اشک‌هایی که پدر را خنداند!

محلی که علف ها آزار دیدند و اروند اشک ریخت ...

     امروز با محمد و میلاد – پسر همسایه‌های ساختمونمون – بگو مگو کردم و کم مونده بود براشون شاخ بشم که متأسفانه برام شاخ شدند و اشکم رو درآوردند … من هم رفتم و ماجرا رو واسه پدر که تازه از اداره برگشته بود، تعریف کردم … اما پدر به شنیدن قصه من و دیدن اشکهایم به جای این که ناراحت بشه، خوشحال هم شد و منو کلی عصبانی کرد … هرچند بعداً پیش محمد و میلاد رفت و براشون توضیح داد که تذکر اروند درست بوده و اونها نباید علف‌ها و گیاهان سبز موجود در باغچه را بکنند، زیرا علف‌ها هم موجود زنده هستند و با این کار دردشون می‌آد، فقط نمی‌تونند به ما بگن که دردشون گرفته …

از راست به چپ: محمد - اروند و میلاد

    حالا شما بگید: چرا پدر از دیدن دعوای من با دوستانم و به گریه افتادن من به جای این که ناراحت بشه، خوشحال شد؟!

15 دیدگاه دربارهٔ «اشک‌هایی که پدر را خنداند!»

  1. salam.. che zood rooza migzareh arvandi…..dige baraye khodet mardi shodi……….rasty be baba darvishet begoo bimarefat nist adama kelaseshon ke babaltar mireh hamashonnnnnnnnnnnnnnnnnnn intori mishan esmesham mizaran bimarefaty!!

    1. سلام بر دوست بامعرفت: نمی دونستم پدرم کلاسش رفته بالا … حالا کلاس چندم شده؟! من که همش فکر می کنم با اون شیکم گنده و کله کچل و ریش سفید هیچ کلاسی دیگه راهش نمیدن! بخصوص که درویش هم باشه! خوشحالم که به من سر زدی پریسا جون. امیدوارم تو هیچوقت کلاست بالا نره!

    1. سلام بر آرش عزیز و دوست داشتنی … خوشحالم کردی یه عالمه … زنگ زدیم بهت … ندا آمد در دسترس نیستی کلک! به خانوم مهربونت سلام برسون پسرعموی بامعرفت.

  2. سلام اروند جون احساس قشنگی داری همه فکر می کنند این احساس مال کوچکتراست ولی من هنوزم وقتی گلی رو از شاخه جدا می کنند اشکم در می یاد برا همین گلهای باغچمون اینقدر رو شاخه می مونند تا خودشون پاییز بشن هیچکس اجازه چیدن اونا رو نداره حتی یه روز که می خواستیم یه گل محمدی رو به خاطر اینکه باغچه جا نداشت در بیاریم من ومادرم حسابی گریه گردیم
    سبز باشی

  3. چون بابای شما باورکرد که هنوز دلهایی هست که توشون پر از احساس هست. با اینکه بدها هستند, ولی اونها همه دنیا را پر نکردند. هنوز کسانی هستند که نمرده اند و قلبشان سرد نشده است. هنوز می توان زندگی کرد…
    خداوند خیلی چیزها رو کنار ما گذاشته تا معلوم بشه که آیا اون وقتی که می تونیم اونها را بکنیم, له کنیم, یا بکشیم, می تونیم این کار رو نکنیم و با محبت نگاهشون کنیم, یا نه …

پاسخ دادن به نفس لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا