ترفند هوشمندانه‌ی اروند برای کشف عیار محبوبیت!

دوشنبه‌ی گذشته (۵ بهمن ۱۳۸۸)  یه کار باحالی تو مدرسه انجام دادم …
رفتم وسط کلاس ایستادم (البته تو زنگ تفریح و وقتی که خانم باطبی عزیز رفته بود چایی بخوره …) و رو کردم به بچه‌ها و گفتم:
من مدادم را نیاورده‌ام، کسی هست که مدادش را به من دهد؟
آقا دوس داشتم اونجا بودید و می‌دید که بچه‌های کلاس چه جوری از سر و کول هم بالا می‌رفتند تا مدادشونو به من بدهند!
تازه اون موقع بود که فهمیدم  من چقدر در کلاس و بین هم‌شاگردی‌های عزیزم – پوریا اکابری، آروین یزدانی، امیرحسین هامون نورد، سینا ابراهیم زاده، هیراد جوادی، امیر طاها رمضانی، علیرضا حیدری و فرخ ایزدی – محبوبیت دارم.
وقتی اومدم خونه ماجرا رو واسه مامانی و پدر تعریف کردم … اون‌ها به دقت به حرف‌های من گوش کردند … بعد ازشون پرسیدم:
واقعاً چرا بچه‌ها اینقدر منو دوست دارند؟
پدر گفت: واسه این که بعضی آدما کلاً مغناطیس دارند!
گفتم: مغناطیس یعنی چه؟
گفت: همون مهره‌ی مار خودمون!
خلاصه من که چیزی نفهمیدم! شما فهمیدید؟

راستی!
این پروانه‌ رو هم روز تولد پدر، براش کشیدم و بهش هدیه دادم … قشنگه! نه؟

یه چیز پدرونه!
خیلی خوبه که آدم در بین دوستاش بتونه محبوب باشه، ولی از اون بهتر اینه که بتونه این محبوبیت‌شو حفظ کنه … نه؟

88 دیدگاه دربارهٔ «ترفند هوشمندانه‌ی اروند برای کشف عیار محبوبیت!;

  1. اروند جان سرماخوردم خب؟
    نباید با کسایی که دوستشون دارم دست بدم خب؟
    آدم باید با دوستاش دست بده ، مگه نه؟
    پس من نباید با دوستام دوست بشم.
    درکل من گنا دارم.دارم.ندارم؟
    ممنون میشم بدون اینکه فکر کنی جوابمو بدی!
    منتظر یاری سبزت هستم.باشه؟

    پاسخ
  2. خداوند مارا با این علامت سوال(؟) تنها مگذارد رد.حیرانم از این درستیه نگاهت .امیدوارم پاکی تبارت چون قرص بر ذهنم دارو شود.

    پاسخ:

    ممنون …

    پاسخ
  3. چه مسرت بخش که امدم و جواب داده بودید!
    نه جمله همون بود که گرفتید استاد!حالا می شه مظنون به گاف سرخ هم شد!و این که من قبلش گفته بودم نسوخته!
    من که گفتم باورنمی کنم !منظورم مهندسی کشاورزی است!

    پاسخ:

    خوشحالم که باور نمی کنی، یه موقع هایی آدم نیاز به تقویت روحیه داره! نداره؟

    پاسخ
  4. راستی چرا دوستمون حیاط رو نوشته حیات شما هم هیچ چی نگفتین استادا؟

    من دارم فکر می کنم با اسم مستعار کامنت بذارم!در همین راستا فامیلیم حذف شده!!

    پاسخ:

    ای بابا! تو اگه جای اون دوستمون بودی که قاسم را می نوشتی: غاثم!
    در ضمن فکر خوبیه! اسم مستعار را می گویم!

    پاسخ
  5. البته شما آقایی ولی من کلن رابطه ام با بچه زیاد خوب نیست یعنی جز دغدغه هام نیست برای همین ترجیح می دم به مامانشون که خیلی مامان هم باشه فکر کنم!

    پاسخ
  6. آره!فکر کنم همین صداقتم اون رو هم کشته چون یه وقتایی که راستشو می گم می خواد موهاشو دو دستی بکنه!ولی همون وقت اگه خالی می بستم کلی هم کیف می کرد!

    پاسخ:

    برای همینه که انگلیسی ها می گویند: فقط اون راست هایی رو بگویید که طرف از شنیدنش، خوش به حالش می شه! “طرف” که می گویم، یعنی: مادر بچه ها

    پاسخ
  7. خیلی راست نگفتن رو دوست ندارم حتی اگه فکر کنم اون خرمن موهای سیاه ممکنه به زمین لم یزرع تبدیل بشه!

    پاسخ:

    خب این روحیه ات احتمالا به خاطر اینه که هنوز ۳۰ سالت نشده، بذار از این مرض بگذری، اونوقت یه خورده بیشتر دوست خواهی داشت! می دونی که چی رو می گم! نه؟

    پاسخ
  8. من آنالیز اکسپرت نیستم ولی تو دلوپ همون پیاده سازی به قول شما اکسپرتم!می گی نه از آذین بپرس!

    پاسخ:

    بابا اکسپرت … بابا پیاده ساز … بابا اسپشیالیست! دست ما رو هم بذار تو لیست!

