گاو ، علامه و سعادت آباد!

ساعت 5 بعدازظهر 30 آذر 1388 - خیابان علامه جنوبی

      دیروز همه‌ی علامه‌نشین‌های سعادت‌آبادی با دیدن این گاو چاقالو، یه خورده تعجب کردند، یه کمی خندیدند و آخرش شاید یه ذره هم مثل من دلشون سوخت …
      وقتی با پدر از مدرسه برمی‌گشتیم، این صحنه رو دیدیم و تصمیم گرفتم ازش فیلمبرداری کنم …
     آخه اولش خیلی برام جالب بود؛ گفتم شاید از این به بعد یه همسایه جدید و باحال پیدا کردیم! ولی امروز که از همونجا رد شدیم، دیگه خبری از آقا گاوه (یا شاید هم خانوم گاوه!) نبود … به پدر گفتم: پس گاوه کجا رفت؟ گفت: احتمالاً بردنش سلاخی تا در مراسم عزاداری امام حسین (ع) گوشت بشه لای پلو تا بتونیم بهتر بگیم: یا حسین … حسین!
     خیلی دلم سوخت … کاش اصلاً نمی‌دیدمش … امسال غذای امام حسین (ع) نمی‌خورم!

تقدیم به کماندار! تا حوصله اش سر نره! می ره؟

     یه چیزی!
    فکرشو بکنین! کدام موجود زنده‌ی دیگری رو می‌تونین سراغ بگیرید که مثل این گاو راحت و آسوده در انتظار کارد آقای قصاب ایستاده باشه و یه خورده هم احساس ناراحتی و دلهره نکنه؟! راس راسی که بعضی وقت‌ها که آدم کاری از دستش برنمی‌آد، گاو بودن هم نعمتی است! نه؟

44 دیدگاه دربارهٔ «گاو ، علامه و سعادت آباد!»

  1. چه گاو خوش هیکلی هم هست اروند!حیف واقعا!

    یادمه من 6-7 ساله بودم که فهمیدم گوشتی که توی غذای می خوریم با کشته شدن یه حیوان تهیه می شه؛ حال بدی که داشتم و اعتصاب گوشتخواری که تا مدتها کرده بودم را هنوز یادمه… .

    اون یه چیزی ِ پدرانه هم حرف نداشت!

    پاسخ:
    پس بايد الان يه آدم ورزشكاري باشيد … حتي بيشتر از سطح تيم ملي! نه؟
    من هم اصلاً گوشت دوست ندارم! هر چند ماماني همش بهم مي گه: گوشت لاي پلو!!

  2. اروند به جون خودم همین الان رسیدم اداره وگرنه خودم نفر اول برات می نوشتم پسر مهربون عموش!
    اون عکسی که مال منه حرف نداره !ولی خب این دفعه یه بهترشو انتخاب کن که خوب سرگرمم کنه !

    آخ گفتی پسر!منم همچین دلم می خواد گاو باشم بعضی وقتا!
    بابا حاضرم شیر هم بدم!!!!ولی راحت باشم!

    پاسخ:
    به به! آخه الان موقع رسيدن سركاره؟ يا اين كه ما سركاريم؟! اصلاً نكنه فكر كردي امروز، فرداست و اينجا هم كلاردشته؟
    راستي! با گاو بودن موافق نيستم!! مي دوني نه به خاطر شير دادنش مي گم ها نه! چون الان هم مي شه! نمي شه؟ بيشتر واسه اين مي گم: كه خوبه آدم بتونه در عين هشياري و سلامتي، تلخي ظاهري ميوه درخت دانايي را تحمل كنه و بره تا ته ماجرا … چون اون ته مه ها هميشه آدم به عسل و شيريني مي رسه. فقط كافيه كه كم نياره، به جاده خاكي نزنه و آفتاماتش رو هم مواظب باشه كه به موقع سرويس بشه!
    به قول پدر: آدمهايي مي تونند بر محيط تأثير بذارند كه شير بدن؛ در عين حالي كه گاو هم نيستند! مگه نشنيدي كه سهراب مي گه:
    ساده باشيم:
    چه در باجه يك بانك
    چه در زير درخت

