیریم!
اما مسیر درست کدام است؟ چرا پیوسته به نظر می‌رسد که ما از هدف حفاظت و حراست دور می‌شویم؟ چگونه باید تلفات وارد شده بر حافظان بی ادعای طبیعت را کاهش داد؟ چرا همه‌ی تلفات رنجرهای آمریکایی در مناطق حفاظت شده پهناورشان از 1927 تاکنون به یک چهارم تلفات و شهدای محیط بان ما هم نمی‌رسد؟ چگونه می‌توان آن گروه از ایرانیانی که در صف شکارچی و شکارکش جای گرفته‌اند را سوار بر قطار سبز پاسداری از طبیعت وطن کرد؟ چگونه باید وزن ملاحظات محیط زیستی را در عالی‌ترین سطح از گفتگوهای مملکتی در صحن بهارستان، پاستور و حسینیه‌ی امام خمینی (ره) افزایش داد؟

آیا چنین دغدغه‌ها و گرایه‌هایی ارزش یک فراخوان و هم‌افزایی در بین همه‌ی دوستداران محیط زیست ایران را ندارد؟
آیا نباید سازمان حفاظت محیط زیست کشور در تدارک همایشی برآید که نامش نجات طبیعت ایران است؟
ما طرفداران محیط زیست باید نشان دهیم که به راستی سلوکی متأثر از طبیعت داریم؛ طبیعتی که بر بنیاد داد و دهش آفریده شده است، در این نظام اهورایی هرگز نباید سخن از انتقام و خون در برابر خون کرد؛ خون سعید پرهام هنگامی حرمت نهاده شده و مؤثر خواهد افتاد که ثمره‌اش آشتی مردم شیروان با محیط زیست زادبوم‌شان باشد؛ ما باید به آموزش و پرورش مردمی بیاندیشیم که برایشان آب خوردن یک سار، سیراب شدن یک سپیدار و سوختن شاخه‌های جنگل‌های گلستان و زاگرس و ارسبارانش مانند حراست از جان و مال عزیزترین کسان‌شان، مهم باشد؛ ما باید مردمی را در وطن به جا آوریم که از میلیاردها دلار سرمایه‌گذاری در سکونت‌گاه‌شان می‌گذرند تا 300 اصله درخت قطع نشود، ما باید بکوشیم تا نظیر آن شهروندی که می‌کوشد تا شهرش زیباتر شود، بیشتر گردد؛ نظیر آن روستانشینان طبیعت دوستی که در چین و اشترانکوه تومار تهیه می‌کنند که برایشان جاده نسازند تا درخت‌ها و طبیعت‌شان حفظ شود و نظیر آن مردمی که در تالاب کانی‌برازان، دیگر هرگز پرنده‌ها را شکار نکرده و تالاب را خشک نمی‌کنند و یا روستانشینانی که در سرخ چشمه یوز را روی چشم خود می گذارند و …
ما نیاز به تقویت دوستی و عشق و محبت داریم … بس است خون و انتقام و قصاص.
همین و تمام.

خشکسالی آبان شدیدتر از مهر نبود!


هرچند که نتايج ديده‌باني، پايش و تحليل آخرين نقشه‌هاي ترسيم شده در پايگاه مديريت خشکسالي کشاورزي استان اصفهان در مرکز تحقيقات کشاورزي و منابع طبيعي نشان از کاهش قابل توجه ريزش‌هاي آسمانی در اغلب نقاط کشور از ابتداي سال آبی جاري (مهر ماه 1389) تا پايان آبان ماه دارد، اما به هر حال، وضعیت اندکی بهبود یافته است، به ویژه برای مردم گرمسار و تهران و کهنوج و نواحی اطراف آن. به نحوی که در کل کشور، میزان بارش رخ داده نسبت به میانگین درازمدت از حدود 81 درصد کاهش در ماه گذشته به 51 درصد کاهش رسیده است.