    پاسخ
  9. ببینم اینجا پرایوت کامنت نداره؟
    من اضافه بر اسم مستعار باید زیر میز قایم شم با این حرفایی که نیمه شبی دارم می گم

    پاسخ
    • شرمنده … مرغی که پرید دیگه پریده! منتها نگران نباش! اگه آرش کماندار هنوز زنده مونده و الان مشغول طی دوران نقاهت در سواحل خشکیده ارومیه است؛ دلیلی نداره که پارسا زنده نمونه! دلیل داره؟

      پاسخ
  10. زنده است…اما ارومیه رو من نگفته بود!نه؟!

    لیست که دست شماست استاد!ما جز دانشجوهای ستاره دار اون پایین مایین ها هستیم!

    پاسخ:

    خوشم می آد که حتا نصف شبی هم حواست به اندازه کافی جمع جمع! نه؟ هر چند خودت گفته بودی! منتها احتمالاً یادت رفته! نرفته؟
    راستی! دانشجوی ستاره دار رو خوب اومدی … کلاً من از ستاره خوشم می آد! تو چی؟

    پاسخ
  11. اُه اُه امیدورام گذار خانم مهندس حالا حالا ها این وری نیفته!اصلا یادم نبود

    پاسخ:

    نه! خیالت راحت تا چند ساعت دیگه پیداش نمی شه!

    پاسخ
  12. منم از ستاره خوشم می آد!خصوصا وقتی اون ستاره نشون می ده تو یه چیزی بیشتر از بقیه می دونستی که بهت ستاره چسبوندن!
    البته از ستاره می تونه ایهام داشته باشه!

    پاسخ:

    اصلاً هر چیزی می تونه ایهام داشته باشه! نمی تونه؟ مثل خود اسم پارسا! نه؟

    پاسخ
  13. حالا اینقدرا هم ترسناک نیست !هست؟(مدل شما نوشتم!)

    پاسخ:

    همه آدمهایی که مرد نیستند، به اندازه کافی می تونند خطرناک باشند، به خصوص اگه مهندس هم باشند! این را هیچوقت از یاد مبر پارسا جان!

    پاسخ
  14. فکر کنم با این جوابی که دادید حالا دیگه حساب شما با کرام الکاتبینه!
    من میگم بیاین کل این مکالمات شبانه رو حذف کنید جون من!

    پاسخ:

    شرمنده! این کار با روح رکن پنج دموکراسی که همین وبلاگنویسی باشه، در تناقضه!

    پاسخ
  15. اوپس خیالم راحت شد چون فکر کردم شما هم فهمیدین من بر خلاف اسمم پارسا نمی باشم!
    بالاتر؟تا طبقه چندم؟

    پاسخ:

    به طبقه نمی رسه!

    پاسخ
  16. استاد به جوونی من رحم کنین اگه دمپایی زنونه چیزی از اون ور پرت شد جاخالی ندین بخوره به من ها !
    نصفه شبی شما رو گرفتار خودم کردم!

    من فردا یه کار باید تحویل بدم!و عین خیالم نیست و دارم از صبحتهای شما واقعا لذت می برم.تجربه دلپذیری بود استاد.ممنون

    پاسخ:

    نه نگران نباش! من همزمان دارم یک مقاله برای روزنامه پول می نویسم و یک مقاله هم در باره روز جهانی تالابها برای خبر آن لاین تهیه می کنم … یکی دو یادداشت هم بر روی مهار بیابان زایی قرار می دهم. به کامنتهای آن طرف هم جواب می دهم و وبلاگ اروند را هم بروز می کنم. تازه فردا هم باید در مراسم روز جهانی در دانشگاه شهید بهشتی شرکت کنم …

    پاسخ
  17. پنگوئن دور می باشد.
    زمین وزن راه رفتن پنگوئن را روی یک پا حس میکند.
    چشماش خوشکله.اندامش بیسته.دستاش کوتاهه. سیاه و سفیده جز جاهایی که به طنازی ملون و درخشانه.میخندیم به راه رفتنش ۱ ساعت بعد می فهمیم کمی احمقیم(گروه اقلیت مجالس) ،نجیبه،یه شوخیه مثل یه بادکنک که مونده رو زمین. زندگی نمیکنه مگر بر سپیدی و ….
    اینها و بیشتر مساوی یک کلمه=ببخشید ، قهر بده

    پاسخ
  18. ساعت ارسال و دریافت ِ کامنت ها از خود کامنت ها جالب تره!

    البته من اینو نوشتم که نوشته باشم اصلا اصلا گذرم به اینجا ها نیفتاده!خیالتون راحت!

    پاسخ:

    من که خیالم از اول هم راحت بود … ولی اون طفلکی رو نمی دونم! می دونم؟

    پاسخ
  19. اوه!خیالم راحت شد!

    پاسخ:

    آره جوون خودت! تو گفتی و من هم باورم شد! داره الان دلت تاپ تاپ می زنه! نمی زنه؟

    پاسخ
  20. فکر کردی لنا رو دست پدر و مادرش مونده که حالا تو بخوای روش فکر کنی پسرم . از همین الان پشت در خونه شون از کشته ، پشته درست شده .

    امروز تو کلاس بهش می گم : آفرین لنا ، کارت خوبه ، من ازت راضی ام

    بهم میگه : من خیلی خوشم میاد که شما الکی از من تعریف می کنید!

    اروند جان باید بری ته صف … لنا خانم کلی خاطر خواه داره.

    پاسخ:

    اتفاقاً چون می دونم خاطرخواه داره گذاشتمش تو لیست انتظار!
    فکر کردی هر کسی می تونه بره تو لیست انتظار اروند؟!

    پاسخ

پاسخ دادن به پارسا لغو پاسخ