  3. اروند دیشب تو تاکسی که می رفتم خونه داشتم آرشیو وبلاگتو می خوندم.
    دیدم شطرنج هم بازی می کنی.ویولون هم می زنی .تازه نقاشی هم می کنی!
    پس خیلی شبیه همیم!بابا به پدر بگو یه پسر بزرگ خوب سر به راه نمی خواد؟من بیام داداشت شم!؟

    به جون خودم قول میدم همینجوری خموش بمونم!

    1. باشه به پدر مي گم … منتها اين پدر بيشتر در ِ باغ سبزه ها! نگي نگفتي؟
      خوشحالم كه تو علاوه بر اين كه يك كماندار ايده آل! هستي، ويولون هم مي زني و شطرنج باز هم هستي. من تا حالا هم دوره ضرب را تمام كرده ام، هم فلوت يوناني و هم بلز را. در ويلون هم دو تا استاد داشته ام. اولي آقاي هومن اتابكي بود و دومي خانم زنگنه – كه اين دفعه موهاشو رنگ كرده بود و خوشگل تر شده بود!

  4. شما کی اومدین سر کار اونوقت!؟

    اینقدر در مورد این پدر از این حرفا نزن دیگه , ما بهش ارادت داریم عجیب غریب.

    پس موی رنگی خوشگلتره آره ناقلا؟ولی خداییش طبیعیش یه چیز دیگست

    1. من از 7:30 صبح سركارم كماندار جان … تازه امروز رفتيم باشگاه انقلاب و با استاد حسين محجوب يك دست شطرنج هم بازي كرديم. دلت بسوزه!! منتها موندم اون چه جور اداره ايه كه توش مي توني هر ساعتي بري؟ احتمالاً خاطرتو خيلي مي خوان يا اينكه رييست عاشق كماندارهاست! نيست؟

  5. من به زور و هر جون کندنی بود قراردادم رو ساعتی کردم واسه همین فرزندم!واسه همین هر وقت بخوام می آم و هر وقت بخوا می رم!!!!
    ولی با این حال همیشه هم ساعت کارم از بقیه بیشتره!!

    رئیسم؟نه بابا!سایه منو با تیر میزنه بی انصاف!

    پاسخ:
    عجيبه كه سايه تو با تير مي زنه! شايد بهش كم محلي كردي يا بدتر از اون! نشون دادي كه مرغ از قفس پريده و هيچ رقمه نمي تونه روت سرمايه گذاري كنه!!
    يا شايد سيبيل كلفته و دختر دم بخت نداره! داره؟!

  6. من هم با استاد محجوب یه دوره ای داشتم تو همون باشگاه انقلاب.
    یه باربیا با استاد آرش یه ست بازی کن و حالشو ببر

    1. جمال استاد آرش رو عشق است … اتفاقاً من دنبال يه كتاب خوب آموزش شطرنج مي گردم؛ اما اين پدر تنبل من فقط با يه كتابفروشي – اون هم تو علامه جنوبي – قرار داد داره و تا اون نياره، واسم كتاب نمي خره! شما مي تونيد يه كتاب خوب به من معرفي كنيد تا بعدش حالتون رو بيارم سر جاش!!

  7. ببین کتاب به اون معنی خوب من نمی شناسم .اگه انگلیسی باشه اشکال نداره؟می خوام یه ای بوک برات پیدا کنم.
    پرس و جو می کنم و یه جوری به دستت می رسونم رفیق!

    پاسخ:
    خيلي ممنون. اگه فارسي باشه بهتره چون كه پدرم هم مي تونه اونوقت استفاده كنه!

