متن تبریک عمو دانش و عمه زیبا به مناسبت دهمین سالروز تولد اروند

اروند عزیزم: سالروز تولدت را صمیمانه تبریک می گویم. آرزوی سلامتی و موفقیت در همه ی زمینه ها برایت دارم و امیدوارم پایت هم هر چه زودتر خوب شود. همچنین امیدوارم این کارت تبریک زیبا را که خودم برایت درست کرده ام، از طرف من و عمه زیبا بپذیری. قربونت برم، عمو دانش پیوست: یه … ادامه

هشدار: داستان اسباب بازی ۳ صحنه دارد! ندارد؟

دیروز همینجور اتفاقی داشتیم باکس آفیس پی ام سی را تماشا می کردیم که بحث رسید به پرفروش ترین کارتون سال ۲۰۱۰، یعنی قسمت سوم از داستان اسباب بازی که در اکران نخستش بیش از ۴۰۰ میلیون دلار فروش کرده است … پدر رو به اروند: نظرت چیه؟ این قسمتش قشنگ بود؟ اروند: آره … … ادامه

فلسفه خواب خرمگس!

چند شب پیش، موقعی که می‌خواستم به اروند شب به خیر بگویم و مطابق معمول برایش آرزو کنم تا خواب خرمگس ببیند! رو کرد به من و با مهربونی خاصی گفت: پدر می‌دونی این خواب خرمگس یعنی چی و از کجا اومده؟ منم گفتم: نه … نمی‌دونم. مگه فلسفه‌ای هم داره؟ من فکر کردم همینجوری … ادامه

نخستین عمل جراحی بر روی اروند!

صبح روز جمعه – دوازدهم شهریور ۱۳۸۹ – اروند از دوچرخه اش در پارکینگ منزل سقوط کرد … سقوطی که منجر به شکستن استخوان پای راستش از دو جا و عمل جراحی بر روی آن در بیمارستان پارسیان تهران شد … او در این ساعت ها هنوز در بیمارستان بستری است، هرچند که روحیه‌اش بسیار … ادامه

سفر به متل قو از نگاه تصویر

از روز شنبه – ۶ شهریور تا غروب پنج شنبه ۱۱ شهریور در متل قو – سلمان شهر – مستقر بودیم  (به همراه  عمو سعید و عمه فریبا و شقایق و امیر) … در این مدت تفریح ما استفاده از ساحل هتل پارسیان خزر و نیز نمک آبرود بود. شبها هم پینگ پونگ هوایی بازی … ادامه

خوش به حال شما که دانشگاهاتون مختلط بود!

اروند (رو به پدر): زمون شما دانشگاه ها مختلط بود؟ پدر: بله اروند (با افسوس): خوش به حال تون … پدر: چرا؟! اروند: خُب چون که مجبور نبودید مثل ما تو خیابون با همسر آینده تون آشنا بشید و وقت بیشتری برای شناختش داشتید! پدر: حالا مگه چی شده؟ اروند: اینو … مثل این که … ادامه

اول شدم

امروز جشنواره کارنامه در مدرسه ما برگزار شد و من اول شدم. هم در کلاس خودم و هم در بین سومی های منطقه ۲ تهران. در زبان انگلیسی و زبان فرانسه هم اول شدم. تازه تو مسابقه طناب کشی هم که بین استقلالی ها و پرسپولیسی ها برگزار شد، باز هم اول شدم. از همه … ادامه

آخرین یادداشت پدر در وبلاگ پسر!

امروز، رسماً کلاس سوّم ابتدایی برای اروند به پایان رسید … آخرین امتحانش را داد و وقتی به دنبالش رفتم، پیش از آن که بگوید: آخرین امتحان را چگونه داده است؟ گفت: میخواهد از این پس خودش در وبلاگش بنویسد! آنقدر با قاطعیت هم این حرف را زد که احساس کردم برای زدن این حرف … ادامه

مهم نیست چه می‌گویی، بچه‌ها نتیجه‌ی خود را می‌گیرند!

امروز صبح در برنامه سلام تهران، خانم بسطامی داشت یه خبر نیمه جالب را اعلام می‌کرد که عکس‌العمل اروند آن خبر را جالب کرد! خبر این بود که گویا وزارت آموزش و پرورش سرانجام شرط معدل را برای ثبت نام دانش‌آموزان در مقاطع پیش دانشگاهی حذف کرده است. اروند که این خبر را شنید، سریع … ادامه

ای ایران ؛ ای خانه ی پرشکوه من!

مدرسه داره روزهای آخرش رو می گذرونه و منم تمامی وسایلم را از کمد مدرسه جمع کردم و به خونه آوردم … یه چیزایی از اون وسایل، واسه مامانی و پدر خیلی جالب بودند … مثل تصویر این آقای بدون سر! یا این قصه با عنوان “داستان فیل” … نگاه کنید به شیرازه ی دفتر! … ادامه

ثبت یک روش جدید خوابیدن در کتاب گینس توسط اروند درویش!

این روش خوابیدن، به ویژه در هنگام رزمایش های شبانه توصیه می شود! زیرا امکان ضربات ناغافلکی دشمن را و شبیخون های غیرفرهنگی شان را به کمینه می رساند! نمیرساند؟ گفتنی آن که این رکورد جهانی در ساعت ۲۲:۱۲ دقیقه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، همزمان با ورود پدر از اصفهان به منزل رخ داد! آخه طفلکی … ادامه

اروند به لامبورگینی نزدیک تر شد! نشد؟

چند وقت پیش سرانجام قلکم پرپول شد! همان طور که در تصویر بالایی می بینید، گفتن نداره که قلکم را معمولاً از خودم دور  نمی کنم! می کنم؟ خلاصه تصمیم گرفتم که افتخار تبدیل سکه های موجود در قلک را به اسکناس، از آن بابابزرگ جمال کنم. چون بابابزرگ معلم حرفه و فن بوده و … ادامه

درس تازه‌ ی دیگری از اروند: روزگار را سخت نگیرید!

هفته‌ی پیش آقای پدر دوباره دسته گل به آب داد و یه تصادف کوچولو با ماشینش کرد که ۶۴۳ هزارتومان خسارت بهش خورد! اون هم در حالی که مطابق معمول نگران تأمین هزینه‌ی اجاره خانه این ماه هم بود! ماجرا از این جا آغاز شد که معلم موسیقی ام، خانم زنگنه دستور داد تا برای … ادامه