درس تازه‌ ی دیگری از اروند: روزگار را سخت نگیرید!

هفته‌ی پیش آقای پدر دوباره دسته گل به آب داد و یه تصادف کوچولو با ماشینش کرد که ۶۴۳ هزارتومان خسارت بهش خورد! اون هم در حالی که مطابق معمول نگران تأمین هزینه‌ی اجاره خانه این ماه هم بود! ماجرا از این جا آغاز شد که معلم موسیقی ام، خانم زنگنه دستور داد تا برای … ادامه

اگر یک روز زنبور نیشتون زد، ناراحت نشید!

      یه چیز جالبی که در کلاس آقای اتابکی وجود داره، نقاشی‌های کودکانه‌ای ‌است که به دیوار آویخته شده. این نقاشی‌ها متعلق به شاگردانی است که او داشته و آنها به خاطر تشکر از معلم موسیقی‌شان، آن نقاشی‌ها را برایش کشیده‌اند.      در یکی از نقاشی‌ها – که یک فضانورد را در بین سفینه‌های فضایی … ادامه

یه مخ دارم تو پر و صفحه سفید!

پدر: اروند جان مگه آقای اتابکی (معلم ویولون) به شما نمی‌گه همواره از روی نت بخوان و بزن؟ پس چرا باز به دفترچه نت نگاه نمی‌کنی و واسه خودت آهنگ می‌سازی؟! اروند(با اعتماد به نفس و خونسردی کامل): ای بابا! نت چیه؟ من یه مخ دارم تو پر و باحال و پر از صفحه سفید … ادامه