  8. اروند جان ،
    از دیدن آن گاو و آنچه بر سر او خواهد آمد نگران شدی؟
    میدانی این روز ها ” انسان ” میرود که آرام آرام با تخلیه حجم “احساس” خویش، “اطلاعات” را جایگزین آن کند . ” اطلاعات”ی که من نگران از آنم که به نابودی ” انسان ” ختم شود . ” اطلاعات ” با این حجم عظیم و سهولت در دستیابی ربایش عجیبی دارد . بخصوص آنکه تو بدون ارتباط رویا رو و حس غریبی که از دیگری کنار تو میتواند در تو جاری شود در فضاهای کوچک و تنها به انتخاب مینشینی. اروندی که :
    همیشه با چهره متبسم راه میرود،
    وزنش کمی زیاد شده ،
    کم ورزش میکند ،
    زیاد غذای آماده میخورد ،
    زیاد فیلم نگاه میکند،
    حافظه بسیار قوی دارد ،
    کم چای مینوشد ،
    ماکارونی را تنها با سس میخورد ،
    و گاه تحلیل های زیبائی از زندگی دارد .

    اروند جان ،
    هر روز گله های بزرگی از ” گاو ” ها را به کشتارگاههای بهداشتی برای لذت بردن ما از خوردن هامان میبرند بدون آنکه آن ها را ببینیم ، اما حقیقت اینگونه است . و بعد پخش اطلاعات وسیع در مورد خطرات استفاده از گوشت قرمز . این هر دو همیشه در کنار هم هستند . راستی کوتاهی از کیست ؟؟؟
    باور من این است که ” انسان ” برای ماندگاری ” انسان “ی میباید که به پشت دریا ها برود .
    ” پشت دریا ها شهری است
    که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
    دست هر کودک ده ساله شهر ، شاخه معرفتی است.
    خاک موسیقی احساس ترا میشنود .”

    نمیشنود ؟

  9. پدر: نمی خوای به عمو محسن قول بدی که بیشتر ورزش کنی؟
    اروند: فوتینا! خودت مگه می کنی که من بکنم؟!

  10. چرخه حیات یادت باشه اروند جان.
    من جای تو باشم غذای امام حسین رو می خورم. :*

    در مورد خط آخر باهات شدیدا موافقم گاو بودن هم گاهی نعمت بزرگی است

    پاسخ:
    خب پس چرا این نعمت بزرگ را بخوریم؟ می توانیم باهاش حال کنیم! نمی توانیم؟

  11. اروند جان؛ خوب این گاوه به دادت رسیدها …! ضمنا” در هر شرایطی بهتره آدم گاو نباشه چون گاو فقط میتونه شیر بده بدون اینکه خودش بدونه چی و به کی میده … ؛ نه؟

  12. گاو زنده برای ما چه استفاده ای داره اروند جان؟ گاو برای ما انسان ها می تونه فقط حکم گوشت کبابی یا خورشی رو داشته باشه یا از شیرش استفاده کنیم یا از چرمش! اگه چیز دیگه ای هست من خوشحال میشم بدونم 🙂

  13. خب شیر زنده یا عقاب زنده یا خفاش یا مارمولک یا پریوش قرمز یا گراز یا … اونها چه فایده ای برای ما دارند؟ اصلاَ اول اون ها بودند یا ما؟ و تازه کی گفته که همه چیز را باید از دید نفع و ضرر برای خودمون در این دنیا ارزش گذاری کنیم؟ مگه ما چه تخم دو زرده ای کرده ایم و چه خدمتی به این دنیا و موجوداتش کرده ایم؟ جز تخریب و جنگ و تزریق آلودگی بیشتر؟! (توضیح اینکه این جواب رو از رو دست پدرم تقلب کردم!)

  14. خودمانیم ها اون غذایی که با گوشت گاو درست بشه معده پلنگ برای هضم می خواهد!
    با برو بچ رفتی سینه زنی زنجیر زنی نذری خورون؟دعوا را انداختی با کلاه مخملی های محلتون؟
    ….دارم میگم من درویش خانو یک روز می دزدم میبرمش کاستاریکا با هم آب پرتقال؟؟؟؟ می نوشیم و لامبادا چاچاچا سامبا و مامبا حرکات موزون می کنیم
    از حالا درویش خانو آماده کن
    دارم میام

  15. مرد کوچک، چرخه ی زندگی همین است . می دانم که دلت برای گاوها و مرغ ها و ماهی هایی که بخاطر ما می میرند می سوزد. این از دل خیلی مهربانت و نشانه ی سلامت روحت است. اگر غیر از این بود باید پدرت فکری برایت می کرد .

    اما یادت باشد ، زندگی ، واقعیاتی دارد که نادیده گرفتنشان باعث نمی شود که نباشند . پاک کردن صورت مساله کمکی به حل آن نمی کند . روزی آقای اینانلو در تلویزیون در مورد مجوز شکار صحبت می کرد . عده ای اعتراض کردند که آقای اینانلو دارد بر ضد حیات وحش رفتار می کند و در می خواهد به حیات وحش آسیب برساند ، آدم سنگدلی است و …

    آقای اینانلو در جوابشان گفت که شکار وجود دارد . بخواهیم یا نخواهیم ، خوشمان بیاید یا نه عده ای به شکار می روند . حالا برای اینکه این شکارها بی رویه نشود ، حیات وحش آسیب بیشتری نبیند ، عده ای سرخود به هر تعدادی که خواستند شکار نکنند ، باید مجوز شکار بطور مناسب و اصولی صادر شود . تا بتوان روی شکار نظارت داشت .
    البته می دانم که این کافی نیست . اما به قول آقای اینانلو ، مساله ی محیط زیست باید از شکل سانتی مانتالیزم خارج شود و خیلی واقعی تر به آن پرداخته شود .

    پسرک مهربان من، یادت باشد هر روز پسرهاو دخترهای کوچکی ، گرسنه ، تنها و خسته از کار سنگینی که برای دوش کوچکشان زیاد است روزگار می گذرانند . خوب است که تو در این روزگار پدر و مادر و خانواده ی مهربانی داری که تو را از جانشان عزیز تر می دارند . خوب است که این روزها غصه ی گاوهای تنها را می خوری .اما یادت باشد آدم های زیادی هستند که آنها هم به دلسوزی نیاز دارند . خیلی بیشتر از گاوها.

    نمی خواهم فضای ذهن زیبایت را با این حرف ها تیره کنم .بزرگتر که شدی خودت خواهی فهمید .

    راستی ، اگر توانستی هیچ وقت بزرگ نشو . بزرگ شدن خیلی هم خوب نیست. دنیای تو خیلی قشنگ تر است .

  16. باشه! سعی می کنم همینجوری گوشت لای پلو بمونم و بزرگ نشم!
    هر چند همیشه واسه پدر و مامانی همینجوری می مونم! نمی مونم؟
    البته در مورد گاو و شکار و اینانلو و … پدرم یه عالمه حرف داره که خوب شد این طرف ها نیست! هست؟

  17. آره ، از نظر پدر و مادر ها ، بچه ها هیچ وقت بزرگ نمی شوند . من 1 ماه دیگه 29 سالم میشه ولی هنوز مامانم به من میگه : بچه لباس بپوش سرما نخوری ، بچه قرص آهن بخور ، بچه آب زیاد بخور ، بچه زود بخواب ، اینقدر تا نصف شب بیدار نمون ، بچه با سرعت رانندگی نکن و …