با این وجود، همچنان 96.2 درصد از سطح کشور از بارشی کمتر از ميانگين دراز مدت برخوردار شده و به سخنی ديگر خشکسالي خفيف تا بسيار شديد را تجربه کرده­اند و در 3.8 درصد سطح باقيمانده، ميزان بارش بيش از ميانگين دراز مدت بوده است. اگر بخواهیم مقایسه­ای بین وضعیت خشکسالی تا پایان آبان ماه در سال گذشته و سال جاری داشته باشیم، در می­یابیم که وضعیت خشکسالی نسبت به سال قبل بسیار وخیم­تر شده است. به نحوی که درصد مساحت مناطقی که خشکسالی را تجربه کرده­اند در حدود 32 درصد افزایش پیدا کرده است.

همانطور که نقشه وضعیت خشکسالی ایران با استفاده از شاخص درصد از میانگین بارش نشان می­دهد، بطور کلي قسمت اعظم کشور به جز بخش­هایی از شمال، مرکز و قسمت محدودی در جنوب کشور، شاهد خشکسالی بسیار شدید بوده است.در طول این بررسی جزئيات ديگري از مطالعه نقشه‌هاي خشكسالي به دست آمد كه در ذيل به ‌آن اشاره كوتاهي مي‌گردد.

خشكسالي بسيار شديد (كاهش بيش از 60 درصد از بارش نرمال):

این کلاس خشکسالی سطح بسیار وسیعی از کشور را اشغال نموده است به نحوی که حدود 66.5 درصد از سطح کشوررا به خود اختصاص داده است. این وضعیت در بسیاری از نقاط کشور از جمله کل استان­های آذربایجان شرقی، کردستان، کرمانشاه، ایلام، اردبیل، چهارمحال و بختیاری، فارس، یزد و بوشهر و قسمت­های وسیعی از استان­های سیستان و بلوچستان، هرمزگان، خراسان جنوبی، خراسان رضوی و شمالی، گرگان، آذربایجان غربی، کردستان، زنجان، لرستان، خوزستان و بخش­هایی از استا­ن­های اصفهان، همدان و کرمان دیده می­شود.

خشكسالي شديد (كاهش 45 تا 60 درصد بارش نرمال):

خشكسالي شديد در حدود 14.3 درصد از سطح كشور را طی این دوره در برداشته است. اين خشكسالي در
شهرستان­های سرخس، مشهد و قوچان (خراسان رضوی)، بجنورد (خراسان شمالی)، گرگان (گرگان)، بیارجمند (سمنان)، نایین و اصفهان (اصفهان)، کوهرنگ (چهارمحال و بختیاری)، بستان (خوزستان)، خرم­آباد و بروجرد (لرستان)، ملایر، کنگاور و همدان (همدان)، منجیل (گیلان)، سراب (آذربایجان شرقی)، جلفا و خوی (آذربایجان غربی)، جیرفت (کرمان) و بندرعباس (هرمزگان) را شامل شده است.

خشكسالي متوسط (كاهش 20 تا 45 درصد بارش نرمال):

خشكسالي متوسط بخش­هایی از شمال و مرکز و قسمت محدودی از جنوب کشور را احاطه كرده است و مساحتي در حدود 11 درصد را شامل مي‌شود. در خراسان جنوبی (نهبندان)، سمنان (شاهرود)، اصفهان (اردستان، نطنز و داران)، لرستان (الیگودرز)، مرکزی (ساوه و اراک)، قزوین (قزوین)، گیلان (رشت)، مازندران (رامسر، نوشهر و بابلسر)، خوزستان (دزفول)، کرمان (جیرفت) شاهد اين نوع خشكسالي مي‌باشيم.

خشكسالي خفيف (كاهش كمتر از 20 درصد نرمال):

اين خشكسالي 4/4 درصد از مساحت كشور را شامل مي‌شود. در استان­های البرز (کرج)، قم (قم)، اصفهان (کاشان،گلپایگان و نطنز)، آذربایجان غربی (ماکو) و هرمزگان (میناب) این وضعیت خشکسالی  مشاهده مي‌شود.

خلاصه وضعيت خشكسالي ايران  از مهرماه تا پايان آبان­ماه 1389

ü      مجموع بارندگي کشور 24.3 ميلي‌متر

ü      میزان بارندگی سالانه دراز مدت کشور 49.8 میلی متر

ü      ميزان کاهش بارندگي نسبت به دوره آماري بلند مدت 51.1 درصد

ü      بالاترین درصد خشکسالی: بسیاری از ایستگاه­های سینوپتیک کشور از جمله خور و بیابانک، کنگان جم، بیرجند، فردوس، بشرویه، اقلید، انار، بم، جاسک، یزد و طبس طی این مدت هیچ بارشی دریافت نکرده­اند.

ü      بالاترین درصد ترسالی: ایستگاه کهنوج (کرمان) با 128 درصد افزایش بارندگی نسبت به میانگین دراز مدت

ü      پرباران و کم باران­ترین استان­ها: استان تهران  با 20.5 درصد افزایش بارش نسبت به میانگین دراز مدت و استان فارس با 7/99 درصد کاهش بارش نسبت به میانگین دراز مدت به ترتیب پر بارش­ترین و کم بارش­ترین استان­های کشور می­باشند(نمودار شماره3).

ü      وضعيت خشكسالي: خشکسالی به مانند ماه گذشته وضعیت خود را کماکان حفظ کرده به طوری که خشکسالی در بخش اعظم کشور مشاهده مي‌شود.

بیشتر بدانید:

رد پای نقشه های خشکسالی در مهار بیابان زایی

آیا به پایان دوران پادشاهی صنعت نفت رسیده‌ایم؟!

اگر سری به درگاه مجازی American Scientific بزنید، با یک نظرسنجی روبرو می‌شوید که نتایجش می‌تواند و باید که برای برنامه‌ریزان و کلان‌نگران توسعه در ایران مهم باشد.
در این نظرسنجی از کاربران پرسیده شده که با توجه به اعلام آژانس بین‌المللی انرژی، مبنی بر این که تا سال 2035، نیاز به انرژی در سطح جهان دست کم به میزان یک سوم کنونی افزایش خواهد یافت، کدام یک از انواع زمینه‌های صنعتی مرتبط با انرژی می‌توانند اشتغال بیشتری تولید کرده و جذب کنند؟
پاسخ‌ها نشان می‌دهد که صنعت نفت و گاز حتا در بین 4 گزینه نخست هم جا ندارند و این استحصال انرژی‌های خورشیدی، بادی و هسته‌ای است که رتبه‌های نخست تا سوم بازار کار را در طول ربع قرن آینده به خود اختصاصص می‌دهند.
پرسش این است که در مورد رتبه‌های نخست و دوم آیا جهت‌گیری بلندمدت ما سزاوارانه و درخور بوده است؟
این کدام کشور در جهان است که بتواند ادعا کند مزیت نسبی‌اش در حوزه‌ی استحصال انرژی خورشیدی بیشتر از ایران است؟
آیا اگر ما 10 سال پیش در این حوزه شروع کرده بودیم، آیا اینک کلان‌شهرهای ما آنگونه که امروز نفس کم‌آورده‌اند، نفس کم می‌آوردند و ما مجبور به تعطیلی بزرگترین مراکز اقتصادی خود می‌شدیم؟
آیا بهتر نیست به جای آن که به دلیل سرمایه‌گذاری 100 میلیون دلاری چینی‌ها در حوزه‌ی اکتشاف و استخراج نفت، پارک ملی کویرمان را به حراج بگذاریم، دست‌کم از این پارک برای تولید انرژی الکتریسته از خورشید لایزالش در 320 روز از سال سرمایه‌گذاری می‌کردیم؟