هشدار: داستان اسباب بازی ۳ صحنه دارد! ندارد؟

دیروز همینجور اتفاقی داشتیم باکس آفیس پی ام سی را تماشا می کردیم که بحث رسید به پرفروش ترین کارتون سال ۲۰۱۰، یعنی قسمت سوم از داستان اسباب بازی که در اکران نخستش بیش از ۴۰۰ میلیون دلار فروش کرده است … پدر رو به اروند: نظرت چیه؟ این قسمتش قشنگ بود؟ اروند: آره … … ادامه

فلسفه خواب خرمگس!

چند شب پیش، موقعی که می‌خواستم به اروند شب به خیر بگویم و مطابق معمول برایش آرزو کنم تا خواب خرمگس ببیند! رو کرد به من و با مهربونی خاصی گفت: پدر می‌دونی این خواب خرمگس یعنی چی و از کجا اومده؟ منم گفتم: نه … نمی‌دونم. مگه فلسفه‌ای هم داره؟ من فکر کردم همینجوری … ادامه

نخستین عمل جراحی بر روی اروند!

صبح روز جمعه – دوازدهم شهریور ۱۳۸۹ – اروند از دوچرخه اش در پارکینگ منزل سقوط کرد … سقوطی که منجر به شکستن استخوان پای راستش از دو جا و عمل جراحی بر روی آن در بیمارستان پارسیان تهران شد … او در این ساعت ها هنوز در بیمارستان بستری است، هرچند که روحیه‌اش بسیار … ادامه

سفر به متل قو از نگاه تصویر

از روز شنبه – ۶ شهریور تا غروب پنج شنبه ۱۱ شهریور در متل قو – سلمان شهر – مستقر بودیم  (به همراه  عمو سعید و عمه فریبا و شقایق و امیر) … در این مدت تفریح ما استفاده از ساحل هتل پارسیان خزر و نیز نمک آبرود بود. شبها هم پینگ پونگ هوایی بازی … ادامه

خوش به حال شما که دانشگاهاتون مختلط بود!

اروند (رو به پدر): زمون شما دانشگاه ها مختلط بود؟ پدر: بله اروند (با افسوس): خوش به حال تون … پدر: چرا؟! اروند: خُب چون که مجبور نبودید مثل ما تو خیابون با همسر آینده تون آشنا بشید و وقت بیشتری برای شناختش داشتید! پدر: حالا مگه چی شده؟ اروند: اینو … مثل این که … ادامه

اروند خاطرات می‌نویسد؛ اون هم محرمانه!

    از امروز تصمیم گرفتم که واسه خودم یه دفترچه خاطرات داشته باشم و یه چیزایی رو که نمی‌تونم فعلاً به کسی بگم، یا بدم به پدر روی وبلاگ بذاره رو، توش بنویسم!     پدر: آفرین پسرم؛ فکر بسیار خوبیه … حالا بده ببینم چی نوشتی؟     اروند: زرنگی! گفتم که یه موقع‌هایی که منو … ادامه