    اروند جان، من از سیاست و سیاست بازی سر در نمی آورم . در زمینه ی محیط زیست هم هیچ سررشته ای ندارم . اما راستش آقای اینانلو را دوست دارم . به نظرم برای نشان دادن طبیعت ایران خیلی زحمت کشیده .
    در مورد شکار، به نظرم حرفش درست بود . البته این نظر من است .مگر اینکه پدرت چیزهایی بداند که آقای اینانلو نگفته یا اینکه یادش رفته بگوید یا نخواسته بگوید یا نمی دانسته که بگوید که در همه ی این احوال باز هم من برای آقای اینانلو احترام قائلم. همانطور که برای پدرت احترام قائلم و برای دکتر کرمی ، مه لقا ملاح عزیز و دوست داشتنی ، دکتر کهرم ، دکتر کردوانی و خیلی های دیگر که یا اسمشان یادم نیست یا اینکه اصلا نمی شناسمشان اما برای تلاششان احترام قائلم.

    بدم نمی آید نظر پدر مهربان و باهوش و نویسنده و حاضر جوابت را هم بدانم . لطف می کنی بپرسی و به من بگو یی؟

    1. پس بگو چرا سن و سالت را با این دقت لو می دهی! چون بهمنی هستی. بهمنی ها هم که همه چیز را به بازی می گیرند، از جمله و به ویژه دفترچکی را به نام شناسنامه! راستی پدر و مامانی من هم هر دو بهمنی هستند؛ منتها غصه نخور! من از پس هر دوشون بر می آم! نمی آم؟ پدرم با آقای اینانلو خاطره ها دارد … از زمانی که او و مانوک خدابخشیان ورزش از شبکه 2 را در پیش از انقلاب اجرا می کردند، عاشق صدای متفاوت و گرمش بوده است. کلاً اینانلو، صدایش بهتر از تصویرش است و تصویرش هم بهتر از خودش! البته از زمانی که او شکار را برای همیشه کنار گذاشت (حدود 9سال پیش) پدرم هم هارمونی بهتری بین صدا و تصویرش برقرار کرد. اما کاش او یک راهنمای گردشگری یا مفسر ورزشی باقی می ماند و وارد حوزه محیط زیست نمی شد! چون بعضی وقتها بدجور گاف می ده! نمی ده؟ کهرم البته خیلی از اینانلو بهتره و به همون نسبت کردوانی بدتره! اما از همه اینها بهتر، یه پیرمردیه به نام دکتر آهنگ کوثر که هم من و هم پدرم خیلی دوستش داریم. می شناسیش؟
      در ضمن از پدر مهربان و باهوش و … پرسیدم؛ ولی منو پیچوند و آخرش جواب نداد! داد؟

  18. اروند جان من زیاد از علوم و محیط زیست و اینا سر در نمیارم فقط از دوران دبستان اگه درست یادم مونده باشه ما انسان ها یه چیزی داریم به اسم چرخه حیات که نشون میده همه موجودات به هم وابسته اند. شاید به ظاهر ما با شیر زنده یا عقاب زنده کاری نداشته باشیم ولی فکر می کنم اگه به همون “چرخه حیات” توجه کنیم با چند سلسله مراتب نهایتا به وجود اون ها هم نیازمندیم.
    دقیقا با حرفت موافقم که مگه ما انسان ها به جز تخریب و آلودگی چیکار کردیم؟ ولی به هر حال گفته شده که انسان اشرف مخلوقاته و به خاطر همین داره از این اشرف بودن نهایت سواستفاده رو می کنه و همه چیز رو به نفع خودش ارزش گذاری کرده.

    1. به به! جمع بهمنی ها جمع ِ جمع ِ … می گن تو اشرف مخلوقات، بهمنی ها از همه اشرف ترند! مواظب باشید که این اشرف بودن به سوء استفاده بیشتر منجر نشه! درست مثل کاری که آدم بزرگا با زمین و محیط زیست می کنند …

  19. البته توصیه می کنم؛ بهمنی ها خیلی هم خودشون رو جدی نگیرند!مگه نه اروند؟متولدین پاییز یه چیز دیگه اند!

  20. اروند جان ، شناسنامه یک سند رسمی است که نشان می دهد آدمها زنده اند که البته من قبولش ندارم چون خیلی ها را می شناسم که نفس می کشند ، کار می کنند ، غذا می خورند ، شناسنامه شان هم هنوز مهر ابطال نخورده ، مثلا زنده اند اما زندگی نمی کنند . واقعا زندگی نمی کنند .باور کن این دفترچه خیلی هم مهم نیست.

    شناسنامه ام می گوید که من 7 بهمن 1359 به دنیا آمده ام که دروغ می گوید چون من 6 بهمن به دنیا آمده ام که آن هم دروغ است چون من از مدت ها پیش بوده ام . همان موقع که که خدا تصمیم گرفت جهان را بیافریند من را هم خلق کرد. یک مدتی برای خودم توی کائنات قل می خوردم که بعد یهو قرار شد بیایم روی زمین . الان هم خدمت شما هستم . مرگ و میر هم درکارم نیست چون اینجا که کارم تمام شد بر می گردم دوباره توی کائنات و برای خودم قل می خورم.

    در ضمن پسرم کلا بهمنی ها آدم های خوبی هستند شک داری از مامان و بابا بپرس.

    شاید این طور به نظر برسد که همه چیز را به بازی گرفته ام که البته اینطور نیست ، فقط خیلی جدی نگرفته ام . همین .

    1. خیلی خوبه …. درست مثل یک بهمنی در باره شناسنامه صحبت کردی! بهمنی ها استاد اتصالات هستند! فقط کافیه میدون بهشون بدی؛ هر چیزی رو می تونند به هر چیزی ربطش بدن! نمی تونند؟ طفلکی پدر آینده افرا و ارس و آهو و آرتا و … چه می کشه از دست مامان شیطون بچه ها! نمی کشه؟!

  21. در مورد آقای اینانلو هم …حتما پدرت خیلی بهتر از من ایشان را می شناسد. من خیلی تخصصی وارد بحث محیط زیست نشده ام چون سوادش را ندارم . از فعالان محیط زیست هم همان هایی را می شناسم که یا تلویزیون معرفی می کند یا توی سایت ها مطلبی در موردشان بخوانم .آن موقع که آقای اینانلو در شبکه ی دو برنامه ی ورزشی داشته ، من روی کره ی زمین نبودم . تا آنجا که یادم هست احتمالا در مسیر آسمان هفتم به ششم در حال سفر بودم. حتما پدرت و هم سن و سال هایش چیزهای زیادی در این مورد می دانند.

    راستش آقای اینانلو همین طور که هست برایم جذاب است . حتی گاف ها و خالی بندی هایش. من این آدم را اینطوری دوست دارم . چون تخصصی به قضیه نگاه نمی کنم .گفتم ، سوادش را ندارم . پس بهتر است در موردش نظر ندهم .
    من بیننده ی برنامه هایش هستم و از آنها لذت می برم. همین . اینکه آقای اینانلو یا دیگران در حیطه ی تخصصی محیط زیست چه اشتباهاتی مرتکب شده اند را دنبال نمی کنم . باز هم چون سوادش را ندارم .
    اینکه چطور آدمی هست را هم دنبال نمی کنم چون دلم می خواهد همین طوری برایم ، توی ذهنم باقی بمانند .با همان صدای خاص و سبیل های جالب . سبیل هست ها! 29 بیل هم نیست . 30 بیل کامل!
    راستش در زندگی آدم های اینطوری – معروف – سرک نمی کشم. مثلا اصلا دوست ندارم بدانم چرا و با چه پیش زمینه ای پرویز مشکاتیان از دنیا رفت . برای من پرویز مشکاتیان استاد سنتور ایران است و همین طور پایور عزیز. دوست ندارم در زندگی استاد شجریان سرک بکشم . برای من استاد شجریان ، بلبل خوش آواز ایران است و دلم نمی خواهد این ، توی ذهنم خراب شود.
    دوست ندارم تعداد همسران استاد محمدرضا لطفی بسیار بسیار عزیزم را که عاشق صدای تارش هستم بشمارم. چون دلم می خواهد استاد با همان مو و محاسن همیشه بلند و تارش توی ذهنم جاودانه شود.
    دلم نمی خواهد گذشته ی آیدین آغداشلو را برای خودم تکرار کنم .
    در مورد اینانلو ، کهرم ، کردوانی و …هم همین طور است.وقتی من سواد تخصصی حرف زدن را ندارم ، حق ندارم در مورد این آدم ها ، کارشان ، فعالیتشان اظهار نظر کنم. پس بهتر است همینطوری توی ذهنم بمانند .
    دکتر کهرم با آن دستمال گردن و با آن هیجان همیشگی در صدایش. دیدی چقدر قشنگ صدای پرنده ها را تقلید می کند؟
    اینانلو با آن صدای دوست داشتنی و لحن همیشه حق به جانبش و …

    حالا!
    بیل گیتس جرات دارد حرف گنده تر از دهانش بزند. بعنوان یک مهندس کامپیوتر نفسش را می برم!( به نظرت این جزء خصوصیات بهمنی هاست؟)

    من اینطوری زندگی می کنم…این ایدئولوژی من است…شاید اشتباه می کنم که اگر روزی بفهمم اشتباه می کنم ، شهامتش را دارم که رویه ام را عوض کنم . شهامت تغییر را دارم .شهامت عذر خواهی کردن را هم دارم.

    دکتر آهنگ کوثر را نمی شناختم . ولی به لطف شما شناختم . توی گوگل سرچ کردم . عکسش و یک مقداری اطلاعات در موردش پیدا کردم. اینطور که تو عاشقانه در موردش گفتی فکر می کنم باید خیلی خیلی نازنین باشد. محصولش که خیلی نیک می باشد! حتما خودش هم خوب است دیگر .

    و … اگر پدرت همیشه مسائل را همین طور مبسوط بپیچاندکه خیلی خوب است.

    واااااای! چقدر طولانی شد! فکر کنم می توانی بعنوان یک پست مجزا بگذاریش توی سایتت.

    1. آفرین … خیلی خوبه که سرک نمی کشی و برایت مهم نیست که تعداد همسران فلانی چند تاست یا چرا فلانی دختر بهمانی را طلاق داد در حالی که خوب می نواخت! و چرا او که طلاق داد با زنی ازدواج کرد که جای دخترش بود و چرا … به ما چه اصلاً؟ آدمهای بزرگ همه چیزشون بزرگه لابد! از جمله مشکلاتشون؛ نه؟
      راستی اون 29 بیل رو خوب اومدی شیطون! خودم هم می رم که یکی دو تا بیل – که چه عرض کنم – دسته بیل! را بر روی لبانم تجربه کنم! از شما چه پنهون هر روز صبح یواشکی نگاشون می کنم تا ببینم کی از مال پدر می زنم جلو؟!
      و آخر این که:
      می بینم که از پیچانده شدن مبسوط مسایل بدت هم نمی آید کلک؟!

  22. یادت رفت؟ قول داده بودی زود بزرگ نشوی…

    کلا من از مسائل پر پیچ و خم خوشم می آید . زندگی یکنواخت را دوست ندارم.

  23. یادم نرفته! منتها آدم می تونه سی بیل که هیچی، 100 بیل هم داشته باشه و همچنان دوست داشتنی و بانمک و شیرین زبون مثل آدم کوچیکا بمونه! نه؟
    راستی منم خوشم نمی آد! زندگی بی پیچ و خم و بدون بالا و پایین را …
    کلاً قایق سواری هم در یک رودخانه خروشان بیشتر حال می ده تا در یک مرداب ساکت و خاموش.

پاسخ دادن به آرش درویش لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا